۱۳۸۷ آبان ۹, پنجشنبه

موسیقی سنتی پاسخگوی نیازهای امروز نیست؟(1)


در حاشیه سخنرانی هرمز فرهت در انجمن توسعه و تجدد پاریس،  ایرج ادیب زاده مصاحبه ای، در رادیو زمانه، با این موسیقی‌دان سرشناس در باره موسیقی ایرانی انجام داد. آقای فرهت معتقد است که :
موسیقی سنتی برای نیاز‌های امروزی اکتفا نمی‌کند. چون موسیقی خیلی خصوصی و یک صدایی است و در یک محوطه و دنیای خاصی قرار دارد که با جمعیت و تکرار زیاد وفق ندارد...
ودر جواب این سوال که آیا فکر می کنید موسیقی سنتی باقی بماند می گوید:
امیدوارم که باقی بماند. اما نباید با دخل و تصرف در آن و اجرای زیاد آن ضایعش کرد. 
نظرات آقای فرهت تامل انگیزند. من عاشق موسیقی سنتی هستم؛ علیزاده، مشکاتیان، لطفی، شهناز و ... جزیی از زندگی من اند، اما دردمندانه با صحبت آقای فرهت موافقم. سنت های ما ارتباط خود را با فضای آلوده فکری ایرانی امروز از دست داده است. هنرهای سنتی نیز از این قاعده مستثنی نیستند، علی الخصوص موسیقی ماکه داستانش به خاطر مخالفت روحانیون، جز قصه ناکامی ها، ساز شکستن و بی حرمتی ها چیزی نیست و با آنچه که مثلا همسایه قدیمی‌مان هندوستان که از فیض اسلام محروم ماند دارد، زمین تا آسمان متفاوت است. موسیقی ایرانی امروز با تمام فراز و نشیب هایش در همان مسیر قهقرایی قرار گرفته است که معماری ایرانی، مینیاتور ایرانی، قالی باقی ایرانی سالهاست که در این سراشیبی سقوط آزاد می کنند.
به روابط موسیقی دانانمان نگاه کنید. کجا در ۴۰ سال پیش بنان و صبا بصورت هم چنین چنگ می انداختند که مشکاتیان و بیژن کامکار امروز می اندازند؟ آنها عاشق هم بودند و اینها مشغول تفاخر به هم و خرده گیری از یکدیگر. صبا، بنان، دوامی، پایور، یاحقی و... در تهران، بیگجه خانی و فرنام در تبریز، تاج و کسایی در اصفهان و حلقه های دیگردر گوشه وکنار به تولید و تجدید،وپالایش سنت و مشغول بودند. 
البته نگاه من به آنان نیز نگاه به ایداآل نیست چه که هنر ایرانی بسیار پیشتراز ۵۰ سال پیش، که از دوره مشروطه که ایران با فرهنگ غرب مواجه شد، از مسیر خود خارج گردید.  منتها آنست که قالب ها و سازوکارهای اجتماعی وسنتی ای که این فرهنگ در آن امکان بالیدن داشت، چون کارخانه های متروکه، تا ۴۰-۵۰ سال قبل باقی بود واین هنرمندان نیز ناآگاهانه و غافل از آنکه صاحب کارخانه دیگر نیست و خطوط تولیدبسته است به شیوه قدیم مشغول کار بودند و این غفلت ما را به اینجا رسانده است که امروز هستیم. 
هرچه بود، آن بود که آنان نه برای پول کار می کردند و نه برای شهرت. فنا و از خود بیخبری قسمتی از فرهنگ وهنر ایران است، موسیقی‌دان ما همانقدر شهرت برایش مهم بود که برای معمار مسجدشاه‌‌اصفهان بر سر زبان ها بودن اهمیتی داشت. کجا بنان شهرت لطفی و یا شجریان را داشت. این روح هنر غربی است که فردیت هنرمند را مرکزیت می بخشد. هنر شرقی جلوگاه روح و حیات فکری یک جامعه بود و منیت در آن جلوه مختصری داشت. عرصه ای بود که هویت ملی در آن متجلی می شد. موسیقی دانان ۵۰ سال پیش شب و روز در کنار هم به کسب تجربه، به نوعی که با روح موسیقی ما مناسبت داشت، می پرداختند. بداهه نوازی که اساس موسیقی سنتی است، ریشه در این مجالس انسی داشت، که چشم همچشمی و حسادت در آن راه نداشت . اکنون این فضا از بین رفت، امکان آن گردهم آیی ها و شب نشینی ها نیز وجود ندار، اما هنوز هنرمند ما می خواهد بداهه نوازی کند و نمی شود. بداهه نوازی فضایی نیاز دارد و روابطی را مقتضی است که فرهنگ غربی همه آنرا بلعید. 
تذکر پروفسور فرهت که می گوید نباید با «دخل و تصرف» موسیقی سنتی را ضایع کنیم تذکری بجاست که واقعیتی تلخ در آن نهفته است. واقعیتی که می گوید دست و اندیشه ایرانی دیگر محرم عروس موسیقی نیست. آنچه ما می سازیم، آنچه از فکر و روح ما نشآت می گیرد با جوهر این هنر سنخیتی ندارد. مانند ساختمانهای بی شکل و قواره ای که در کنار گنبد های گلین بافت قدیمی شهرها می سازیم. 
آیا وقتی میرزا عبدالله موسیقی ایران را زیرو زبر کرد، به مخیله کسی خطور کرد که او موسیقی ما را ضایع کرد؟ 
---------------------------
(1)این مطلب را تحت تآثیر قسمت پایانی کتاب آسیا در برابر غرب، «جمال حق و نبوغ انسان» نوشته ام.

۱۳۸۷ آبان ۵, یکشنبه

سخنی با آیت الله هاشمی رفسنجانی

آیت الله رفسنجانی در نماز جمعه تهران اعلام کرد: در شهري به نام عكا كه بهايي‌ها هم در آن جا زياد هستند عده زيادي از فلسطيني‌هاي قديمي مانده‌اند. نيمي از مردم اين شهر فلسطيني هستند. اخيرا صهيونيست‌ها آنان را آزار مي‌كنند. در كرانه باختري كه شهرك‌هاي صهيونيستي ساخته شده است كه در كنارش باغ هاي زيتون فلسطينيان قرار دارد. صهيونيست‌ها در اين باغ ها اقدام به تخريب و آزار و اذيت فلسطيني‌ها مي‌كنند. اين فجيع‌ترين كار است و آن‌ها كه منادي صلح هستند اين را نديده مي‌گيرند. من به صهيونيست‌ها اخطار مي‌كنم كه مواظب باشند اين كارها به نفعشان نيست....
ظاهرا آقای رفسنجانی از بهاییان می خواهد که وساطت مسلمانان را کنند تا دولت اسراییل دست از آزار و اذیت آنان بردارند. در ضمن بهاییان عکا را برای اینکه تا حال این کار را نکرده اند ملامت هم می کند، که شما چه جور منادی صلحی هستید که اعتراض نمی کنید. آقای هاشمی نیک می داند که نام بهایی و موضوع مناقشات اسراییل و فلسطین، جز به انگیزه تحریک عوام با هیچ توجیه عقلی دیگر در یک پاراگراف نمی گنجند. لذا به تغییر جنبه های واقعی موضوع یا ساده‌تر بگوییم دروغ‌هایی چند متوسل می شود.
اول آنکه اختلافات نژادی و دینی موجود بین اسرائیلی ها و فلسطینیان پیش از آنکه بخواهد یک نزاع خانگی باشد، عرصه ای است سیاسی که کشورهای مختلف جهان از جمله ایران در آن به سازماندهی منافع خود مشغولند. شوقی‌افندی که مسئولیت جامعه جهانی بهایی را در سالهایی که اسرائیل تشکیل گردید به عهده داشت، بی طرفی کامل، و عدم دخالت دیانت بهایی را در این منازعات در نامه ای واضحا مشخص نمود. این نامه برای بهاییان مانند یک دستورالعمل است و جامعه بهایی همواره آن را رعایت می کند.
دوم آنکه آقای هاشمی، عمدا و یا از روی نادانی، تصویری مخدوش از جمعیت بهایی عکا چه از نظر تعداد و چه از نظر حقوق شهروندیشان، ارائه می کند. ایشان می گوید که جمعیت بهایی در عکا زیاد است، تا چنین القا کند که بهاییان بمدد جمعیت زیاد خود در این شهر دارای تشکیلاتی اجتماعی و یا سیاسی هستند که می توانند برای مسلمانان وساطتی کنند و نمی کنند. تعداد بهاییان در کل اسرائیل حدود چند صد نفر می باشد که بیشتر در مرکز جهانی بهایی در حیفا و تعدادی نیز در روضه مبارکه(مدفن بهاءالله) در شهر 46 هزار نفری عکا مشغول کارند. این عده شهروند اسرائیل نیستند، بلکه داوطلبینی اند که از گوشه و کنار جهان برای خدمت به مرکز جهانی بهایی می روند و بعد از پایان دوره شش ماهه یا یکساله خود به موطن خود باز می گردند. 
چگونه آقای رفسنجانی از مهمانانی چند، که هیچ حقوق شهروندی ندارند، انتظار دارد که مشکل 50 ساله دو قوم را حل نمایند؟
سوم آنکه، جمهوری اسلامی بارها اعلام کرده است که دولت اسرائیل برخاسته از یک ایدئولوژی سیاسی است و با دیانت یهود ارتباطی ندارد. سوال من از آقای هاشمی این است که، چرا در کشور ایران که تمام قوای سیاسی و اجتماعی، انحصارا، در دست مسلمانان است، و ادعا می شود که حکومت، حکومتی %100 دینی است، با اقلیت‌ها رفتاری می شود که نگرانی مجامع بین المللی را فراهم ساخته است؟ در این کشور اسلامی که پلیس ویژه ای برای مراقبت از تار موی بانوان تشکیل می شود و لباس و پوشش انسانها بدقت بررسی می گردد، چگونه است که به تخریب قبرستان های بهایی در اصفهان و قائم‌شهر توجهی نمی شود؟ چگونه است که برای مقابله با اقلیت ها سرمایه گذاری و سازماندهی ویژه انجام می شود؟ چگونه است که منزل بهاییان به آتش کشیده می شود و کسی به دادشان نمی رسد؟ چگونه است که سندی از دفتر عالی ترین مقام کشور فاش می شود که در آن سرکوب و تضییع ابتدایی ترین حقوق بهاییان تایید شده است؟(برای دیدن مستندات بیشتر اینجا را ببینید)

۱۳۸۷ مهر ۲۹, دوشنبه

چند راهنمایی از استاد شهبازی(مورخ)


استاد مورخ عبدالله شهبازی،
بعد نوشتن آخرین ردیه‌اش
تو که می خواهی یه بهایی ستیز حرفه ای بشی به نکات زیر توجه کن:
  1. همیشه با این جمله شروع کن که «من خودم دوستان بهایی زیادی دارم.» اینطوری بهتره
  2. خودتو در مورد حساسیتهای جامعه آپدیت کن، همشونو هم به بهایی‌ها حواله کن. مثلا وقتی دعواهای خیابانی تو جامعه زیاد میشه، بگو بابی ها دعوا رو شروع کردن. وقتی عراق به ایران حمله می‌کنه بگو بهایی‌ها صدام را تشویق کردند، وقتی نون کمیاب می‌شه بگو هژبر یزدانی در آن دست داره. وقتی فتخ رهبر ورم می‌کنه بگو بادش رو بهاییان از خارج وارد کردند و تقلبی هم بود. کلا کی‌به کیه
  3. یادت باشه که دروغ هرچه بزرگتر باشه تاثیرش بیشتره. مثلا وقتی کشور به مرز ورشکستی رسید یک دفعه اعلام کن که «دستهای مخفی بهاییها دارن کشور رو می‌گردونن.» 
  4. لازم نیست که نظر خودت را مستقیم بگی تا نیاز به سند و مدرک داشته باشی، همینطوری به صورت سوالی مطرح کن. مثلا در مناظره بگو:‌ نظرتان در مورد دست داشتن بهاییان در قتل منصور حلاج یا یک نفر دیگه چیه؟ یا در مورد نکته سوم، می‌تونی بپرسی: آیا دستان مخفی بهاییان در کار نیست؟ باید خلاقیت داشته باشی
  5. هرجا گیر کردی از فلسطین خرج کن، کودکان فلسطینی خوراک تبلیغاتی خوبی واسه بهایی ستیزی هست، فراموش نکن.
  6. لازم نیست در مورد کشوری که دین بهایی را بوجود آورد خودت را هر روز آپ دیت کنی. روسیه، انگلیس و صهیونیزم، مثل «لکن»‌، «ولکن» و «اما» هستند؛ یه وقت آدم اینو میگه یه وقت هم اون یکی رو.
  7. هیچوقت نگو بهایی ها جاسوسند؛ مردم بهت می خندند. عوضش بگو بهایی ها چند دسته‌اند، معرف ترین دسته‌بندیها برای اطلاع شما از این قرار است:‌روسای بهایی و بقیه که کورکورانه دنبال اونها می‌رن. هرچی هم بهت بگن آقاجان روسا در دیانت بهایی به وسیله همین پایینی‌ها انتخاب می‌شن و سال دیگه عوض می‌شن و این پائینی‌ها رئیس میشن، انگار نه انگار که می شنوی. بعد با یک پز روشنفکری بگو اون روسا جاسوسند وبقیه (که خودشان وقتی رئیس بودند یا می شوند) از ترس آنها جیکشان در نمی آید. اگرآدم حسودی هم مسخره ات کرد، به او بگو
    هرکونکند فهمی زین کلک خیال انگیز     نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد.
    اگر این رو بلد نبودی، بگو «حسود هرگز نیاسود»، همین جواب کافیست. بعد برو خانه برای خودت اسپند دود کن.
  8. اگر چیزی به ذهنت رسید، اما دو دل هستی که بنویسی یا نه، حتما بنویسش. خودت را دست کم نگیر، به یاد داشته باش که حسین شریعتمداری با نوشتن رمان «فرهاد و مرجان» در صفحه پاورقی کیهان جایزه «بهترین منتقد دولت» را گرفت. خدا را چه دیدی، تو هم شاید برنده Darwin Award بشی.
  9. فراموش نکن که تو بلندگوی ۷۰ میلیون ایرانی هستی؛ هرچه می گویی، از قول هفتاد میلیون ایرانی بگو و بلندتر بگو. شلوغش کن و بدون توجه به جواب مخاطبین، هی حرف قبلی رو با جار و جنجال تکرار کن.
    تو می دانی که آهنگ حجازی         فروماند زبانگ طبل غازی(2)

    این تکنیک جای خالی منطق و تحلیل را بخوبی پر میکند. اصلا منطق و تحلیل بر گور پدرشان بخندند اگر بخواهند جای خودشان را به این خوبی پر کنند!
  10. روی کیبرد کامپیوترت دو کلید تعبیه شده که یاران دیرنند و همسفران راستین وادی بهایی ستیزی. نام یکی کپی و دیگری پیست است. یکی ممد حیاتشان است و دومی مفرح ذات. پس تو هم بکوش که در استفاده از این دو کلید نابغه دهر شوی و استاد قدر گردی و گوی سبقت از همگنان بربایی.
  11. از خودت ناامید نشو، بنویس و مطمئن باش تا نفت هست تو حقوقت سر جاشه.
-----------------------------------
(1)آنهایی که تو این کار خبره هستند، مانند استاد شهبازی، بهاییان را به لایه های تو در تو تقسیم می کنند. اگر به اندازه کافی تجربه نداری استفاده از این تکنیک پیشرفته به شما توصیه نمی شود؛ ممکن است سر خودت بلا بیاوری.
(2) با اندکی تغییر از باب هشتم گلستان سعدی نقل شد. اصل کلام سعدی این است:
خردمندی را که در زمره اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط با غلبه دهل بر نیاید و بوی عنبر از گند سیر فرو ماند.
نمی داند که آهنگ حجازی   فرو ماند زبانگ طبل غازی

۱۳۸۷ مهر ۲۶, جمعه

استفاده از کاندوم برای مبارزه با بهاییت

یک عضو سازمان تبلیغ حوزه علمیه قم از راز توطئه بهاییان برای ازدیاد بیش حد جمعیت این فرقه ، که با پشتیبانی بی دریغ انگلیس و حمایت همه جانبه روسیه انجام می گیرد، پرده برداشت. حجت الاسلام نبوی اعلام کرد که در حالی که مسلمانان جهان به خواب خرگوشی رفته اند، اعضای این فرقه ضاله با کمک یک شرکت آمریکایی تولید کننده وایاگرا به شدت فعال شده، دست به تولید مثل خرگوشی زده‌اند(انتهای صفحه را ببینید) و تا این زمان دولت هیچ اقدامی در این زمینه بعمل نیاورده است.
این روحانی بلند پایه اعلام کرد که نفس این اقدام نشانه آن است که حملات غرب وارد فاز جدیدی شده است و اگر روحانیت، که همیشه حافظ بیضه اسلام بوده است، دست به کار نشود، تا ۹ ماه آینده مسلمانان ایران در اقلیت خواهند بود. ایشان از مردم همیشه در صحنه نیز دعوت کرد که دست به ضد حمله بزنند و چون همیشه روحانیت را در این مبارزه بی امان حمایت کنند.
این عضو شریف سازمان تبلیغات در جواب خبرنگار روزنامه اعتماد در مورد راهکارهایی که سازمان فوق به آنها اندیشیده است سخن گفت و ابراز عقیده کرد که این کار نیاز به صرف وقت و انرژی بسیار دارد و دولت باید از لحاظ لجیستیکی علما را در پشت جبهه تامین کند، چه که در خط مقدم این علما هستند که با جان نثاری بیرق اسلام را در طول تاریخ بر افراخته اند. وی افزود که دولت همچنین با در نظر گرفتن سیاست های اقتصادی درست می تواند از اثرات مخرب فعالیت دشمن بکاهد.
ایشان گفتند که دولت مثلا باید تحت عناوینی چون «ارایه خدمات بهداشتی به هموطنان بهایی» کاندومهای مرغوب که از یک لایه پلاستیک بنام میتاکروم می باشد را با سوبسید و یا حتی بصورت مجانی همراه با پیش بینی های لازم در اختیار اعضای ذکور فرقه بهاییت قرار دهد، و ایشان را ملزم نماید که در تمام طول شبانه روز در آن ملبس بمانند.
عکس از حجت الاسلام نبوی، استفاده همراه با ذکر نام ایشان و توجه به تاریخ مصرف بلامانع است

از طرفی دیگر دولت می تواند مانند ماه مبارک رمضان از ساعات کار ادارات بکاهد تا مردم امکان حضور در این جهاد اکبر را بیابند.
این کارشناس امور دینی همچنین کمبود شدید برق و قطع گاز را در فصلی که پیش رو داریم، از الطاف خفیه الهی برشمرد که می تواند در ازدیاد عدد مسلمین تاثیر خوبی داشته باشد. ایشان به خانواده ها توصیه کرد که قبل از خواب چند صفحه توضیح المسائل را با کمی ناز و عشوه در زیر گوش مردانشان بخوانند تا آمادگی فکری لازم پیدا شود.

۱۳۸۷ مهر ۱۴, یکشنبه

قهرمانان جامعه مان را بهتر بشناسیم

شیخ فضل الله نوری از مجتهدین بزرگ مقارن با جنبش مشروطه است. این شیخ بزرگوار بعد از انقلاب اسلامی به شهید شیخ فضل الله نوری یا همان شیخ شهید معروف شد و بزرگ راهی درپایتخت میهنمان وشاهراهی در ایدئولوژی و تفکرات حاکمان ایران به نامش ثبت شده است. در زیر شمه ای از افکار او را که در یکی از نامه هایش منعکس می باشد مرور می کنیم. بخوانید و لذت ببرید.
نامه‏ي شيخ فضل الله نوري به ناظم الاسلام:
ترا به حقيقت اسلام قسم مي‏دهم آيا مدارس جديده خلاف شرع نيست؟ آيا ورود به اين مدارس، مصادف با اضمحلال دين اسلام نيست؟ آيا درس زبان خارجه و تحصيل شيمي و فيزيك عقايد شاگردان را سخيف و ضعيف نمي‏كند؟ مدارس را افتتاح كرديد. آنچه توانستيد در جرايد از ترويج مدارس نوشتيد. حال شروع به مشروطه و جمهوري كرديد؟
مشروطه ایرانی، دکتر ماشاالله آجودانی، ص ١٤٣

دشمنی علما با علم و مدرسه قسمتی از تاریخ ایرانمان است. حسن رشدیه* که از پایه گذاران مدارس به سبک جدید بود در جایی می گوید:
"یکی از آقایان که مقامش عالی تر از لیاقتش است، خودداری نتوانست. گفت اگر این مدارس تعمیم یابد، یعنی همه مدارس مثل این مدرسه باشد، بعد از ده سال یک نفر بی سواد پیدا نمی شود، آن وقت رونق بازار علما به چه اندازه خواهد شد....صلاح مسلمین در این است که از صد شاگرد که در مدرسه درس می خوانند یک دو تاشان ملا و با سواد باشند و سایرین تابع و مطیع علما باشند." همان کتاب صفحه ۲۶۶

برگردیم به قهرمان شهیدمان شیخ فضل الله. از دیگر آثار قابل اعتنای بجا مانده از این شهید راه وطن، نامه ای است که به سفیر بریتانیا نوشته است. این نامه را اولین بار در روزنامه شرق، ویژه نامه مشروطه خوانده بودم. متاسفانه روزنامه شرق توقیف و آرشیو آن هم در دسترس نمی باشد، اما نامه را می توان بر روی اینترنت در گوشه کنار پیدا کرد.
نامه شيخ فضل الله به سفير انگليس چنین است:
خدمت باابهت جناب شوكت مدار اجل اكرم افخم اسعد عالى وزير بافرهنگ مسيو هپرين وزير مختار و نماينده دولت فخيمه انگلستان دام اجلاله؛
اولاً در اين موقع ورود بهجت نمود جناب جلالتمآب عالى را اينجانب و ساير از علماى اعلام ملت ايران كه همواره به اتحاد و يك جهتى با ملت نجيبه ترقى خواه انگلستان خود را شناخته ايم تبريك و تهنيت مى گوييم و مسرت قلبى خودمان را به اظهار مخالصت و موافقت اظهار مى داريم و از خداوند تعالى خواهانيم كه همواره رجال كار آگاه و مامورين سياسى دولتين در حفظ و نگهدارى اين مودت و محبت كه فيمابين ملتين بيشتر از پيشتر حاصل شده با نهايت صدق و صفا بكوشند و مواظب باشند كه غرض مغرضين خللى نرساند.ثانياً به مفاد شكر نعمت نعمتت افزون كند تشكرات قلبيه خودمان را از حسن مساعدت و سياست جناب جلالتمآب شارژه دافر اظهار مى داريم و متوقع مى شويم كه به دربار معدلت مدار امپراطور خودتان ابلاغ فرماييد.ثالثاً بر خاطر سياست مظاهر جناب عالى مكشوف و ظاهر است كه هميشه ملت و دولت ايران خود را متحد و دوستدار دولت و ملت نجيبه متمدنه انگلستان دانسته و مى داند و همه وقت فوائد اتحاد را منظور نظر داشته و مى دارند و با كمال اميدوارى استحكام و انتظام اين مردم را كه سرمايه سعادت و اسباب رفاهيت ملتين است از جناب معظم مفخم جلالتمآب عالى ممتنى و خواستاريم تا انشاءالله از ثمرات دوستى و يك جهتى برخوردار شويم و چنان با هم يك دل و يك جهت باشيم كه رشك ديگران شود.
الاحقر فضل الله النورى»
-----------------------
رشدیه ظاهرا مشهور به بابی و یا بهایی بودن می شود(مشروطه ایرانی صفحه ۱۴۳) این شهرت اگرچه بنا به اسناد بجامانده، که طرز فکر و منش او را نسبت به اقلیت های غیر مسلمان نشان می دهد(مشروطه ایرانی صفحات۱۴۹-۱۵۰)، غلط می باشد، اما بیانگر این حقیقت است که علاقه به علم و دانش در ذهن ملایان و دنباله روهایشان نشان بابی و یا بهایی بودن بوده است.

۱۳۸۷ مهر ۱۳, شنبه

از رند نظر باز تا رند زمین باز

چندیست که کتاب «آسیا در برابر غرب» اثر داریوش شایگان را دست گرفتم. خواندنش سخت است، هم از آن رو که ارجاعات بسیاری به مفاهیم فلسفی و فلاسفه غرب دارد و هم از آن جهت که اگر ندانی که کتاب به کجا می رود باورت نمی شود آنچه را که می خوانی. باید کسی برایت بگوید که موضوع کتاب چیست.
وقتی که آنرا از کتاب فروشی پارس می خریدم (فکر می کنم حدود ۱۵-۱۶ جون بود) فکر می کردم با کتابی از نوع کتاب های چامسکی مثل Profit Over People(که خریدم ولی هیچوقت نخواندمش) در ملامت سیاست های آمریکا و اروپا در قبال آسیا سر و کار دارم. حدود ۲۰ صفحه اول کتاب را خواندم و مطمئن شدم که یک کتاب چرند در نکوهش هرچه پیشرفت، تمدن، برابری، آزادی و تمام مناقب انسانی و هنری تمدن غرب ازیک طرف و حسرت از دست رفتن عقب ماندگی های شرق و آسیا از سوی دیگر است. کتاب با مفاهیمی مثل غربزدگی و پدیده نیهیلیسم «در تقدیر تاریخی غرب» می آغازد، در صفحه ۱۲ می گوید...
اما امروز به گفته نیچه «این مهمان هولناک» در میان ما آشیانه کرده و نیمی از آسیا مقهور و مسحور آخرین حاصل نیهیلیسم غربی است.
از مهمترین خصیصه های نیهیلسم، به قدرت نفی، جایگزینی و تقلیلی آن اشاره می کند:
۱)مرگ خدا اکنون موید زوال نیرویی است که طراح تاریخ مقدس بوده است و آنچه را که موجب نابودی این طرح مقدس می شود می توان جنبه «جایگزینی»‌ نیهیلیسم نامید. غرض اینکه نیهیلیسم خرد انسان را جایگزین وحی الهی می کند و در مراحل بعدی این سیر غرایز و نفسانیات جایگزین خرد می شوند.ص۲۱
۲)نزول از بینش شهودی به تفکر تکنیکی، نزول از صور جوهری به مفهوم مکانیکی، نزول از جوهر روحانی به سوائق نفسانی، نزول از غایت اندیشی به تاریخ پرستی(صفحه ۴۷) را از جمله جنبه های تقلیلی نیهیلیسم بر می شمرد و تا انتهای قسمت اول کتاب(صفحه ۱۷۰) مثالها زیبایی هم از این تقلیل بدست می دهد که تامل برانگیزند، مثالهایی چون تقلیل زائر به توریست، تقلیل معابد هزاران ساله به موزه، تقلیل کره خاک به مجموعه ذخایر( در فرهنگ قدیم آسیایی زمین یک موجود زنده محسوب می شد)
در همه جای کتاب تاکید میکند که «غربزدگی نه فقط جهل نسبت به غرب و ناآگاهی به تقدیر تاریخی خودمان است بلکه همراه با بیگانگی از خود نیز هست»(ص ۵۶)
به خواندن کتاب ادامه دادم تا آنکه به تدریج متوجه شدم که منظور نویسنده آن نیست که آسیا می بایست، در گذشته خود می‌ماند و تغییر نمی‌کرد، بلکه می گوید که آسیا باید راه خودش را برای تغییر پیدا کند. می گوید که غرب راه پر آلامی را از قرن ۱۴ تا کنون طی کرده است. راهی که سازگار با فرهنگ و بر ساخته خصوصیات این سرزمین است. نویسنده می گوید که غرب این مسیر را با آگاهی طی کرده است و تقدیر تاریخی خود را می داند، در حالی که آسیا با «غفلت مضاعف» در راهی نا متجانس با پیشینه اش بر اثر اقدام غرب به پیش می رود.
بخش اول کتاب را امشب به پایان رساندم. هرچه در کتاب جلوتر آمدم روح سنگین یک تفکر عمیق فلسفی را بیشتر حس می کردم. قسمت آخر این بخش(۱۵۵ تا ۱۷۰) به انسان ایرانی می پردازد. شخصیت اصیل او را که تجربه تمدنی پرسابقه در آن نهفته است بازمی کند، و صفات بارز و ذاتی آنرا در کلمه «رند»‌خلاصه می کند:
شاید بتوان همه این صفات متناقض را در مفهوم پر ابهام رند جا داد. رند از آن مفاهیمی است که به هیچ زبان دیگر برگرداندنی نیست. رند مفهومی صددرصد ایرانی است که پرداخته و ساخته روح ایرانی است و از آن مفاهیم مادر است که خود بالقوه جمیع صفات متضاد ایرانیان و جهانبینیشان را در بر می گیرد. بهترین مظهر رند خود حافظ است و بیهوده نیست که حافظ معجزه ادبیات فارسی و لسان الغیب است، همانطوری که داستایوفسکی معجزه ادبیات روسی است. ص ۱۶۳-۱۶۴

و مشکلاتی که ایرانیان به دلیل غفلت از تقدیر تاریخی خود به آن دچار شدند را به تصویر می کشد. مشکلات رفتاری مانند دم دمی مزاج بودن، صلاح اندیشی، ریا و یا افراطی بودن و مشکلات اجتماعی مانند پول پرستی، قشری مآبی و ...
حال چگونه می توان امروزه رندی را به تصور آورد که دیگر نه عاشق است نه عارف نه نظر باز و نه قائم به قیامت؟
مفهوم معکوس رند آنگاه جلوه می کند که صفات متناقضی که از بی نظری و بی غایتی او مایه می گرفت، از بستر اصلی منحرف شود....آنگاه کاریکاتور رند حافظ ظاهر می شود و رند وارونه یا «مرد رند» پدید می آید.
آنچه ما هوش ایرانی می نامیم، تجلی صفاتی متضاد همان رند است خارج از بینش عارفانه خود. زیرا رندی که نظر باز نباشد به سهولت زمین باز می شود و ادعای درویشی... دکان ریاکاری می شود.(ص ۱۶۶-۱۶۷)
درمان چنین رندی آسان نیست.

۱۳۸۷ مهر ۱۲, جمعه

پاسخ آقای اعلمی به قسمت سوم(مستندات کتاب گوهر یکتا)

اعلمی: جناب پژمان محبوبی( نوروزعلی) اطمینان دارم که شما با ظرفیت و محدودیت های وبسایت و وب نویسی آشنا هستید و بخوبی می دانید که مطالبی از این دست مشتریان خاص خود را دارد . از اینرو علاوه بر محدودیت های فنّی ،مطالعه کامنت های طولانی و چند صفحه ای هم در حوصله کاربران نمی گنجد. در پست قبلی(حقوق شهروندی و ملاحظاتی پیرامون بهائیت) موضوعات مختلفی مطرح شد که شما با صرفنظر کردن از پاسخگوئی به اغلب شبهات و سوالات مطرح شده ،عزم خود را جزم کردید تا تنها به ردّ وابستگی تشکیلات سران بهائیت به رژیم صهیونیستی بپردازید. این سایت با وجود همه محدودیت هائی که دارد ،این حق را برای شما و دیگر همفکرانتان قائل شد که در ازای نوشتن چند سطر مطلب مربوط به اتهام وابستگی سیاسی بنیانگذاران بهائیت به بیگانگان ،بیش از570 سطر را به پاسخگوئی شما و دیگران بهائیان اختصاص دهد و داوری را به عهده خوانندگان بگذارد(بجز این کامنت جدیدتان90 سطر از پاسخ ها با نام نوروزعلی و بقیه با اسامی نظیر خسرو ،جوان محروم ،جوان بهائی ،حسینی ،ناصر و محمد باب منتشر شده است).
قهرا با توجه به قدیمی شدن پست قبلی(حقوق شهروندی و ملاحظاتی پیرامون بهائیت) سومین مقاله طولانی شما درارتباط با یک موضوع واحد که چند روز بعد ارسال شد از حوصله و ظرفیت این صفحه خارج بود.از اینرو برای بهره مندی بیشتر از نظرات مفید و مختصر شما سایر بهائیان و خصوصا به منظور عمل کردن به توصیه جنابعالی برای کشف حقیقت از طریق مشورت با بهائیان و رفع پاره ای از ابهامات و شبهات ،پست جدید تدارک دیده شد. امیدوارم در این پست با رعایت اختصار(قلّ و دلّ) و در چارچوب موضوع و مراعات بند الف این یادداشت ، اسباب تنویر افکار خوانندگان این صفحه پیرامون سوالات مطرح شده را فراهم سازیم. در نظر داشته باشید که تا کنون 123 سطر از نوشته هایتان در مقام توجیه ارتباطات تشکیلاتی رهبران بهائیت با مقامات و دولت های بیگانه بوده است.
با وجود اینکه این کامنت کوچکترین ارتباطی با موضوع این پست ندارد و ناقض بند الف یادداشت نیز می باشد به احترام شما منتشر شد و امیدوارم که از این پس در چارچوب موضوع بحث ادامه یابد. اما در ارتباط با این یادداشت لازم است من نیز به چند نکته اشاره نمایم؛
1-بدون اینکه در مقام رد و یا تائید اظهارات خانم روحیه ربّانی(ماری ماکسول) همسرخارجی آقای شوقي ربّانی باشم و یا قصد تحقیر و اهانت به کسی را داشته باشم ،استناد شما برای اثبات عدم وابستگی رهبران بهائیت از جمله آقای شوقی افندی به انگلیس و صهیونیسم ،به نوشته های همسر آمریکائی شوقی ربّانی که خود مدتی رهبریت بهائیت را برعهده داشته آنهم در برابر منتقدی که هنوز اعتقادی به بهائیت و دعوی رهبران آن ندارد و بدلیل شواهد و مدارکی که در اختیار دارد همچنان مدعی است که آنها همراه با برخی از منسوبین سببی و نسبی اشان ارتباط تنگانگ و نامتعارفی با صهیونیسم و انگلیس و امپراطوری تزاری روسیه داشته اند ،بلا تشبیه مانند این است که جاسوسی را در ایران دستگیر کنند و او برای ردّ اتهامات جاسوسی خود ، به اظهارات و نوشته های همسرش استناد جوید! در شرایطی که بخشی ازاتهامات ما متوجه آقای شوقی ربّانی و خانم ماکسول (روحیه ربّانی) است ،ارجاع دادن به نوشته های نامبرده وجاهتی ندارد. به عبارت دیگر اگر استقلال بهائیت از بیگانگان قابل اثبات باشد، قبول می کنید که دلیل آن استناد به سخنان رهبران بهائیت نخواهد بود. زیرا اصل این ادعا محل مناقشه می باشد.
وانگهی خانم روحیه ربّانی نوشته های دیگری هم درهمین رابطه دارند که تا حدودی نقیض ادعای مورد اشاره شماست:
1/1-"سرنوشت و آينده اسرائيل و بهائيگري چون حلقه‌هاي يك زنجير به هم پيوسته است.»( مجله اخبار امري، ارگان بهائيت ايران، دي ماه 1340، صفحه 60)
2/1- صفحه 425 همان کتاب مورد استناد شما (گوهر یکتا) نوشته است:
"موقعی‌ که‌ سرهربرت‌ ساموئل‌ از کار کناره‌ گرفت، [شوقی‌ افندی، جانشین‌ عباس‌ افندی] نامه‌ای‌ مملو از عواطف‌ وُدیه‌ برای‌ او مرقوم‌ و ارسال‌ فرمودند که‌ هر جمله‌ای‌ از آن‌ حلقه‌ محکمی‌ گردید در سلسله‌ روابط‌ حسنه‌ بین‌ مرکز امر و حکومت‌ این‌ کشور. در این‌ نامه‌ از مساعدت‌های‌ عالیه‌ ونیات‌ حسنه‌ آن‌ شخص‌ محترم‌ اظهار قدردانی‌ می‌فرمایند و گوشزد می‌نمایند که‌ ایشان‌ در مواقع‌ مواجه‌ شدن‌ با مسائل‌ و غوامض‌ مربوط‌ به‌ دیانت‌ بهائی‌ همه‌ گاه‌ جانب‌ عدل‌ و شرافت‌ را می‌گرفتند که‌ بهائیان‌ جهان‌ در هر وقت‌ و هر مکان‌ از این‌ ملاحظات‌ دقیقه‌ با نهایت‌ قدردانی‌ یاد می‌کنند... ایشان‌ (سر هربرت ساموئل) در جواب‌ این‌ نامه‌ مرقوم‌ داشتند که: «در مدت‌ 5 سال‌ زمامداری‌ این‌ کشور بی‌نهایت‌ از این‌که با بهائیت‌ تماس‌ داشتند مسرور و دائماً‌ از حسن‌ نظر آنان‌ و نیات‌ حسنه‌شان‌ نسبت‌ به‌ طرز اداره‌ امور ممنون‌ بودند» .(گوهر یکتا ترجمه ابوالقاسم‌ فیضی، ص‌ 425)
2-خانم روحيه ماكسول در مصاحبه خود با فرد هيفت، بهائيت و اسرائيل را حلقه‌هاي به هم پيوسته يك زنجيره شمرده است می گوید: "من ترجيح مي‌دهم كه‌ جوان‌ترين اديان (بهائيت) از تازه‌ترين‌كشورهاي جهان (اسرائيل) نشو و نما نمايد و در حقيقت بايد گفت كه آينده ما (يعني بهائيت و اسرائيل) چون حلقات زنجير به هم پيوسته است"(مجله اخبار امري ديماه 1340، شماره 10، شماره صفحات مسلسل 601؛ براي حمايت صهيونيسم از بهائيان و حمايت بهائيان از دولت اسرائيل رك: سيدمحمدباقر نجفي، همان، صص 740 - 684؛ بهرام افراسيابي، همان، صص 575 و 553 به بعد)

۱۳۸۷ مهر ۱۱, پنجشنبه

پاسخ به سوالات آقای اعلمی قسمت چهارم(جواب به سوالات یک لامذهب)

این مقاله در جواب سوالاتی است که آقای اعلمی در وبلاگشان از بهاییان پرسیده اند.
آقای اعلمی،
۱)چرا کتاب اقدس به عربی است؟(به زبان قوم نیست)
 قرآن مشخص نکرده است که اگر قوم یک پیامبر به چند زبان متفاوت سخن بگویند، پیامبر باید به کدام یک از آن زبانها سخن بگوید. قوم بهاءالله عالم انسانی است، با هزاران گویش متفاوت،  بهاءالله هم به دو زبانی که میدانست سخن گفت. گذشته از این که منظور از زبان قوم، سطح درک و بینش آن قوم است، می خواهم بدانم که چرا یک لا مذهب باید نظر قرآن را ملاک زبان پیامبر قرار بدهد.
۲)مقام بیت العدل؟
 این افراد که توسط وکلای بهاییان انتخاب می شوند با سایر بهاییان هیچ فرقی ندارند، آنچه که در نظر بهاییان محترم است جمع بیت العدل اعظم است. بهاءالله به بهاییان گفته است که به این جمع عصمت موهوبی عطا کرده است یعنی همان عصمتی که ائمه مسلمین از آن بهره مندند. بهاءالله گفته است که این افراد باید در نهایت توکل و تنزیه گرد هم آیند و در امور مشورت نمایند و در نهایت دقت اتخاذ تصمیم نمایند. حاصل این مشورت الهام الهی است. این افراد در خارج این جمع، اگرچه مورد احترامند، اما هیچ مقامی در سلسله مراتب نظم اداری بهایی ندارند، و حتی اظهار نظر شخصی شان سندیتی ندارد.
۳)چرا به سوی عکا نماز می خوانیم؟‌
چون مدفن بهاءالله است و از نظر بهاییان مقدس ترین مکان عالم است. این یک مساله سمبولیک است، سمبل مسلمین حجرالاسود، خاک تربت، یا حتی یک تکه سنگ بنام مهر است، سنبل ما مدفن پیامبرمان است.  باز هم چرا ملاک این فرد لا مذهب باید اعتقادات مسلمانان باشد؟ این سوال هم هیچ مبنای عقلی ندارد، مگر آنکه سایل را مسلمان فرض کنیم.
۴) آیا بهاییان خاتمیت محمد(ص) را قبول دارند؟
 عالم انسان محتاج فیوضات الهی است. این فیض هیچ وقت منقطع نمیشود چنانچه در قرآن هم آمده است که ارسال رسل سنتی الهی است و در سنت خدا تبدیلی نیست. اگر این فرد لا مذهب از ما بخواهد که معنی خاتم النبین را هم توضیح بدهیم به او می گوییم که با ظهور حضرت محمد دور حضرت آدم به انتها آمد ودور جدیدی آغاز شد. بهاءالله نیز مظهر کلی الهی در این دور هستند. بهاءالله به بهاییان اطمینان داده است که حد اقل تا ۱۰۰۰ سال دیگر پیامبری نخواهد آمد.
۵) آیا دعایی به بهاییان سفارش شده است؟
 خیر به غیر از نماز که تلاوت آن واجب است، به بهاییان همین قدر سفارش شده است که ساعاتی از روز را به تذکر و تفکر و دعا بگذرانند. دعای خاصی سفارش نشده است. حتما اطلاع دارید که مطالب نازله از قلم شارع دین بهایی شامل صدها لوح، مناجات، رساله و کتاب است که هریک مناسبتی دارد که بهاییان هم بعضا به مناسبتهااین ادعیه را زیارت می کنند. در مورد توضیح آقای فیضی، باید بگویم که اولین باریست که شنیدم و واقعا لذت بردم. ایکاش منهم چنین حضور ذهن قوی ای داشتم.
در کنار سوالات خوبی که مطرح کرده اید، پرسش هایی هم وجود دارد که اگرچه به جای خود می توانند مهم باشند، اما با این فرض که مخاطبمان فرد لا مذهبی است، سازگاری ندارد.  مثلا، برای این فرد لامذهب چه اهمیتی دارد که نظر بهاییان در مورد خاتمیت حضرت محمد را بداند؟  غیر از این است که مسلمانان باید اول خاتمیت را برای او اثبات نمایند؟ امیدوارم که ایشان اثبات«نقلی»‌شما را بپذیرند.
و یا مثلا برای یک جوینده کامبوجی چه فرقی بین زبان عربی و فارسی است؟ بالفرض هم که فرقی باشد، چرا از دید او این فرق یک تناقض است؟ امیدوارم که نگویید چون در قرآن  چنین آمده است.
در میان سوال های خوبی که مطرح کردید سوالهایی وجود دارد که شنیدن آن نه تنها از یک لامذهب، بلکه از هر کسی که در قرن ۲۱زندگی می کند عجیب است. مثلا اینکه اگر فردی از من بپرسد: که فلانی ، اگر من بهایی شوم می توانم باخواهرم ازدواج کنم؟ من با خود خواهم گفت که اگر مثل ۱۰۰۰ سال پیش دنیای هرکس محدودبه قبیله اش بود، اگرخصومتهای قومی و تعصبات عشیره‌ای انتخاب افراد را چون زمان های قدیم محدود می کرد، و یا، اگر چون دوران گذشته، رنج سفر تنها ازدواج‌های نزدیک را ممکن می ساخت، آنکاه شاید این سوالی معقول بود. اما اکنون که شاید ۵۰۰ میلیون زن مجرد در دنیا هست که بعضی از مردان به خاطر زیاد بودنشان متحمل زحمت بیش از یک زن می شوند، مسافرت به هرگوشه دنیا آسان گردیده، سیستم های ارتباط جمعی وحشت مردم از دیگران را کم کرده و ارتباط ها را آسان ساخته،....چرا ایشان به خواهرش بند کرده است؟ و قبل از آنکه بخواهم راجع به دیانت بهایی با او صحبت کنم سعی خواهم کرد که او را به یک کلینک روان درمانی معرفی کنم. . البته اگر در ایران باشم فقط سکوت خواهم کرد.

و اما تعالیمی که دنیای امروز به آن محتاج است
۱)صلح عمومی و وحدت عالم انسانی
۲) ترک تعصبات دینی، جنسی، مذهبی و وطنی ...
۳)دین باید سبب الفت و محبت باشد. اگر دین سبب اختلاف شود، ترک دین بهترین عمل دینی است.
۴)دین باید مطابق علم و عقل باشد.
۵)تعلیم و تربیت اجباری و عمومی.
۶)تعدیل معیشت و حل مسایل اقتصادی
۷)نهی از توسل به خشونت
امیدوارم که از کوپنمان بیشتر حرف نزده باشیم.
روز و روزگارتان خوش
------------------------------------------------


پاسخ آقای اعلمی:
آقای پژمان! تا کنون بیش از 120 سطر از صفحات این وب سایت به انتشار سه مقاله چند صفحه ای شما اختصاص یافته است بدون اینکه کوچکترین اسائه ادبی نسبت به شما و دیگر همفکرانتان کرده باشم ،لذا از شما هم انتظار می رفت که به همین منوال عمل کرده و اگر در وبلاگ شخصی خود بصورت یکطرفه پاسخ های خود را خطاب به من منتشر می کنید ،جواب های مرا نیز با رعایت ادب در همانجا منعکس نمائید.اما بنظر می رسد که با کم آوردن در منطق ،سبیل افراد بی منطق یعنی تهمت ، اهانت و طعنه زدن را بر گزیده اید. لذا مادامیکه در روش خود تجدید نظر نکرده و به اصلاح آن نپردازید و از عناوین و تعابیری که برازنده خودتان می باشد استفاده کنید، از انتشار کامنت های شما معذورم.