۱۳۸۸ فروردین ۲۸, جمعه

هویت ایرانی و زبان فارسی (۳)

دکتر مسکوب، در فصل دوم کتاب «هویت ایرانی و زبان فارسی»، به تاِثیر نثر دیوانیان در ادبیات فارسی می‌پردازد. در این فصل بحث تاریخ نگاری در ایران را مفصل شرح می‌دهد.
دکتر مسکوب می‌گوید که ما در دوره اول دو نوع تاریخ داشتیم: تاریخ اساطیری-حماسی مثل شاهنامه‌ها و تاریخ‌های متعارف مثل تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی.
در مورد نقش شاهنامه‌ها در حفظ هویت می‌گوید که این شاهنامه‌ها از جمله نگهدارنده «خاطره قومی‌» ما بود. گذشته معنوی مشترک..مایه پیوند افراد آن به یکدیگر است. قوم بی خاطره مانند آدم بی حافظه است.
در مورد تاریخ‌های متعارف بحث استنباط مورخان از تاریخ را پیش می‌کشد. می‌گوید که در این دوره، برداشت مورخین از تاریخ دینی است. یعنی اینکه دنیا بعد از آنکه آفریده شد، سرنوشتی دارد که به سوی آن پیش می‌رود. در واقع تاریخ جریان اجرای مشیت الهی است و یک امر عقلی نیست. انسان، در این بینش، علت تاریخ نیست، بلکه وسیله فعلیت یافتن مشیت الاهی است. بنا براین بسیاری چیزها جزء تاریخ هستند ولی با معیار عقل قابل قبول نیستند. مثلا داستان اصحاب کهف نیز قسمتی از تاریخ بود و در بسیاری از کتب تاریخی ما ذکر شده است. نکته دیگر آنکه این تاریخ‌ها اخلاقی هستند، یعنی آنکه منظور آن از ذکر داستان دادن یک پند اخلاقی است. داستان‌ها بعضا نوعی گفته می‌شوند که به نتیجه اخلاقی مولف برسند.
واضح است که تاریخ نویسی نوین راهبردهای دیگری دارد که با روش پیشین بی نهایت متفاوت است.
از آثار قدمای امر بهایی کتاب تاریخ نبیل زرندی و از آثار حضرت ولی‌امرالله کتاب قرن بدیع و لوح قرن بدین روش نوشته شدند. این کتابها در واقع تاریخ روحانی دیانت بهایی و بابی هستند.
در میان نویسندگان جدید که به تاریخ امر بهایی و بابی پرداخته اند باید از دکتر عباس امانت نویسنده کتاب Resurrection and Renewal و Juan R. I. Cole نویسنده کتاب MODERNITY AND THE MILLENNIUM نام ببریم. این دو کتاب که تحسین بسیاری از صاحب نظران را چه در داخل جامعه بهایی و چه در خارج از آن برانگیخته است*، از زاویه دیدی کاملا متفاوت به تاریخ امر بهایی نگاه می‌کنند. لذا بسیاری از مطالب بشکل متفاوتی در این کتابها بیان شده است.
من از دو کتاب اخیر هیچکدام را هنوز نخوانده ام**، اگر چه هردو را تهیه کردم و خواندن کتاب امانت را آغاز کردم ولی احتمالا تا تمام کردن کتاب زمان زیادی مانده است. قصد دارم که بعد از خواندن این کتاب ها به این موضوع دوباره برگردم و با اطلاعات بیشتری آنها را مقایسه کنم.
-------------------------------
* امین بنانی مورخ بهایی و استاد بازنشسته دانشگاه UCLA در مورد کتاب Cole می‌گوید:
"No serious future studies in the history of modernity in western Asia, and in Persian in particular, can ignore what Cole has convincingly demonstrated in this book."

همچنین از منتقدین غیر بهایی راجع به این کتاب:
"Modernity and the Millennium is a highly sophisticated analysis of a significant and neglected body of writings in the context of the major intellectual trends of the latter part of the nineteenth century."
-- Said Arjomand, Author of The Turban and the
Crown: The Islamic Revolution in Iran
** کتاب خوانده شد، به این پست نگاه کنید

۱۳۸۸ فروردین ۲۷, پنجشنبه

هویت ایرانی و زبان فارسی(۲)

امروز کتاب «هویت ایرانی و زبان فارسی» نوشته دکتر شاهرخ مسکوب *را تمام کردم. نکات جالبی در کتاب وجود داشته که متاسفانه بدلیل تنبلی و یادداشت برداری نکردن تمامشان را به یاد ندارم. 
نویسنده در ص ۱۷تعریفی از هویت ایرانی در دوره ساسانی می‌دهد. بر اساس این تعریف این هویت در نوعی اشتراک خلاصه می شود؛‌اشتراک در اساطیر، اساطیری که «بنیان دین و بینش آنها از عالم وجود بود». همچنین «دستگاه دولتی واحد با شاهنشاهی در رآس» و نهایتا «یک ساخت اقتصادی و اجتماعی که همه در آن دخیل بودند.» اینها چیزهایی بود که هویت ایرانی را تعریف می کرد. 
اگرچه دکتر مسکوب از زبان واحد به عنوان یکی از شاخص‌های هویت ایرانی در این دوره نام نمی‌برد، اما در دوره های بعد این زبان است که در کنار تاریخ به عنوان مهمترین شاخص هویت ملی ما می‌شود. علت این تغییر در تعریف هویت ایرانی بخاطر آنست که دو شاخص «دستگاه دولتی» و «ساخت اقتصادی» در دوره های بعد از حمله اعراب به ایران از عوامل همگونی ایرانیان با اعراب می شود و تنها زبان و تاریخ ماست که به عنوان وجه ممیزه ما باقی می‌ماند. گفتنی است که از آنجا که هنرها(بجز معماری) در اسلام جای رشد نداشته، لذا ایرانی نتوانست از آن به عنوان شاخص هویت خود استفاده کند. 
ایرانی‌ها، در جریان حمله اعراب، پایگاه‌های فرهنگی و مدنی خود را یکی یکی از دست دادند و تنها موفق شدند که دو سنگر و جایگاه، یعنی تاریخ و زبان خود را حفظ نمایند.
-------------------------------
*دکتر شاهرخ مسکوب،  متولد 1304 شمسی بابل، دوره ابتدائی را در مدرسه علميه پشت مسجد سپه‌سالار تهران گذراند. از كلاس پنجم ابتدائی مطالعه رمان و آثار ادبی را شروع كرد. سپس در اصفهان تحصيل كرد و در سال 1324 به تهران بازگشت و در دانشكده حقوق دانشگاه تهران به تحصيل پرداخت. او در ۲۲ فروردین ۱۳۸۴ در پاریس وفات کرد.
------------------------------
لینکها:


۱۳۸۸ فروردین ۲۱, جمعه

اثبات های عقلی بر دین و وجود خدا

وبلاگ «نگاهی دیگر» اگر چه یک وبلاگ استدلالی نمی باشد، اما، هر از گاهی، مهمانان سایت از بهائیان اثباتی عقلی بر حقانیت دیانت بهایی را جویا می‌شوند. شخصی می‌پرسد که با توجه به اینکه مسیح در انجیل گفته است که پیامبران دروغین ممکن است بیایند، از کجا باید درستی ادعای حضرت بهاءالله را بفهمیم؟
بنده معتقدم که اثباتی عقلی بر وجود خداوند و رسالت پیامبران وجود ندارد. آنچه بنام اثبات در کتب الهی آمده و یا علمای الهی ارائه کرده‌اند، تنها کمکی هستند به عقل آدمی تا مسئله را راحت تر بپذیرد. همه ادیان از جمله بهائیان از این گونه استدلال‌ ها کمک می‌گیرند، اما باید توجه کنیم که این استدلالها حرف آخر نیستند.
مشکل اینجاست که پروسه اثبات، یک فعالیت عقلی است و چیزی که در این پروسه ثابت می‌شود یکی از دستاوردهای عقل می‌باشد. اگر درستی دین و آنچه در آن است عقلا به اثبات رسد، دین و احکام الهی یکی از فرآورده‌های عقل انسان می‌شود. این بدان معنی است که «انسان محتاج به نفثات روح‌القدس» نمی‌باشد، چه که عقل مستقلا به آنچه پیامبر گفته است دست می‌یابد و نیازی به راهنمایی پیامبران ندارد. این خلاف باورهای دینی است.
پس تکلیف چیست؟
بهائیان به این مسئله به شکل دیگری نگاه می‌کنند. بهائیان معتقدند که این پیامبر نیست که باید با انجام نمایشی و یا شعبده‌بازی‌ حیرت‌انگیزی عقل و هوش مردم را بدزدد، و بعد احکامش را به خورد آنها دهد. این وظیفه مردم است که در راه وصول به حقیقت مجاهدت کنند، سالک شوند و او را بشناسند. حضرت بهاءالله درباره شرایط سالک، در ایقان شریف، چنین میفرمایند:
سالکين سبيل ايمان و طالبين کؤوس ايقان بايد نفوس خود را از جميع شئونات عرضيّه پاک و مقدّس نمايند، يعنی گوش را از استماع اقوال و قلب را از ظنونات متعلّقه به سُبُحات جلال و روح را از تعلّق به اسباب ظاهره و چشم را از ملاحظه کلمات فانيه و متوکّلين علی اللّه و متوسّلين اليه سالک شوند تا آنکه قابل تجلّيات اشراقات شموس علم و عرفان الهی و محلّ ظهورات فيوضات غيب نامتناهی گردند . زيرا اگر عبد بخواهد اقوال و اعمال و افعال عباد را از عالِم و جاهل ميزان معرفت حقّ و اوليای او قرار دهد هرگز به رضوان معرفت ربّ العزّه داخل نشود و به سر منزل بقا نرسد و از جام قُرب و رضا مرزوق نگردد.
(ایقان شریف:http://reference.bahai.org/fa/t/b/KI/ki-2.html)
اگر به این مقام فائز شوند پیامبر را خواهند شناخت، نه فرمولی در کار است و نه قراردادی. چه بسا که نزدیکان پیامبر از شناخت او محروم ماندند.
در ادامه جای آن هست که به دسته دیگری از باورهای رایج در باب دعوت و حجت پیامبران بپردازیم. باورهایی که در واقع راه میان بر هستند. این باورها شامل این پیش فرضند که پیامبران گذشته هریک معجزه‌ای داشته اند. مثلا موسی عصایش را به اژدها تبدیل نمود، و یا عیسی مردگان را زنده می‌کرد. مسلمانان در مورد معجزه رسول اکرم به دو دسته تقسیم می‌شوند. عده‌ای قرآن را معجزه میدانند و بس. اینان معجزه قرآن را در این می‌دانند که مانند آن کسی نمی‌تواند بیاورد(یعنی اگر کسی شک دارد، باید تا قیامت صبر کند که ببیند آیا بالاخره کسی مثل آن می‌آورد یا خیر، اگر نیاورد، بعد از قیامت مومن می‌شود). عده‌ای هم احتیاط احوط را در آن میدانند که شق‌القمر را نیز ذکر کنند تا جای چانه ‌زنی نماند(نگارنده در کلاس دینی رویاندن نخل بر کوهان شتر را هم از آموزگار پرورشی خود شنید.) این استدلال ها، بنا به دلائلی که ذکر خواهد شد، نه خود عقلی هستند و نه حتی به عقل سالم کمکی در قبول دین می‌کنند.
ببینیم که چرا استدلال معجزه مشکل دارد.
جناب ابوالفضائل گلپایگانی، سوالی در مورد داستان اژدها شدن عصای موسی مطرح می‌کند، که خوب است دوستان ما نیز به آن بیاندیشند. ایشان می‌پرسد که اگر داستان اژدها شدن عصای موسی را بدون تاویل بپذیریم، برای مار شدن ریسمانهای ساحران چه توجیهی وجود دارد؟‌ آیا آنها هم به امر خدا مار شدند؟ اگر چنین است، پس چرا به ساحران ایمان نیاوریم؟ آیا تابع قانون «مار هرکس بزرگتر، بهتر» هستیم؟ تاویل واقعی داستان موسی در کتاب ایقان آمده است که دوستان را به آن ارجاع می‌دهم.
و یا زنده کردن مردگان که اصلا با فلسفه دین سازگار نیست. آیا غیر از این است که تمام پیامبران به مردم تذکر داده‌اند که حیات در این عالم فانی و گذار است و ارزشی ندارد. آیا نگفتند که آنچه مهم‌ است زندگی اخروی و حیات جاودانی است؟ آنگاه چرا باید مسیح کسی را که به حیات جاودانی پیوسته است به این دنیای فانی بر‌گرداند؟‌ راستی چرا بعد از پایان این شعبده‌بازی عجیب دیگر سخنی از این دوباره جان‌ یافتگان نمی‌شود؟ آیا آنان خود راضی به چنین کاری بودند؟ آیا کسی از این زنده شدگان به مسیح اعتراض نکرد که :‌ای آقا، ما تازه راحت شده بودیم، حالا باز روز از نو روزی از نو؟ آیا مسیح مسئول گناهان آنها بعد از زنده‌ شدن دوباره‌شان خواهد بود؟ راستی عاقبت ایشان چه شد؟ دوباره به بعد از چند سال زندگی مردند؟‌آیا این مضحک نیست؟
در مورد تاویل این داستان هم به خطابات حضرت عبدالبهاء مراجعه کنید.
معجزه بودن قرآن گذشته از مشکلی که در داخل پرانتز در بالا ذکرشد این عیب را دارد که تنها برای مومنان ملاک است. بهائیان هم می‌گویند که کلام بهاءالله در زیبایی و تاثیر بی‌ نظیر است. و از نظر کمی نیز بی مثیل.
ایراد دیگری که بر معجزاتی از نوع شعبده‌ بازی وارد است آنست که بر فرض معجزه بودن، تنها این نکته را ثابت می‌کند که مدعی با منبع قدرت عجیبی در ارتباط است، بدون آنکه ثابت کند که این منبع پروردگار است. از کجا معلوم که این قدرت مافوق بشری قصد ویران کردن جهان را نداشته باشد؟ در ضمن ارتباط این معجزات با وظیفه پیامبر چیست؟ اگر کسی با اتومبیل کارهای محیرالعقول انجام دهد، آیا هیچ بیمار قلبی حاضر است که زیر تیغ جراحی او برود؟ 
خلاصه آن که، هیچ یک از پیامبران الهی یک اثبات خلل ناپذیر عقلی برای رسالت خود ارائه نکرده‌اند، چه که امکان ارائه چنین استدلالی چنانچه در بالا ذکر شد، با فلسفه وجودی آنها در تناقض است. شکی نیست که اگر اثباتی قطعی ارائه می‌شد، فلاسفه عالم و اهل علم می‌بایست صف اول مومنان و خداپرستان قرار گیرند. اما آمار خلاف این را می‌گوید، در واقع، تاریخ می‌گوید که محرومان و انسانهای رنج دیده که معمولا کم سواد هم هستند، بخش بزرگی از مومنان اولیه در هر دوری بوده‌اند. باید به این فکر کنیم که این انسانها در مظهر ظهور چه چیزی دیدند که مومن شدند، و چه بسا جان خود را قربانی کردند.

۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

دیانت بهائی در مورد حقوق اقلیت‌ها و رفع تبعیض (ظهور عدل الهی)

امروز کتاب« ظهور عدل الهی» توقیع حضرت ولی امرلله خطاب به احبای آمریکا و کانادا را از روی اینترنت دانلود کردم. دنبال چیزی می‌گشتم که چشمم به این صفحات افتاد.
 
...اعمال تبعيض نسبت بهر يک از اجناس و اقوام و شعوب و قبائل عالم بمناسبت تأخّرآنها در امور اجتماعی و يا عدم بلوغ سياسی و يا قلّت عدد و وجودشان در اقلّيّت منافی با تعاليم الهی و مغاير با روح مودوع در شريعت رحمانی است روحی که آئين مقدّس حضرت بهاءاللّه بدان زنده و نبّاض و انوارش پرجذبه و فيّاض است . تصوّر و تخطّر هر نوع جدائی و انشقاق و تفکيک و افتراق در صف پيروان امر مبارک بمنزلهء نقض صريح و مخالفت بيّن با اصول و مبادی ساميهء اين آئين اقوم است . بمجرّد آنکه اعضاء جامعه مقاصد و دعاوی شارع اين امر
ص ٧٣
اقدس اعظم را چنانکه بايد و شايد دريافته و خود را در ظلّ نظم اداری امر اللّه وارد و اصول و احکام و اوامر و مناهی منزله از سماء مشيّت الهيّه را خالی از قيد و شرط قبول نمودند اين افکار بايد بالمرّه فراموش و قلوب از شائبهء بيگانگی و تبعيض پاک و منزّه گردد و هر گونه تشخيص و امتياز و تقييد و تحديد چه از لحاظ عقيده و لون و چه از نظر ملّيّت و قوم منسوخ و ملغی شمرده شود . ياران الهی نبايد بخود اجازه دهند که تحت هيچ عنوان و مجوّزی ولو مقتضيات امور در بين و فشار عقايد جمهور در اشدّ ظهور محسوس و مشهود باشد اين صفت در بين آنان رسوخ کند و اين فکر در هيکل جامعه حلول و نفوذ نمايد . حال اگر بفرض محال موقعی چنين ملاحظه و رعايت لزوميّت حاصل نمايد و چنين تفاوت و تمايز مقتضی شناخته شود آن ملاحظه و رعايت بايد در جهت مصالح اقلّيّت باشد يعنی بنفع آنها تمام شود نه بزيان آنان خواه در مسألهء نژادی يا غير آن . هر جامعهء متشکّله که در ظلّ لوای اسم اعظم مستظلّ و باين نام پرافتخار مفتخر و متباهی است بايد بر خلاف ملل و نحل ارض چه شرقی چه غربی چه حکومت عامّه و دمکراسی و چه سياست مطلقه و استبدادی چه اشتراکی و چه سرمايه داری خواه مربوط بعالم قديم و يا متعلّق بدنيای جديد که اقلّيّات جنسيّه و دينيّه و سياسيّه را در دايره قدرت و حکومت خويش ناديده انگاشته و يا حقوق آنان را پايمال نموده و يا بالمرّه از ريشه برافکنده‌اند اين امر حياتی را اوّلين
ص ٧٤
وظيفهء خويش شمارد که هر اقلّيّتی را که در بين آن جمعيّت موجود از هر جنس و ملّت و از هر طبقه و رتبت تقويت و تأييد نمايد و حفظ و حمايت کند . اين اصل اصيل بدرجه‌ای مهمّ و حياتی است که هر گاه در مواردی مانند امر انتخاب تعداد آراء در حقّ افرادی از اجناس مختلف و يا مذاهب و ملّيتّهای متنوّع در داخل جامعه يکسان و يا خصائص و شرايط لازمه جهت احراز رتبه و مقامی بين افراد مذکور علی حدّ سواء باشد اولويّت و تقدّم بايد بلاترديد بفردی تعلّق گيرد که منتسب باقلّيّت است و اين ترجيح و تقدّم صرفاً از لحاظ آنست که اقلّيّت مورد تشويق و ترغيب قرار گيرد و بآنان فرصت و موقعيّت مُساعد داده شود تا در خدمت جامعه و پيشرفت مصالح عموميّه قدمهای بلندتر بردارند . نظر باين اصل خطير و با توجّه باين امر مُبرم دقيق يعنی لزوم اشتراک افراد اقلّيّت در فعّاليّتهای امری و قبول مسئوليّت آنان در تمشيت امور اجتماعی است که هر جامعه بهائی موظّف است امور خويش را نوعی ترتيب دهد که افراد منسوب باقلّيّتهای مختلفه در داخل جامعه خواه از اقلّيّت جنسی و غير آن چنانچه متّصف بصفات لازمه و واجد خصائص و شرايط مشخّصه باشند تا آخرين مرحلهء امکان در مؤسّسات امريّه اعم از محافل روحانيّه و انجمنهای شور و يا کنفرانسها و لجنه‌ها که فی الحقيقه نمايندگان جامعه محسوب شرکت و
ص ٧٥
عضويّت يابند و خدماتشان در تشکيلات مذکوره مورد استفاده قرار گيرد . اتّخاذ چنين رويّه و تمسّک شديد بآن نه تنها منشأ الهام و مايه تقويت و تشجيع عناصری است که از لحاظ تعداد قليل و اشتراکشان در مسائل اجتماعيّه محدود و محصور بلکه در اثر اجراء اين اصل عموميّت آئين حضرت بهاءاللّه معلوم و فراغت پيروانش از لوث تعصّبات باطله و حميّات جاهلانه در انظار عالم و عالميان ثابت و محقّق گردد. حميّات و تعصّباتی که چنين انقلاب و تشنّج عظيم در شئون داخلی ملل همچنين در روابط و مناسبات خارجيشان در قبال يکديگر ايجاد نموده است . در اين هنگام که قسمت عظيم و دائم التّزايد جامعه بشری معرض چنين ظلم و اجحاف و محلّ اينگونه تعدّی و اعتساف واقع گرديده انسلاخ از تعصّبات جنسيّه که هادم بنيان انسانی است بهر صورت و نوع بايد شعار جامعه بهائی و محور آراء و مجهودات ياران معنوی قرار گيرد در هر ايالت مقيم و در هر اجتماع داخل و در هر مرحله از عمر وارد و بهر گونه آداب مؤدّب و از هر قسم خصائص و اوصاف مستفيض و بهره‌مند باشند . اين شيوهء مرضيّه بايد همواره در کلّيّهء شئون و مظاهر حيات و خدمات و فعّاليّتهای ياران در داخل جامعه و يا خارج از آن چه در مواقع خصوصی و چه عمومی
ص ٧٦
چه رسمی و چه غير رسمی چه فردی و چه اجتماعی و يا بصورت مشخّص تشکيلاتی مانند هيأتهای امريّه و لجنه‌ها و محافل روحانيّه مشهود و جلوه‌گر باشد . اين امر فخيم و مقصد جليل بايد بجميع وسائل و وسائط موجوده و فرصتهای ممکنهء متصوّره که در حيات يوميّهء افراد پيش آمد نمايد هر قدر جزئی و خالی از اهميّت باشد تقويت گردد و بکمال دقّت و ممارست مورد تأکيد و تشويق واقع شود خواه چنين فرصت و موقعيّت در کانون خانواده يا در مراکز کسب و کار يا در مکاتب و معاهد علميّه يا در حفله‌های اجتماعيّه و يا ميادين بازی و تفريحات فکری و بدنی و بالأخره در احتفالات امريّه و کنفرانسها و انجمنهای شور و مدارس تابستانه و  يا محافل مقدّسهء روحانيّه چهره گشايد . اين امر اساسی يعنی احتراز از تعصّباتجنسيّه بايدمقدّم بر کلّ مفتاح سياست و خطّ مشی هيأت عاليه‌ای قرار گيرد که اقداماتشان بعنوان نوّاب و وکلاء جامعه و مديران و گردانندگان امور سرمشق عموم و محرّک و موجد تسهيلات برای تنفيذ چنين اصل اصيل نسبت بحيات و فعّاليّت افرادی ميباشد که هيأت مذکور نمايندگان و حافظان منافع آنان شمرده ميشوند . در اين مقام جمال اقدس ابهی جلّ ذکره الأعلی ميفرمايد " ای اهل بينش آنچه
ص ٧٧
از سماء مشيّت الهيّه نازل گشته علّت اتّحاد عالم و الفت و يگانگی امم بوده از اختلافات جنسيّه چشم برداريد و کلّ را در پرتو وحدت اصليّه ملاحظه نمائيد (١)" همچنين " مقصودی جز ارتفاع کلمة اللّه و اصلاح عالم و نجات امم نبوده و نيست " " جميع ملل بايد در ظلّ امر واحد و شريعت واحد در آيند و جميع ناس چون برادر مهرپرور گردند روابط محبّت و اتّحاد در بين ابناء بشر مستحکم شود و اختلافات و منازعات جنسيّه و مذهبيّه کلّ محو و زائل گردد (١)". همچنين از فم اطهر حضرت عبدالبهاء اين بيان رفيع صادر " جمال مبارک ميفرماينداجناس والوان مختلفه موجب جلوه و جلال و هم‌آهنگی عالم امکان است کلّ بايد در اين بوستان عظيم انسانی چون گلهای رنگارنگ بنهايت الفت و اتّحاد پرورش يابند و فارغ از هر گونه نفرت و اختلاف با يکديگر دمساز و مألوف گردند (١) " و نيز ميفرمايد " حضرت بهاءاللّه هنگامی مردم سياه را بمردمک سياه چشم که حول آن را سفيدی احاطه نموده تشبيه فرموده‌اند در اين مردمک سياه همواره انعکاسی از صور اشياء که در برابر آن واقع مشاهده گردد و از آن رو انوار و تجلّيات روح 
(١) ترجمه
ص ٧٨
ظاهر و نمايان شود (١) " و در مقام ديگر مذکور " خداوند امتيازی بين سفيد و سياه نميگذارد اگر قلوب پاک و مقدّسند هر دو نزد حقّ مقبول‌اند خداوند نظر بلون يا جنس افراد ندارد جميع الوان نزد حقّ يکسان است خواه سفيد خواه سياه خواه زرد زيرا کلّ بصورت و مثال الهی خلق شده و جميع آثار مختلف صنع يزدانی هستند ما بايد باين حقيقت واقف و باين معنی متذکّر و متوجّه باشيم (١)" و نيز ميفرمايد " در ساحت قدس الهی جميع نفوس يکسانند و در ملکوت عدل و انصاف رحمانی امتياز و رجحانی برای احدی متصوّر نه (١)" همچنين " خداوند اين حدود و تقسيمات را خلق نفرموده بلکه اين اختلافات و تمايزات مولود افکار محدودهء بشری است و چون با مقصد و ارادهء متعاليهء الهيّه مغاير و مباين وهم صرف و خطای محض است (١) " " در پيش خدا سفيد و سياه نيست جميع رنگها رنگ واحد است و آن رنگ عبوديّت الهی است بو و رنگ حکمی ندارد قلب حکم دارد اگر قلب پاک است سفيد يا سياه هيچ لونی ضرر نرساند خدا نظر بالوان ننمايد نظر بقلوب نمايد هر کس قلبش پاکتر بهتر
(١) ترجمه
ص ٧٩
هر کس اخلاقش نيکوتر خوشتر هر کس توجّهش بملکوت ابهی بيشتر پيشتر الوان در عالم وجود هيچ حکمی ندارد " و نيز ميفرمايد " طيور و حيوانات مختلف اللّون ابداً نظر برنگ نمی‌کنند بلکه بنوع نظر دارند حال ملاحظه کنيد در حالتی که حيوان عقل ندارد ادراک ندارد با وجود اين الوان سبب اختلاف نميشود چرا انسان که عاقل است اختلاف می‌کند ابداً سزاوار نيست علی الخصوص سفيد و سياه از سلاله يک آدمند از يک خاندانند ... پس اصل يکی است اين الوان بعد بمناسبت آب و اقليم پيدا شده ابداً اهميّت ندارد " " انسان واجد عقل و ايقان و صاحب بصيرت و عرفان و مظهر الطاف و مواهب حضرت يزدان است آيا سزاوار است افکار و تعصّبات جنسيّه در بين بشر ظاهرگردد و مقصد عظيم خلقت يعنی وحدت من فی الامکان را از جلوه و لمعان باز دارد (١)" " يکی از اصول مهمّه که در وحدت و تماميّت نوع انسان مؤثّر است حصول الفت و يگانگی و ترک نفاق و بيگانگی بين اجناس سياه و سفيد است ما بين اين دو دسته بعضی جهات توافق موجود و پاره‌ای موارد اختلاف
(١) ترجمه
ص ٨٠
و تمايز مشهود و محسوس که مستلزم بذل دقّت و اتّخاذ تصميمات متقابله و تدابير عادلانهء حکيمانه است موارد ارتباط و وحدت بسيار است ... در اين کشور يعنی ايالات متّحدهء امريک حبّ وطن متعلّق به هر دو جنس است جميع از لحاظ عضويّت جامعه در صقع واحدند بيک لسان متکلّم‌اند و از مواهب و برکات يک مدنيّت بهره‌مند بيک دين متديّن‌اند و بيک اصول معتقد و پای‌بند فی الحقيقه موجبات الفت و محبّت و اتّحاد و اتّفاق از جهات کثيره بين اين دو جنس موجود و حال آنکه يگانه مورد اختلاف و تباين مسألهء لون است با اين وصف آيا جائز است که اين اختلاف جزئی علّت افتراق گردد و اين تفاوت مورث انشقاق و تجزّی يک ملّت و يک خاندان شود (١)" و همچنين مؤکّداً ميفرمايد " اين اختلاف صور و الوان که در عالم خلقت مشهود و بين کافّهء ممکنات موجود و محسوس مبتنی بر حکمت الهی و مشيّت بالغهء سبحانی است (١)" " اين تنوّع در جامعهء انسانی بايد موجب محبّت و يگانگی و مايه اتّفاق و يکرنگی گردد بمثابه موسيقی که چون
(١) ترجمه
ص ٨١
الحان مختلفه ترکيب يابد و اصوات متنوّعه مقترن و موزون شود نغمهء بديع فراهم آيد و آهنگ دلپذير آذان را متلذّذ و محظوظ نمايد (١) " و نيز دوستان را باين بيان احلی نصيحت ميفرمايد قوله العزيز " اگر با افرادی از ساير اجناس و الوان برخورد نمائيد نسبت بآنان عدم اعتماد نشان ندهيد و بتمامه بخود مشغول مگرديد و بافکار و اذکار خود نپردازيد بلکه بالعکس اظهار مسرّت کنيد و ابراز رضايت و عطوفت نمائيد (١)" " در عالم وجود اجتماعی مورد عنايت ربّ ودود است که افراد سفيد و سياه با نهايت الفت و وداد يعنی با روح الهی و وحدت آسمانی با يکديگر محشور گردند و با عشق و علاقه سرشار و محبّت و مودّت بيشمار امتزاج يابند و ارتباط حاصل کنند و چون چنين شود ملائکهء علّيّين لسان بتحسين گشايند و جمال اقدس ابهی از ملکوت اعلی آن جمع متآلف را باين خطاب احلی مفتخر و متباهی فرمايد طوبی لکم ثمّ طوبی لکم و چون محفلی مرکّب از افراد اين دو جنس انعقاد يابد آن محفل جالب تأييدات ملأ اعلی گردد و جاذب الطاف و مواهب عالم بالا شود (١) " و باز هر دو طبقه يعنی سياه
(١) ترجمه
ص ٨٢
و سفيد را باين بيانات عاليات نصيحت ميفرمايد قوله الکريم " نهايت اهتمام مبذول داريد و بجان و دل بکوشيد تا اين محبّت استوار گردد و علائق دوستی و اخوّت تحکيم پذيرد اين موهبت رخ نگشايد و اين موفّقيّت حاصل نگردد مگر با بذل همّت و اعمال حسن نيّت از هر دو طرف از يکطرف اظهار قدردانی و امتنان و از طرف ديگر ابراز مهربانی و تثبيت وحدت و برابری فی الحقيقه هر يک از طرفين بايد طرف ديگر را در بسط و توسعهء اين منظور متقابله تقويت و مساعدت نمايد ... و چون چنين شود الفت و يگانگی بين شما افزايش يابد و بالنّتيجه موجبات تحقّق وحدت عالم انسان فراهم گردد زيرا حصول اتّحاد بين سفيد و سياه تضمينی برای استقرار صلح جهان و تشييد مبانی يگانگی در عالم امکان است (١) " و نيز خطاب بافراد سفيد ميفرمايد " اميدوارم که شماها سبب شويد که اين جنس ذليل عزيز شود و با سفيدها بنهايت صدق و وفا و محبّت و صفا خدمت نمايد اين ضدّيّت و اختلاف و اين عداوت و اعتساف که در ميان سياه 
(١) ترجمه
ص ٨٣
و سفيد است جُز بايمان و ايقان و تعاليم مبارک زائل نگردد " و بالأخره بموجب اين بيان اتمّ اقوم توجّه اهل عالم را بمقام و اهميّت اين امر خطير معطوف ميدارد قوله العزيز " اين قضيّهء اتّحاد سياه و سفيد بسيار مهمّ است و اگر حصول نيابد عنقريب مشکلات عظيمه حاصل گردد " و نيز ميفرمايد " اگر کار بر اين منوال بماند روز بروز اين عداوت ازدياد يابد و عاقبت مورث مضرّات کلّيّه شود و سبب خونريزی گردد " . اگر بخواهيد در اين عصر تاريک اعمال و رفتار و گفتار و احساسات شما از روح امر و تعاليم جمال اقدس ابهی حکايت نمايد بايد هر دو دسته يعنی سياه و سفيد متّحداً و متّفقاً سعی و همّت فراوان مبذول داريد و اين فکر خطا و انديشهء ناصواب يعنی تفوّق و برتری جنسی را با شرور و مفاسد حتميّهء آن يکباره بر کنار نهيد و آميزش و امتزاج و تحبيب و تأليف اجناس را تشويق کنيد و ترغيب نمائيد هر پرده و حجابی که اين دو فرقه را از يکديگر دور و متباعد نمايد مرتفع سازيد
ص ٨٤
و هر حدّ و سدّيرا که مانع ايتلاف و اتّحاد واقعی آنان گردد از پيش پا براندازيد شب و روز آرام نگيريد و روز و شب نياسائيد تا مسؤليّت عظيم و تکليف شديد خويش را در قبال اين وظيفهء مشترک و خطير که باشدّ صولت و هيبت متوجّه ياران الهی است انجام دهيد و در اين سبيل جهد مشکور و همّت موفور مجری داريد . افراد دوستان که در حلّ اين مسألهء معضل و حياتی شريک و سهيم‌اند بايد انذارات حضرت عبدالبهاء روح الوجود لمظلوميّته الفداء را نصب العين خويش قرار دهند و تا فرصت باقی است اقدام سريع معمول دارند و اثرات مولمه وخيمه‌ای را که در صورت عدم تعديل اوضاع و اصلاح احوال دامنگير کافّهء ملّت امريک خواهد گرديد در نظر مجسّم سازند . افراد سفيد بايد با عزم جزم و تصميم خلل ناپذير در رفع اين مشکل عظيم بکمال جهد و اهتمام اقدام و حسّ افضليّت و رجحان را که در وجود آنان مخمّر گرديده و يا در مواردی خالی از توجّه و التفات ابراز ميشود بالمرّه ترک نمايند و اين تصوّر و احساس را که نسبت بافراد سياه سمت سرپرستی و قيادت داشته و باين لحاظ بايد آنان را تحت جناح و قيمومت خويش قرار دهند اصلاح کنند و در اثر مصاحبت صميمانه و فارغ از هر گونه شائبهء تکلّف و تصنّع آنان را بخلوص نيّت و محبّت و صميميّت حقيقيّهء خويش معتقد و متقاعد سازند .
ص ٨٥
و چنانچه از طرف مردمی که در مدتی بس طولانی و بعيد قلوبشان جريحه د‌ار گشته و مرهم مؤثّری بر زخم آنان نهاده نشده جلب و جذب کمتری مشهود گردد بی‌صبری ننمايند و دامن حلم و اصطبار را از دست ندهند . سياهان نيز بايد بنوبهء خويش قدم فراتر نهند و بجميع طرق و وسائلی که در اختيار آنان موجود عشق و علاقهء خويش را در قبال روابط جديده بمنصّهء ظهور رسانند و عملاً اثبات کنند که حاضراند گذشته را فراموش و هر سوء ظنّ و اغبرار خاطری را که هنوز احياناً در زوايای قلوب مستور و مکنون محو و زائل نمايند . ضمناً هيچيک از طرفين نبايد تصوّر کنند که حلّ چنين معضل خطير منحصراً مربوط باقدام و از حدود تکاليف دسته مقابل بوده و يا آنکه وصول باين منظور امری سهل و سريع الحصول است . همچنين نبايد اين فکر بر خاطرشان خطور نمايد که برای اصلاح اين منقبت بايد منتظر زمان و مترصّد فرصت باشند تا بدواً در عالم خارج و بوسيلهء عواملی ماوراء دايره امر اللّه و تعاليم دين اللّه قدم مساعدی برداشته شود و اوضاع و احوال موافقی رخ گشايد آنگاه بانجام اين مهمّ مبادرت نمايند و بهمان قرار نبايد تخيّل کنند که هيچ امری جز محبّت خالص و صبر و شکيبائی تامّ و خضوع و خشوع حقيقی و اتّخاذ تمهيدات بالغه و توسّل بذيل حکمت و متانت و بذل همّت و استقامت توأم
ص ٨٦
با ادعيه و مناجات بساحت قدس حضرت قاضی الحاجات ميتواند اين نقيصهء مهمّ و عيب آشکار که نام نيک وطن و کشور مألوفشان را لکّه د‌ار نموده منتفی سازد بلکه بايد بجان و دل باين حقيقت مؤمن و مذعن گردند که صرفاً حسن تفاهم متقابله و ابراز محبّت و معاضدت مستمرّ و مداوم آنان است که بيش از هر قوّه و اجتماعی خارج از نطاق امر اللّه ميتواند جريان مخاطره آميزی را که حضرت عبدالبهاء پيوسته نهايت اضطراب و نگرانی خاطر نسبت بآن اظهار ميفرمودند منحرف سازد و آمالی را که وجود اقدسش برای همکاری و اشتراک مساعی آنان در راه تحقّق مقدّرات درخشان آن سرزمين در دل و جان می‌پرورانيد بحيّز ظهور و ثبوت رساند .

۱۳۸۸ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

هویت ایرانی(۱)

دیشب کتاب «هویت ایرانی و زبان فارسی» اثر شاهرخ مسکوب را که شاهین برام فرستاد ورق می‌زدم. اول می‌خواهم تحلیلی از اینکه چطوی باید فامیلی این آقای مسکوب را تلفظ کنیم بدست دهم. مسکوب از دوکلمه مس و کوب تشکیل شده است. مس به کسر یا فتح میم نوعی فلز  و یا بمعنی لمس کردن است. همینطور کوب هم بسته به‌ این که حرف واو را به صورت کشیده مانند «واو» در کلمه «کوله بار» تلفظ کنیم، یا مانند «واو» در کلمه «کوکب»، به ترتیب بن مضارع ریشه کوبیدن و یا به معنی قدح است. به نظر بنده اسم فامیل این آقا به معنی «قدح مسی» می‌باشد. همچنین است اسم فامیلی آقای «عبدالحسین زرین کوب،» که به معنی «قدح طلایی» می‌باشد. بنابراین نام فامیل ایشان را بمعنی کسی که به مس یا طلا می‌کوبد نباید بخوانیم.

۱۳۸۸ فروردین ۱۶, یکشنبه

اختناق اقتصادی جامعه بهائی ایران۰(دکتر موژان مومن)

اذیت و آزاری که جامعۀ بهائی ایران از ابتدای انقلاب اسلامی این کشور در سال 1979 تا کنون متحمّل آن شده، به صورتی کاملاً مستند ثبت شده است. حمله به حیات اجتماعی بهائی شامل تخریب اماکن مقدّسهء آنها، مصادره و غالباً تخریب بناهای جمعی، از جمله قبرستانها، و انحلال ساختارهای اداری آنها به دستور حکومت بوده است. علاوه بر این حمله ها علیه املاک عمومی جامعه، اموال و مؤسّسات جامعه، سوءرفتارهای عمده و فاحش زیادی در زمینۀ نقض حقوق بشر افراد بهائی نیز معمول شده است. اخراج دانشجویان و دانش آموزان از دانشگاه‌ها و مدارس، خودداری اولیای امور از تعقیب و مجازات عاملان جُرم و جنایت علیه آنها از این جمله اند ، و در بسیاری از موارد شامل زندانی کردن ایشان و مبادرت به محاکمه‎های نمایشی و اعدام آنها بوده است.
امَا، آنچه که در نظر عموم چندان واضح و آشکار نبوده عبارت از فعّالیت گسترده اقتصادی است که علیه جامعۀ بهائی صورت گرفته است. این فعّالیت گرچه در آغاز به روشی نسبتاً بی‌نظم با حملاتی بر هدفهای آشکار اقتصادی شروع شد امَا در چند سال گذشته به برنامه ای ستمگرانه و دهشت زا تبدیل شده که به نحوی هدفمند و سازماندهی شده، افراد بهائی را هدف قرار داده است. اختناق اقتصادی جامعۀ بهائی ایران در مراحل متعدّد رخ داده است، گو این که باید در نظر داشت که این روند طیفی است و هم‎پوشی قابل ملاحظه‌ای بین آنها وجود دارد. اگرچه مراحلی که در زیر مطرح می شود دارای ویژگی‎های اصلی آن مرحله است ولی باید توجه داشت که تمامی عناصراین اختناق در مرحله های دیگر نیز به میزانی کمتر رخ ‌داده است. شواهد مربوط به آنچه که در اینجا ذکر می‌شود در ضمایم این مقاله عرضه می‌گردد. اسناد عرضه شده عبارت از گزارش‌های بهائیان نیست بلکه اسناد رسمی حکومتی و انتشارات جراید است. باید به این نکته واقف بود که مثال‎های متعدّد از هر واقعه و نوع تحریم اقتصادی وجود دارد و فقط نمونه‎ای از اسناد به عنوان شاهد و مدرک عرضه می‎گردد. هر یک از اسناد موجود در ضمایم موارد مشابه زیادی دارد که آورده نشده است.
مرحلۀ اوّل: هجوم به مؤسّسات مالی اشتراکی بهائی
انقلاب اسلامی در ماه‌های آخر سال 1978 وارد اوج خود شد و در اوایل سال 1979 وقتی شاه ایران را ترک کرد و خمینی به ایران بازگشت، انقلاب در شُرف اتمام بود. در سراسر سال 1978، وقایعی از حملات علیه بهائیان ایران رخ می‌داد که بعضی توسّط انقلابیون تندرو اسلامی صورت می‌گرفت و بعضی نیز از سوی حکومت شاه بود که سعی داشت صلاحیت اسلامی خود را به نمایش بگذارد. وقتی نظام انقلابی اسلامی خود را از رقابت با جریانهای رقیب آزاد دید و قدرت را به طور کامل در دست گرفت، آهنگ حملات علیه جامعۀ بهائی فزونی گرفت که شروع آن هجوم تمام عیار به تشکیلات و مؤسّسات دین بهائی در ایران بود.
جامعۀ بهائی دارای صندوق‌های[مالی] عمومی و اشتراکی مشخّصی است که در سطوح محلّی، ملّی و بین‌المللی فعالیت می کند. از جمله این صندوق‌ها، حقوق‌الله است که تکلیفی فردی محسوب می‌گردد، گو این که پرداخت آن داوطلبانه است و هیچ فشاری برای تأمین آن بر فرد وارد نمی‌شود. حقوق‌الله به ریاست بین‌المللی جامعه بهائی برای تأمین نیازهای جامعه بهائی و نیز فراهم آوردن رفاه اجتماعی پرداخت می‌گردد. از صندوق بهائی که از محلّ پرداخت‎های داوطلبانه بهائیان -و فقط بهاییان- تأمین می‌شود، هزینه فعالیت‌های بهائی در سطوح ملّی و محلّی پرداخت می‌گردد. در جامعه بزرگی چون بهائیان ایران، مجموع موجودی‌های صندوق‌های محلّی و صندوق ملّی و نیز مبالغی که در حساب صندوق بین‌المللی و حقوق‌الله در داخل کشور نگهداری می‎شد، مبلغی هنگفت می‌گشت. تمامی این وجوه متعلق به جامعه بهائی را حکومت ایران، بلافاصله بعد از انقلاب، در ابتدا مسدود و سپس مصادره کرد.
جامعۀ بهائی ایران تا سال 1979 دارای بیش از هزار مورد یا بیشتر مِلک اشتراکی بود. از جمله این املاک ساختمان‎‌های مورد استفاده برای گردهمآئی و عبادات، قبرستانها ، اماکن مقدّسه مرتبط با مؤسّسان امر بهائی و بیمارستانی بزرگ در تهران می‎شد؛ در این بیمارستان بیمارانی از میان پیروان جمیع ادیان درمان می‎شدند و خدمات درمانی برای فقرا رایگان بود. به دلایل حقوقی این املاک اشتراکی به نام مؤسّسه‌ای به اسم شرکت امناء ثبت شده بود. در چند ماه اول انقلاب این شرکت توسّط حکومت جدید مصادره گردید، دفاترش مورد هجوم واقع شد، مدارک و اسناد مالکیتش ضبط و کلّیه اموال و املاکش، از جمله بیمارستان و قبرستانها، شناسایی و تحت اختیار حکومت قرار گرفت.
شرکت نونهالان، که شرکتی برای پس‌انداز کودکان بود، در سال 1917 فعالیتش را به عنوان ابزاری برای پس انداز کودکان شروع کرد. با گذشت سالها، نسلهای پیاپی کودکان بهائی پس‌اندازهای خود را در این شرکت حفظ کردند، و مؤسّسات محلّی و ملّی بهائی نیز وجوه خود را در این شرکت به ودیعه سپردند. دفاتر این شرکت نیز اوائل ژوئن 1979 مورد هجوم قرار گرفت و جمیع دارایی آن که بالغ بر 5 میلیون دلار تخمین زده می‎شود، مسدود گردید.
سه شرکت کوچک‌تر متعلّق به جامعۀ بهائی، به اسامی وهّاج، مطلع، و حقوق، وسیله‌ای برای حفظ انواع گوناگون وجوه واملاک بودند. دارایی این سه شرکت و شرکت امناء و شرکت نونهالان تماماً توسّط جمهوری اسلامی، با احکامی که شعبهء یک دادگاه انقلاب اسلامی مرکز، در روز هفتم نوامبر 1979 صادر نمود، (نگاه کنید به ضمیمهء 1) مصادره شد. این صرفاً ضربه‌ای به تشکیلات بهائی نبود بلکه تقریباً پانزده هزار نفر از افراد بهائی که پس‌اندازهای خود را در شرکت نونهالان نگهداری می‌کردند (که در بسیاری از موارد پس‌انداز تمام عمر آنها بود) از این ضربه زیان دیدند.
در چند ماه بعد دارایی‌های جوامع محلّی بهائی در سراسر کشور، از جمله تالارهای محلّی تشکیل جلسات، دفاتر اداری و گورستان‌های بهائی تصرّف و مصادره شد. این جریان بالاخره با مصادرۀ تمامی املاک بهائی فروکش کرد. ولی به هر حال جامعه بهائی ناچار بود قطعاتی زمین در سراسر کشور برای دفن مُردگان خود بخرد (گورستان مدنی وجود ندارد؛ تمامی تدفین‎ها در زمینی که متعلّق به هر جامعه مذهبی است صورت می‌گیرد). بنابر این مصادرۀ املاک بهائی در سطوح پایین تا به حال ادامه داشته و هر از گاهی حکومت محلّی قبرستان بهائی را مصادره و تخریب می‌کند و جامعه را وادار می‎سازد زمین دیگری را خریداری نماید.
تمامی تشکیلات جامعه با صدور حکمی از سوی دادستان کلّ به تاریخ 29 اوت 1983، از طرف حکومت ممنوع اعلام شد. در نتیجه، طبق اصل ا اطاعت از حکومت[که ازاصول آئین بهایی است]، هیأت اداری ملی و بیش از چهار صد هیأت اداری محلّی جامعه بهائی منحل شد. از آنجا که وظیفه این مؤسّسات بهائی شامل حمایت از فقرا و ناتوانان بود، یک ابزار مهم حمایت از بهائیان که به نحوی فزاینده در اثر اقدامات حکومت از لحاظ اقتصادی آسیب می‌دیدند نیز از صحنه خارج شد.
مرحلۀ دوم: اخراج بهائیان از شغلهای دولتی
جمهوری اسلامی، که تمامی دارایی‌های نقد و سپردۀ متعلّق به جامعه بهائی را اخذ کرده بود، در مرحله بعد فشار بر افراد بهائی را شروع کرد و اصرار نمود که از ایمان و باورهای خود دوری جویند و با اخراج از استخدام دولت بهائیان را تحت فشار مالی قرار داد. حاکمیت این کار را از بخش دولتی که کاملاً بر آن مسلّط بود آغاز کرد.
در سال 1979 تعداد کثیری از بهائیان در ایران در استخدام بخش عمومی بودند. از آنجا که امر بهائی بر اهمّیت تعلیم و تربیت تأکید دارد، بخش قابل توجّهی از جامعه بهائی در مشاغلی بودند که به تحصیلات عالی نیاز داشت. به‌علاوه، بهائیان، با توجّه به آنچه که در آموزه های بهائی دربارۀ حرفه و شغل آمده، نسبت به بعضی زمینه‌های خدمات عمومی مانند بهداشت و تحصیل گرایش زیادی دارند. ابتدا، افراد بهائی که در بخش عمومی شاغل بودند تحت فشار قرار گرفتند که از ایمان و عقیدۀ دینی خود دوری جویند. چون اکثر قریب به اتفاق آنان موافقت نکردند، از کارهای خود اخراج و پاکسازی شدند. این اقدام در سال 1980 شروع شد؛ در آن زمان اولیاء حکومت ایران در جمیع نقاط ایران، به ابتکار خویش، شروع به اخراج پراکندۀ بهائیانی نمودند که در بخش عمومی مشغول کار بودند و شکّی نیست که امید داشتند به این ترتیب نظر مساعد حکومت اسلامی را به خود جلب کنند. و بنابراین، مثلاً، روزنامهء اطّلاعات در 18 فوریه 1980 گزارش داد که 50 تن از آموزگاران در یک استان، یعنی آذربایجان شرقی اخراج شدند (ضمیمهء 2)؛ روزنامهء جمهوری اسلامی در تاریخ 30 ژوئن 1980 خبر اخراج 44 معلّم در استان فارس را گزارش کرد (ضمیمهء 3)؛ و کیهان به تاریخ 9 اوت 1980 اخراج 23 معلّم بهائی در استان ساحلی جنوب را به علّت "داشتن اعتقاداتی خلاف اسلام" اعلام نمود. همچنین بهائیان از دانشگاه‌ها، بیمارستان‎های دولتی، ادارات دولتی، موزه‌ها و غیره اخراج شدند. در اعلام اخراج آموزگاران در آذربایجان شرقی، که در بالا به آن اشاره شد، و، در بعضی موارد، در اسنادی که در مورد اخراج افراد به آنها تسلیم می‎شد، این شرط ذکر می‎شد که در صورتی که از باور دینی خود برگردند می‎توانند به شغل خود بازگردند (ضمیمهء 4).
سپس با دستوری رسمی که در 7 دسامبر 1981 صادر و در روزنامه نیمه‎رسمی کیهان در روز هشتم دسامبر 1981 انتشار یافت، اخراج کلّیه بهائیان از تمامی مشاغل دولتی به سیاست رسمی دولت تبدیل شد (ضمیمهء 5). از این زمان به بعد، اخراج بهائیان از سازمانهای دولتی و محلّی به طور برنامه‎ریزی شده اجرا گشت. تا ژوئیه 1982، جامعۀ بهائی گزارش می‌داد که عملاً به خدمت کلّیه پزشکان، پرستاران، معلّمان و سایر کارمندان دولت خاتمه داده شده و حتّی پرداخت حقوق بازنشستگی بهائیان نیز متوقّف گردید. تعیین تعداد دقیق بهائیانی که از مشاغل خود اخراج شدند ممکن نیست امّا جامعه بین‌المللی بهائی (نهادی که نمایندگی جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل متّحد را به عهده دارد) تخمین می‎زند که تعداد بهائیان اخراج شده از مشاغل خود در طیّ دهه 1980 در حدود ده هزار نفر بود. از آنجا که تمام خدمت بهداشتی و آموزشی، در دوران پس از انقلاب، عملاً در انحصار دولت در آمد و ملّی شد، برای افراد اخراج شده چشم‌انداز مطلوبی برای یافتن شغل جایگزین در عرصه حرفه پیشین وجود نداشت.
آیت‌الله صدوقی، با اعلام اخراج بهائیان از مشاغل دولتی، تهدید کرد علیه هر مقام مسئولی که همچنان افراد بهائی را در استخدام داشته باشد، اعلام جرم خواهد کرد. کشاورزان روستایی بهائی نیز که از دسترسی به شرکت تعاونی زراعی تحت حمایت دولت، تنها منبع تدارک بذر، سموم ضدّ آفت، کود و اخذ وام و اعتبار، محروم شدند، قشر دیگری بودند که از اقدامات دولت لطمه دیدند.
در ضربه باورنکردنی دیگری به سال 1984 میلادی، روحانیون و دادگاه‎های اسلامی اعلام کردند که حکومت اسلامی نمی‎بایستی هیچ حقوقی را به کارکنان بهائی پرداخت می‎کرد و بنابراین تمامی حقوق‌ها و مستمرّی‌های بازنشستگی پرداختی به کارمندان پیشین از این قبیل غیرقانونی بوده و باید بازپس گرفته شود، حتّی اگر متضمّن دهها سال درآمدهایی باشد که در جمع مبلغ بالائی شود و اساساً احتمال نداشت هیچ کارمند دولتی توانایی پرداخت چنین وجهی را دارا باشد. (ضمیمهء 6). دادستان کلّ سپس سعی کرد، با صدور احضاریه‌هایی علیه کارکنان بهائی سابق دولت، چنین حکمی را به اجرا گذارد. از آنجا که اکثر بهائیان قادر نبودند چنین مبالغ گزافی را بازپرداخت نمایند، این امر به افزایش شدید تعداد زندانیان بهائی در دهۀ 1980 منجر شد.
مرحلۀ سوم: اخراج بهائیان از اشتغال در بخش خصوصی
مرحلۀ سوم اقدامات اقتصادی علیه بهائیان در دهۀ 1980 آغاز شد ولی در دهۀ 1990 برجسته‌تر و آشکارتر گردید. با تسلط بیشتر حکومت و حامیان واکنشگرای آن بر بخش‌هایی کلان از اقتصاد کشور، شروع به استفاده از قدرت خویش برای اِعمال فشار بر مؤسّسات تجاری و خصوصی نمودند تا کارکنان بهائی‌ را اخراج نمایند. گاهی اوقات این فشار از طریق حکومت محلّی وارد می‌آمد و مؤسّسات خصوصی را تهدید می‎کردند که اگر تسلیم این فشارها نشوند اقدامات رسمی علیه آنها به عمل خواهد آمد و گاهی از طریق وابستگی روحانیون به کارخانه‌ها و سایر مؤسّسات این فشار وارد می‎شد. این روحانیون در محلّ مستقر می‌شدند تا مقصودشان در اخراج بهائیان اجرا شود. در این موارد روحانیون کارکنان مسلمان را علیه همکاران بهائی‎شان تحریک می‌‎کردند.
ابتدا اقداماتی که علیه بهائیان معمول می‌شد فقط از نوع آزار و اذیت بود، مانند آنچه که در کارخانه الیاف رخ داد و در طیّ آن کارکنان مسلمان تحریک شدند تا در ژانویه 1982 تقاضا نمایند کارکنان بهائی در بخش مجزّایی کار کنند و وادار شوند بشقاب‌های مخصوص به خود را به غذاخوری کارکنان بیاورند تا غذای کارکنان مسلمان نجس نشود (ضمیمهء 7). امَا، در سال 1982، بر تعدادی از بهائیان که، در بعضی از شهرهای مانند کرمانشاه، در کارخانه‌ها کار می‎کردند فشار آوردند که یا از ایمان و عقیدۀ خود برگردند یا از کار اخراج شوند (ضمیمهء 8).
به نظر می‌رسد که فرمان آغازین که به تمامی شرکت‌های خصوصی دستور می‎داد کارکنان بهائی خود را اخراج نمایند در دسامبر 1981 صادر شد امّا در آن زمان دولت اجرای آن را به طور برنامه‌ریزی شده و منظّم پیگیری ننمود. وقتی حکومت، در دهۀ 1980، به هدف اصلی خود که اخراج بهائیان از بخش عمومی بود، رسید، توجّه خود را بر بخش خصوصی متمرکز کرد. از این تاریخ به بعد مؤسّسات تجاری و شرکت‌ها توسّط وزارت ارشاد اسلامی دربارۀ نیروی کاری‎شان مورد سوال قرار گرفته و سپس وادار شده‌اند کارکنان بهائی خود را اخراج نمایند (برای نمونه نگاه کنید به ضمیمه 9 که به یک آژانس مسافرتی در سال 1994 مربوط می‌شود).
سندی وجود دارد که نشان می دهد که تمامی این اقداماتی که در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، از 1989 تا 1997 معمول گردید، اقدامات تصادفی و پراکندۀ مقامهای متعصّب نبود، بلکه بخشی از اقدامات برنامه‎ریزی شدۀ حکومت بود. این سند به شکل تصمیم حکومتی به تاریخ 25 فوریه 1991 است که در جلسه مشترکی با حضور علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت ایران، و شورای عالی انقلاب فرهنگی، اتّخاذ گردید و به رهبر عالی کشور، آیت‌الله علی خامنه‌ای، ارسال گردید که آن را با مهر و امضای خود در پای سند تصویب نمود. در این سند آمده است که، "برخورد نظام با آنان [بهائیان] باید طوری باشد که راه ترقّی و توسعه آنان مسدود شود" و این که "در صورت ابراز بهائی بودن اجازۀ استخدام ندارند" و به این ترتیب واضح ساخته که هدف عبارت از آن است که جامعه بهائی از لحاظ فرهنگی و اقتصادی در دشواری و سختی قرار گیرد (ضمیمهء 10). این سند توسّط رینالدو پول، نمایندهء ویژهء سازمان ملل متّحد در امور حقوق بشر در ایران کشف و در ضمن گزارش سال 1993 وی منتشر شد.
مرحلۀ چهارم: تعطیل کردن شرکتهای بازرگانی بهائیان
دهه 2000 به نحوی امیدوار کننده و نویدبخش برای جامعۀ بهائی ایران شروع شد. محمَد خاتمی، اگرچه قبلاً از روحانیون تندرو بود، در سال 1997 با خطّ مشی آزادی‌خواهانه و در جریان 2 خرداد به ریاست جمهوری برگزیده شد. ارزیابی صداقت و خلوص شخصی خاتمی دشوار است امّا فشار اطرافیان او که در انتخابات او را همراهی می‌کردند برای ایجاد تغییر و تحوّل به جامعۀ بهائی امید بخشید. امّا با گذشت زمان آشکار شد که در عمل تغییر چندان زیادی صورت نگرفته است. روحانیون تندرو اطراف خامنه‌ای، رهبر عالی، بدون توجّه به ارادۀ مردم ایران به برقراری دموکراسی، قصد نداشتند اجازه دهند کنترل اوضاع از اختیار آنها خارج شود و خود خاتمی نیز قصد نداشت برای تغییرات بنیادی فشار بیاورد. در نهایت موج اصلاحات به عقب رانده شد و جامعۀ بهائی دیگربار با دشواری و سختی مواجه گردید (برای مثال نگاه کنید به تأییدیه هیأت تحقیق دولتی بر اخراج یکی از آموزگاران که قبلاً صورت گرفته بود؛ ضمیمهء 11).
سپس در سال 2005، محمود احمدی‎نژاد با حمایت روحانیون تندرو فرقه حجّتیه که از دیرباز از دشمنان مصمّم و کینه‎توز آئین بهائی بوده‌اند، به قدرت رسید. حرکت‌های آزاری دیگربار به سطحی رسید که از سالهای آغازین انقلاب اسلامی مشاهده نشده بود. این بار شواهد نشان می‌دهد که این حرکت اختناق اقتصادی از برنامه‌ریزی بیشتر و کامل‌تری برخوردار است و در صدد شکار معدود بهائیانی است که ممکن است در استخدام دولتی یا بخش خصوصی باقی مانده باشند. این بار هدف حاکمیت بهائیان خویش‌فرما با واحدهای تجاری کوچک نیز بود.
در روزهای آغاز انقلاب اسلامی، گروه‌های انقلابی اسلامی به زور وارد دفاتر ملّی بهائی در تهران شدند و تمامی صورت اسامی اعضاء جامعه را که در آنجا نگهداری می‎شد به سرقت بردند. شواهدی وجود دارد که اولیاء حکومت با استفاده از این فهرست‌ها، یا به وسایل دیگر، از سال 2005 به بعد تلاشی شدید و فشرده را برای یافتن محلّ اقامت تک تک بهائیان، تعیین منبع درآمد آن فرد بهائی، و تلاش برای قطع آن را شروع کرده‌اند. آنچه که به نحوی مستند ثابت می‌کند که این اقدامات به طور متمرکز برنامه‌ریزی می‌شود ابلاغیه دولتی به تاریخ 29 اکتبر 2005 است که گزارشگر ویژۀ کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متّحد در امر آزادی دین یا عقیده، به نام خانم اسما جهانگیر در ماه مارس 2006 آن را به دست آورد و به گفته خودش سبب شد که نسبت به وضعیت جامعه بهائی در ایران "شدیداً نگران شود." این ابلاغیه، که مُهر "خیلی محرمانه" خورده و به امضاء رئیس ستاد مشترک قوای مسلّح ایران رسیده در درجه اوّل خطاب به رئیس قوای مسلّح ایران است، امّا رونوشت به نیروی انتظامی، سرویس‌های اطّلاعاتی و سپاه پاسداران انقلاب ارسال شده است. در این ابلاغیه آمده است که بنابر دستور مقام رهبری، آیت‌الله خامنه‌ای، "کلّیه فعالیت‌های" جامعه بهائی " از جمله اقدامات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی" باید تحت نظارت قرار گیرد و "گزارش جامع و کاملی" باید "به قصد شناسایی کلّیه افراد" جامعه فراهم گردد (ضمیمهء 12). درستی این ابلاغیه با شواهدی ثابت می‌شود که، از این زمان به بعد، دستورالعمل‌هایی به استانداران داده شده که فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی کلّیه بهائیان را تحت نظارت و اداره قرار دهد (نگاه کنید به نامهء وزارت کشور به تاریخ 19 اوت 2006 به ادارات استانداری کلّیه استانها، ضمیمهء 13). سند دیگری نیز وجود دارد که نشان می‎دهد دولت و نهادهای آن مشغول فراهم آوردن فهرست‌هایی محلّی از بهائیان هستند؛ برای نمونه نگاه کنید به نامۀ مورّخ 2 مه 2006 از مجمع خدمات صنفی، تولیدی و فنّی کرمانشاه به اتّحادیه باطری‌سازان، که تقاضا دارد "فهرست از اسامی کسانی که به فرقه بهائی تعلّق دارند و در حوزۀ فعالیت اتّحادیه شما قرار دارند" فراهم شود (ضمیمهء 14).
شرکتهای تجاری بهائیان همیشه تحت فشار بوده‌اند و مؤسّسات بزرگتر اوایل انقلاب مصادره و اموال و دارایی آنها ضبط شد. برخی از صاحبان این شرکتها وادار به فرار از ایران شدند چون زندگی آنها در خطر بود. در طول سالها، بسیاری از شرکتهای تجاری بهائیان زیر فشار و آزار قرار گرفت و با تحریم‎های سازماندهی شده توسّط رهبران مذهبی تا تخریب و تاراج و تعطیلی اجباری و مصادره مواجه شدند. امّا شواهد نشان می دهد که درسال 2007، حکومت فعّالیت گستردۀ دقیق و مدوّنی را برای تعطیل کردن شرکتهای تجاری بهائیان را آغاز کرد. به این ترتیب، برای مثال، نامه‌ای از دفتر مرکزی رئیس پلیس اطّلاعات و امنیت نیروی انتظامی به تاریخ 9 آوریل 2007 (ضمیمهء 15) کشف شد. این نامه که خطاب به کلّیه قوای انتظامی در سراسر ایران است، به آنها دستور می‌دهد که کلّیه مشاغل متعلّق به بهائیان در منطقه مربوط به آنها شناسایی و در بعضی موارد تعطیل شود:
کلّیه مشاغل در زمینهء فرهنگی، تبلیغاتی و اقتصادی. یازده نمونه نیز ذکر شده است: جراید و نشریات؛ جواهر و طلاسازی و ساعت‌سازی؛ چایخانه‌داری؛ گراورسازی؛ مؤسّسات توریستی و اتومبیل کرایه؛ نشر کتاب؛ کتابفروشی؛ مسافرخانه‌داری؛ هتل‌داری؛ آموزشگاه خیّاطی؛ عکّاسی و فیلم‌برداری؛ گیم‎نت؛ رایانه و کافی‎نت.
کلّیه مشاغل مربوط به تهیه غذا از آنجا که ممکن است غذای مسلمین را نجس نمایند (بهائیان طبق رسوم نجس محسوب می‌‎شوند به نحوی که حتّی لمس غذا توسّط آنها سبب نجس شدن مسلمانان می‌گردد). مثال‌هایی که دراین مقوله ذکر شده عبارتند از: تدارک غذا در تالارهای پذیرایی؛ رستوران و سلف‎سرویس؛ اغذیه‌فروشان و موادّ غذایی؛ چلوکباب و چلوخورشت؛ قهوه‌خانه؛ فروشندگان مواد پروتئینی؛ سوپرمارکت؛ بستنی و آب‌میوه و نوشابه؛ قنّادی و شیرینی‌فروشی؛ کافی‎شاپ.
کلّیه مشاغلی که مالک بهائی در آن موفّق است و درآمدزایی آن بالا است.
در نتیجه این ابلاغیه و احتمالاً سایر اوامر صادره که فاش نشده، در طیّ سال 2007، فشار بر مشاغل کوچکتر بهائی شدّت یافت و تعداد زیادی از مشاغل بهائی در سراسر کشور (آبادان، آباده، گرگان، همدان، اصفهان، کاشان، کرمان، خرّمشهر، خرّم‌آباد، مشهد، سنندج، سمنان، شیراز، طهران، بروجرد، الیگودرز، اراک، مرودشت، شهرکرد، اردبیل، جلفا و غیره)، یا در اثر خودداری از تمدید جواز آنها، خودداری از ارسال کالا، تحریم یا تخلیه مِلک استیجاری وادار به تعطیل کردن فعالیت شغلی خود شدند (ضمیمهء 16). جایی که بهائیان در بازرگانی با مسلمانان شراکت داشتند، شرکت تحت فشار قرار گرفت تا فرد بهائی ناچار شود ترک شراکت نماید.
همانند حرفه های شهری، کشاورزان بهائی نیز با مواردی مواجه شدند: مزارع و باغ‌های میوۀ آنها به زور اشغال شد، محصولات آنها ضبط و املاک آن مصادره گردید. آنها قادر نبودند لوازم مورد نیاز برای مزارع خود را تهیّه نمایند یا محصولات خود را به فروش برسانند. بسیاری از کشاورزان روستایی بهائی در روستاهای کوچک مجبور به ترک روستا و شیوۀ معمول امرار معاش خود و عزیمت به شهرها شدند. این رویدادها در روستاهایی صورت گرفت که بهائیان اکثریت جمعیت را تشکیل می‌دادند. تمامی روستا در اقدامی در "پاکسازی قومی" که یادآور وقایع بوسنی است، از وجود بهائیان زدوده شد. روستاییان بهائی مجبور شدند به شهرها عزیمت کنند و مانند پناهندگان، متّکی به کمک‌ها و بخشش سایر بهائیان، زندگی نمایند. پیش از این، برخوردهایی این چنین مخصوص روستاهایی با تعداد زیادی از بهائیان بود، امّا از سال 2005 به این سو به اقدامی رسمی تبدیل شده که روستاهایی با جمعیت کم یا بیش بهائی را نیز شامل شده است (ضمیمهء 17).
اولیاء حکومت و دوایر دولتی، به بسیاری از راههای دیگر که مستند کردن آنها دشوار است، به اذیت و آزار بهائیان در کسب و حرفه مشغولند: ایجاد موانع غیر ضروری متعدّد برای بهائیان در مشاغل آنها، مانند فرستادن آنها به این اداره و آن اداره (یا به دوایری که ابداً وجود ندارند) برای گرفتن یا تسلیم نمودن اسناد شغلی؛ "گم شدن" چند بارۀ پرونده‌های کاسبکاران بهائی؛ برخورد تند و شدید با بهائیان؛ ورود به محوطۀ ساختمانی حرفه ای متعلّق به بهائیان و مصادره تجهیزات؛ ملزم کردن بهائیان به پر کردن برگه‎هایی که طالب اطّلاعات تفصیلی شخصی دربارهء خود آنها و سایر اعضاء خانوادهء آنها است؛ فشار آوردن بر مسلمانان برای لغو قراردادهایی که با شرکتهای شغلی متعلّق به بهائیان دارند؛ مهر و موم کردن محوطۀ شغلی که گاهی هفته‌ها طول می‎کشد. بانکها، به دستور وزارت اطّلاعات، از پرداخت وام به بهائیان، و هنگامی که تمامی شرائط مربوط به صلاحیت اخذ وام را دارند، خودداری می‌کنند. اولیاء حکومت، در سیاستی سامان یافته برای ایجاد شکّ و بی‌اعتمادی در میان بهائیان، در سیاست‌های خود نسبت به آنها روش واحد و ثابتی را در پیش نمی‌گیرند؛ گاهی اوقات به یک بهائی جواز لازم برای فعّالیتی را اعطا می‌کنند و از موافقت با همان شغل برای بهائی دیگر خودداری می‌نمایند. وقتی بهائیان، که وسیلهء دیگری برای تأمین معاش خود ندارند، مِلک خود را به اجاره واگذار می‎کنند، به مستأجر گفته شده که اجاره‎بها به مالک بهائی نباید پرداخت شود و باید به نهادهای حکومتی پرداخت گردد. چنین به نظر می رسد که نظام ایران مصمّم است تمام راهها را برای امرار معاش بهائیان مسدود سازد و به این ترتیب امیدوار است هیچ راهکاری باقی نگذارد تا بهائیان یا مجبور به ترک دین خود شوند یا کشور را ترک کنند.
فروپاشی اقتصادی و اختلال در وضعیت افراد بهائی
علاوه بر فعالیت اقتصادی مرحله‌ای فوق علیه جامعۀ بهائی، اذیت و آزار بهائیان به شکل‌های گوناگون در تمام طول این دوران از 1979 تا کنون ادامه داشته است، گو این که از زمان انتخاب احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری در سال 2005 به این سو حرکت‌های آزار و اذیت به مراتب شدیدتر شده است. جریان مداوم آزارهای جزئی، هجوم به منازل و اموال، جریمه‌ها، دوره‌های زندان و محرومیت از عدالت در دادگاه‌های زندگی شخص را از هم می‌پاشد، و کسب درآمد را برای او از محالات می‌سازد، و امنیت مالی یا پیشرفت شغلی، تجاری یا حرفه‌ای را عملاً غیرممکن می‌نماید. در سالهای اخیر، این رویدادها سیمای شوم‎تری به خود گرفته، و تهدیداتی بر دیوار منازل و مشاغل بهائیان نقش بسته که اگر مؤسّسهء خود را تعطیل ننمایند و از شهر خارج نشوند، به قتل خواهند رسید. گاهی اوقات این تهدیدها با حملات و آتش سوزی عمدی انجام شده است (نگاه کنید به ضمیمهء 18). اگرچه ممکن نیست که این فعّالیت‎ها را مستقیماً به حکومت مربوط ساخت ولی اساس قضیه این است که در این موارد حکومت در حمایت از بهائیان یا پیگیری قضیه جهت یافتن مسئولین چنین اعمالی هیچ اقدامی به عمل نمی‎آورد. حملات به منازل و مشاغل بهائیان در سال اوّل بعد از انقلاب از رویدادهای مکرّر و معمول بود امّا در آن زمان این عمل عمدتاً عناصر خلافکار به آن مبادرت می‎کردند و می‌دانستند که می‎توانند به منازل بهائیان حمله کرده همه چیز را به تاراج ببرند بدون این که ترسی از اقدامات تنبیهی علیه خود داشته باشند. در واقع، اگر بهائیان به نیروی انتظامی یا مراجع قضایی شکایت می‌کردند، غالباً خود آنها دستگیر می‌شدند. مثلاً، یک یا چند مورد از اینگونه تهاجمات در شاه‌آباد، میاندوآب، قصر شیرین، شیشوان، کتا، آباده، سوسنگرد، دیزج، شهمیرزاد، رضائیه، طهران، بهنمیر (مازندران)، کشه (نزدیک نطنز) و تبریز در ظرف فقط یک ماه، در ژانویه 1979، رخ داد و حملاتی از این دست در طول آن سال ادامه یافت. بعد از آن، تعداد این قبیل حملات کاهش یافت تا آن که در سال 2005، بعد از انتخاب محمود احمدی‌نژاد، دیگربار فزونی گرفت.
بهائیان غالباً صرفاً به علّت بهائی بودن یا عضویت در تشکیلات انتخابی محلّی بهائی جریمه شده‌اند. مثلاً در شیراز، فردی بهائی به علّت عضویت در شورای محلّی انتخاب بهائی در شهر مزبور در سال 1982 به پرداخت صدهزار تومان جریمه محکوم شده است. این مورد و اجحاف مالی و باج‎گیری که در بالا توصیف شد، و مردم را به بازپرداخت حقوق‎های دریافتی وادار کردند به میزان زیادی بنیهء مالی بهائیان را به تحلیل برد.
از سال 1979 به این سو، هزاران بهائی دوره‌هایی از زندانی را گذراندند که از چند روز تا ده سال یا بیشتر تفاوت داشت. بسیاری از آنها مکرّراً به زندان افتادند. اواسط دهۀ 1980، در هر زمانی از سال، حدود 750 تن از بهائیان در زندان به سر می‎بردند در حالی که بسیاری از آنها برای مدّتی محبوس بودند و سپس آزاد شده مجدّداً دستگیر می‌شدند. چنین اختلالی در زندگی شخصی سبب شد که بسیاری از آنها نتوانستند مشاغل خود را حفظ نمایند یا به کار خود ادامه دهند. در دهۀ 1990 و اوایل دهۀ 2000، در مدّت زمانی کوتاه تعداد بهائیان زندانی کاهش یافت امّا از سال 2005 و آغاز ریاست جمهوری احمدی‌نژاد به این سو، تعداد بهائیان بازداشتی دیگربار افزایش یافته است. بدیهی است فرد بهائی که در زندان به سر می‎برد نمی‌تواند کسب معاش نماید یا شغل خود را حفظ کند. همچنین آنچه که به میزان زیادی بر موانع سر راه بهائیان می‌افزود و سبب می‌شد نتوانند شغلی یا حرفه‌ای را دنبال نمایند جلوگیری از دسترسی آنها به دانشگاه‌ها و تحصیلات عالیه بود (ضمیمهء 20). این اقدامات فقط به فردی که علیه او معمول شده لطمه نمی‌زد بلکه بر کلّ خانواده‌اش نیز تأثیر می‌گذاشت. می‌توان استدلال نمود که با فقیر نمودن بخش عظیمی از جمعیت، کلّ جامعه تأثیر می‌پذیرد، زیرا بهائیان مشتری نیز هستند و اگر یک بخشی جامعه عمداً تضعیف گردد و به این ترتیب به فقر کشیده شود، کلّ اقتصاد لطمه می‎بیند.
در دوران جنگ ایران و عراق، به دلیل کمبود بسیاری از کالاها جیره‌بندی شدند. از آن زمان تا کنون، در اثر وخیم‎تر شدن وضعیت اقتصادی، جیره‌بندی برخی از کالاها ادامه یافته و دسترسی به آنها فقط از طریق کوپن‌های جیره‌بندی توسّط دولت ممکن است و این کوپن ها فقط از طریق مساجد، توزیع می‎گردد. در نتیجه بهائیان از دسترسی به این اقلام جیره‌بندی محروم شده‌اند (ضمیمهء 21).
مسأله عمده برای بهائیان این است که هیچ امیدی به دستیابی به عدالت از راه قانونی و در دادگاه‎ها ندارند. هر مسلمانی می‎تواند جنایتی را علیه بهائیان مرتکب شود، از جمله سرقت، راهزنی، و اخّاذی و ارعاب و سپس اگر دستگیر شود می‎تواند از خود دفاع کرده بگوید که بهائیان در قانون هیچ وضعثت رسمی و قانونی ندارند و بنابراین هیچ عملی علیه آنها جُرم حساب نمی شود. حتّی قاتلان از این وسیلهء دفاعی استفاده کرده و آزاد شده‌اند (ضمیمهء 22). دادگاه‌ها بهائیان را از دریافت مِلک و سایر اموالی که در نتیجه وراثت استحقاق دریافتشان را داشته‌اند، محروم کرده‌اند. دستگاه قضایی حتّی فردی بهائی را که پسرش در حین خدمت به کشور و فعالیت در میدان جنگ علیه عراق کشته شده، از شناخته شدن به عنوان وارث قانونی او محروم کرده‌اند (ضمیمهء 23). همچنین کسی را که در جنگ خدمت کرده و متحمّل ناتوانی قابل توجّهی در اثر دفاع از کشورش در جنگ ایران و عراق گشته، صرفاً به علّت بهائی بودن، از دریافت مستمرّی مخصوص معلولان جنگی که حقّ او بوده محروم کرده‌اند (ضمیمهء 24).
محرومیت بهائیان از حق و حقوق وراثت معضل مصادرۀ خودسرانۀ املاک و اموال بهائیان را که از سال 1979 تا کنون جریان داشته وخیم‌تر می‎سازد. آقای میلون کوثری، گزارشگر ویژهء سازمان ملل متّحد در امر مسکن کافی، در گزارشی به تاریخ 29 ژوئن 2006، اعلام کرد شواهد مستندی را دریافت کرده که حاکی است حدّاقل 640 مورد از املاک و اموال بهائیان از سال 1980 تا آن زمان مصادره شده است. امّا اظهار می‌دارد که "قضایای متعدّد دیگری، بخصوص در استان‌های دوردست وجود دارد که مستند نیست زیرا در این استانها اطّلاعات لازم را به سادگی نمی‌توان جمع‌آوری کرد." در این گزارش آمده است که: "اموال و املاکی که فهرست شده شامل منازل مسکونی و اراضی کشاورزی است ... گفته می‎شود که به مالکان متضرّر فرصتی داده نشده که در تشریفات جاری مصادرۀ اموال شرکت نمایند یا اخطاریه‌ای قبل از آن دریافت کنند." در مناطق روستایی، بنا بر این گزارش، "مصادرۀ اموال ... قبل و در دوران زمان تخلیه اجباری مِلک، غالباً با تهدیدات و خشونت‌های جسمی همراه بوده است." آقای کوثری گفت که او نگران شواهد واضح رفتار تبعیض‌آمیز نسبت به مالکیت بهائیان، از جمله منزل مسکونی آنها است. آقای کوثری، در کنفرانس خبری اعلام این گزارش، با اشاره به روش دیگری که به وسیلۀ آن مصادره صورت می‌گیرد، اظهار داشت، "در دو سال گذشته، تعداد رهبران بهائی یا افراد برجسته‌ای که بدون هیچ اتّهامی دستگیر و سپس به قید وثیقه‎های سنگین آزاد شده‌اند فزونی گرفته است. و تنها طریق تأمین وثیقه این است که مِلک خود را گرو بگذارند. به نظر می‌رسد این روش دیگری برای مصادره باشد."
چکیده و نتیجه
شواهدی که در این مقاله ارائه گردید نشان می‎دهد که از زمان انقلاب اسلامی سال 1979 در ایران تا کنون، جامعۀ بهائی در این کشور قربانی اقدامات مداوم و سازمان یافته اختناق اقتصادی بوده است. شواهدی حاکی از مصادرۀ تمامی دارایی‎های اشتراکی و اجتماعی جامعه که اوایل دوران انقلاب صورت گرفت، عرضه گردید. وقتی که این جریان تکمیل شد، توجّه به اخراج بهائیان از مشاغل دولتی و سپس مؤسّسات بخش خصوصی معطوف گردید. از سال 2005 تا کنون، توجّه بر بهائیان خویش‎فرمای و مشاغل متعلّق به بهائیان، که تنها راه باقیماندۀ کسب درآمد برای بهائیان است، متمرکز شده است. این مشاغل و مؤسّسات تحریم می‎شوند، جواز آنها تجدید نمی‎شود، تحویل کالاهای مورد نیاز جهت ادامهء کار آنها متوقّف می‌گردد.
شواهدی عرضه شده که این حرکت‌های ایذایی اقدامات پراکنده و تصادفی مقامات بهائی ستیز یا متعصّب نیست بلکه اقداماتی مدوّن با برنامه‌ریزی متمرکز است که از بالاترین سطوح حکومت هدایت می‌شود. هدف نهایی این جریان بستن هر شیوۀ امرار معاش برای بهائیان در ایران است. به‌علاوه، اقدامات دیگر مانند تحمیل جرائم، تخریب و چپاول منازل و مشاغل بهائیان، مصادرۀ خودسرانۀ اموال، محرومیت از دسترسی به تحصیلات و دوره‎های مکرّر زندانی سبب شده که آخرین وجوهی که افراد بهائی در اختیار دارند از دست برود، بهائیان از توسعهء دانش و مهارت‌های لازم برای استخدام محروم شوند و از توانایی آنها برای ایجاد شغل یا تعقیب یک حرفه کاسته شود.
این اقدامات و فعالیت‌های سامان یافته و برنامه‌ریزی شده، آنچنان که در مقرّرات دادگاه بین‌المللی جنایی رم (بخش 2، مادّهء 7) تعریف شده، آشکارا "جنایتی علیه بشریت" است: "اذیت و آزار علیه هر گروه یا جمع مشخّص در زمینه‌های سیاسی، نژادی، ملّی، قومی، فرهنگی، دینی، جنسی یا موارد دیگر، در رابطه با هر اقدامی که در این بند به آن اشاره شده یا هر جنایتی در حیطهء حاکمیت دادگاه قرار دارد، صورت گیرد که در سطح جهانی طبق قوانین بین‌المللی غیرمجاز شناخته شده است." حتّی، تحت همان مقرّرات (مادّهء 6، c)، می‌توان آن را اقدامی در جهت نسل‌کشی محسوب داشت: "مبتلا کردن عمدی گروه به شرایطی از زندگی که موجب تباهی و نابودی کلّی یا جزئی جسمی و عنصری گردد." کسانی را که در اینگونه اقدامات علیه بهائیان ایران و بخصوص کسانی که مسئول چنین اقداماتی بوده‌اند طبق این مقرّرات می‌توان تحت پیگرد قانونی قرار داد. حیرت‌آور است که، علیرغم وجود هیأت‌هایی چون دادگاه جنایی بین‌المللی که آشکارا برای پیشگیری ازاقدامات دولت‌هایی به وجود آمده که مرتکب چنین رفتارهای نامطلوبی علیه مردم خود می‎شوند، جامعۀ بین‌المللی توجّه لازم را به وضعیت بهائیان در ایران نکرده است.









PAGE 9




شرکت حقوق برای املاک، اشیاء قیمتی و وجوه که بهائیان در رابطه با حقوق‌الله که فوقاً بدان اشاره شد، تأسیس گردید. شرکتهای مطلع و وهّاج برای حفظ بعضی از املاک بهائی ایجاد شد.
یادداشت جامعهء بین‌المللی بهائی با عنوان "به‌روز کردن گزارش گروه حقوق اقلّیت‌ها «بهائیان ایران»"، به تاریخ 23 فوریه 1985
یادداشت جامعهء بین‌المللی بهائی، نیویورک، با عنوان "وضعیت فعلی بهائیان در ایران، اوت 1994"، برای چهل و نهمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متّحد، سپتامبر 1994
راجر کوپر، Baha’is of Iran، گزارش حقوق اقلّیت‎ها، شمارهء 51، مورّخ 1982، صفحهء 13
متن گزارش رینالدو پول را می‌توان از مشاهده و به کامپیوتر منتقل نمود. فقرهء مربوط به دستورالعمل صادری بعد از جلسهء مشترک علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور ایران، و شورای عالی انقلاب فرهنگی در صفحه 55، بند 310 است.
شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متّحد، سند E/CN.4/2006/41/Add.2 (نسخهء انگلیسی)، به تاریخ 21 مارس 2006، نگاه کنید به صفحات 12 و 19 در نشانی زیر: 

http://daccess-ods.un.org/TMP/2195816.html
Rome Statute of the International Criminal Court (Part 2, Article 7, 1.h)
http://untreaty.un.org/cod/icc/statute/romefra.htm
http://untreaty.un.org/cod/icc/statute/romefra.htm
http://untreaty.un.org/cod/icc/statute/romefra.htm" http://untreaty.un.org/cod/icc/statute/romefra.htm



NOTES

The Huqúq Company was created for property, valuables and money given by Bahá'ís in relation to the above-mentioned Huqúqu'lláh. The Matla` and Vahháj Companies held some of the Bahá'í properties.
Memorandum of Bahá'í International Community `Updating of Minority Rights Group Report "The Bahá'ís of Iran"<, dated 23 February 1985. Memorandum `Current Situation of the Bahá'ís in Iran, August 1994' issued by the Bahá'í International Community, New York, for the 49th session of the United Nations General Assembly, September 1994. Roger Cooper, The Baha'is of Iran, Minority Rights Report, no. 51, 1982, p. 13. The text of Reynaldo Pohl's report can be downloaded from:1
The passage related to the instructions issued after a joint meeting of `Ali Akbar Hashemi‑Rafsanjani, President of Iran, and the Supreme Revolutionary Cultural Council is on p. 55, paragraph 310.
United Nations Economic and Social Council, Document E/CN.4/2006/41/Add.2 (English: version), dated 21 March 2006, see pp. 12, 19, at
http://daccess‑ods.un.org/TMP/2195816.html
http://news.bahai.org/story/459
http://untreaty.un.org/cod/icc/statute/romefra.htm
http://untreaty.un.org/cod/icc/statute/romefra.htm