۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

عجب حکایتی است

عجب حکایتی است،
در قائم‌شهر خانم احمدزاده و ۲ دخترش را دستگیر کردند، که ظاهرا یکی از دخترها به قید وثیقه آزاد شده است. حسین فنائیان، همسر خانم احمدزاده نیز مدتی را در زندان گذرانیده و بعد به شهر خلخال تبعید شده بود. ایشان اکنون چند ماهی است(قریب یکسال) که از تبعید برگشته است.
در میان دیگر دستگیر شدگان قائمشهر، خانم ترانه سنایی و شوهرش مسعود عطائیان هر دو در بازداشت رئیس اطلاعات استان آقای موحد هستند. خدا می‌داند که فرزندانشان چه حالی دارند.
در ایران بیش از ۳۰۰ هزار بهایی زندگی می‌کنند که به لطف حکومتی که ادعای عدالت جهانی دارد، از تمامی حقوق انسانی‌شان محروم هستند. وقتی دولت به این اندازه از گروهی از شهروندانش تنفر دارد، وقتی حکام مملکت میلیاردها تومان خرج تبلیغات بر علیه مطیع ترین گروه از شهروندان خود می‌کند، وقتی رئیس جمهور در مصاحبه‌ای در نیویورک می‌گوید که هیچ ترحمی نسبت به بهاییان وجود نخواهد داشت، وقتی از دفتر عالی ترین مقام جمهوری اسلامی دستورالعملی به بیرون درز می‌کند، که در‌آن دستور اکید به تضییع حقوق بهاییان و محروم کردنشان از تمامی حقوق، از جمله حق تحصیل داده شده است، دیگر چه امیدی به تحقق عدالت دراین مملکت وجود دارد؟
آیا هیچ حکومتی با شهروندان کشورش چنین معامله ای می‌کند؟ آیا در هیچ تعریفی از مملکت داری می‌گنجد که حکومت بر علیه اقلیتی صف آرایی کند؟ آیا تعریف حکومت آخوندی این است که غیر مسلمان قلع و قمع شود؟جای آن دارد که هم‌وطنان مسلمان ما از این وضعیت عرق شرم بر جبین آرند.
عده‌ای هم از دوستان مسلمان ما می‌گویند «مگر وضع ما بهتر است، ما هم اگر نفس بکشیم پا بر حلقوممان می‌گذارند. بقول معروف کسی که با مادر خود زنا کند با دیگران چه ها کند» . من هم قبول دارم. اگر کارگران اعتصاب کنند، به عاقبت منصور اسانلو دچار میشوند. اگر روزنامه‌نگاران سوال زیادی کنند به عاقبت زهرا کاظمی، عمادالدین باقی و اکبر گنجی مبتلا میشوند. اگر دانشجو فعالیت سیاسی کند به زندان و شکنجه گرفتار می‌آید. اگر مادران برای صلح در غزه تجمع کنند کتک می‌خوردند، اما موضوع اینست که بهاییان هیچکدام از این کارها را نکرده اند. بهایی دست به هیچ تجمعی نمی‌زند، بهایی به کسی اعتراض خشونت آمیزی نمی‌کند. بهایی حتی این اجازه را ندارد که جواب روزنامه‌هایی را بدهد که هرروز، با خرج دولت، دهها مطلب زشت و کثیف در موردشان می‌نویسند . بهایی، در یک کلام، در سیاست دخالت نمی‌کند. 
استادان دانشگاه چون دکتر داودی، دکتر خسرو مهندسی و پروفسور حکیم، را از مسند تعلیم به پای چوبه دار بردند.  فضلای گرانقدری دکتر بخت‌آور را که مولف چندین کتاب ارزشمند است اعدام کردند. دکتر مسیح فرهنگی و دکتر روح‌الله تعلیم را که عمرشان وقف خدمت به فقرا بود، به خاک و خون کشیدند. بهایی صبر پیشه کرد. چوپان بهایی میرالله مختاری، را در اطراف بیرجند به تحریک ملای محل، در بیابان تکه تکه کردند، بهایی فقط استقامت کرد. جوان شانزده ساله بهایی، مونا محمود نژاد را همراه با دوستانش به دار کینه آویختند، بهایی فقط در دل گریست و وفا پیشه کرد. هزاران بهایی را، بعد از سالها خدمت و پرداخت حق بازنشستگی، از کار بر کنار کردند، معلم، پرستار، کارمند، ... همگی حکم را پذیرفتند و بی مزد و منت خانه نشین شدند. بهایی را از دانشگاه اخراج کردند، فقط گلایه به پیش حکام خونخوار خود بردند که هیچ نتیجه‌ای نبخشید. دیگر از آنها چه می‌خواهند؟ این کینه آخوندی چه کینه ایست که هر دم در آتش و فوران است؟
جمهوری اسلامی هر روز عمل ننگین دیگری به کارنامه اعمالش اضافه می‌کند و رکورد تازه ای از توحش و درنده خویی در دفتر سیه رویان تاریخ به ثبت می‌رساند. این ساده لوحان گمان می‌کنند که می‌توانند تاریخ را تحریف کنند. امثال تواب شهبازی را اجیر کرده‌آند، بی‌سوادانی چون «سیدکاظم موسوی» را که نه تا حال مقاله ای به ثبت رسانده و نه کار علمی‌ای کرده‌اند، لقب «مورخ» داده اند تا هر روز بر ضد آئین بهایی قلم فرسایی کنند و عالم را از چرندیات خود پرنمایند. میلیاردها تومان پول نفت این ملت بیچاره را روانه جیب حسین شریعتمداری کرده‌اند، تا صفحات کیهان را به مزخرفات خود مزین کند. صدها رسانه بی هویت جدید به منظور انتشار افکار متهوع و مسمومشان و خاموش کردن هر صدای دیگر درست کرده‌اند و هزارها طلبه بی سواد مشغول تاریخ نگاری و روزنامه سازی شدند. یک کارخانه عظیم ایجاد، تحریف و تکثیر خبر درست کرده اند تا خورشید حقیقت را حجاب سازند.
عجب حکایتی است، که خاوران را هم شخم زدند و خاکش را بر باد دادند. دیروز چند‌هزار جوان مملکت را به تیغ ظلم و کینه کشتند و امروز استخوان های این جوانان خوابشان را پریشان‌کرده است. می‌خواهند گورشان را زیر و زبر کنند تا خیالشان راحت شود. عجب حکایتی است.
------------------------------

۱۳۸۷ دی ۲۶, پنجشنبه

تضییقات وارده بر مسعود عطائیان و بهائیان قائمشهر


رنجنامه مسعود عطائیان و همسرش ترانه سنایی:
در بعد از ظهر ۲۷ آبان ماه ۱۳۸۷ مآمورین اداره اطلاعات، بدون اطلاع قبلی و بدون نشان دادن حکم بازرسی، وارد منزل مسعود عطائیان شدند، و بعد از چند ساعت تفتیش و جستجوی منزل، وی را با خود به اداره اطلاعات بردند. اکنون قریب به دوماه از دستگیری ایشان می‌گذرد و هنوز کسی از علت دستگیری و وضعیت پرونده ایشان مطلع نیست.رفتار اهانت آمیز مآموران با صاحب خانه، نشانه بی مایگی اخلاقی آنها و بی نصیبشان از مقدمات آداب انسانی است. در کجای عالم، غیر از ایران، به منزل افراد وارد می‌شوند و عکسهای مقدس مذهبی را بر زمین انداخته و لگد مال بی شرمی خود کنند؟ در چه کشوری پاره کردن کتابهای ادعیه دیگر مذاهب را روا می‌دارند؟ماموران در بازرسی خود تمام کتب موجود، کامپیوتر شخصی و هم‌چنین اوراق و اسناد مربوط به شغل ایشان را ضبط کردند.
مسعود عطائیان که درس خوانده دانشگاه و حسابدار شرکت بزرگی بود، بعد از انقلاب به همراه خیل عظیم بهاییان گرفتار تبعیض و خصومت هیاتهای پاکسازی شد. او سپس در داروخانه برادرش مشغول به کار بود تا اینکه این داروخانه نیز در سال۱۳۷۶ بدستور اطلاعات ساری بسته شد. داروخانه دکتر عطائیان، دومین داروخانه تاسیس شده در قائم شهر و دارای سابقه ۴۰ سال خدمت بی شائبه به مردم این شهر کوچک بود.
بعد از بسته شدن این داروخانه، مسعود عطائیان با قرض و کمک آشنایان مشغول کار آزاد و خرید و فروش شد، تا بتواند استقلال اقتصادی خانواده ۴ نفری‌شان را حفظ نماید. اما اینک، این آب باریکه نیز به دست حکام بسته گردیده و خانواده ایشان را با مضایق اقتصادی مواجه ساخته است.
پیگیری‌های خانواده زندانی
ترانه سنایی، از فردای روز دستگیری‌ شوهرش، دادخواهی به نزد مراجع مختلف قضایی و حکومتی برد؛ دریغ از ذره‌ای انسانیت در این قوم. امام جمعه قائم شهر، حاج آقا معلمی، بی ادبانه تظلم نامه را سراسر دروغ خواند، و آنرا به سویی پرت کردو مظلومین را از اطاقش بیرون کرد. او به دادخواهان یاد آورد شد که باید بخاطر اجازه تردد در معابر مملکت اسلامی ایران شکرگذار این حکومت و زمامداران آن باشند. دادستان قائم‌شهر، بعد از آن که به همسر و خانواده مسعود عطائیان بخاطر تصدیع اوقاتش توهین و بی ادبی روا داشت، اعلام کرد که به عنوان دادستان، مطیع آن چیزی است که قاضی پرونده اعلام کند. این در حالی است که وظیفه دادستان این بی تفاوتی را بر‌می‌تابد. در واقع، یکی از وظایف مهم دادستان ها، پرداختن به حقوق متهم و دفاع از منافع شهروندان است. از مراجع دیگر که خانواده مسعود عطائیان موفق به ملاقات با ایشان شد، رئیس اداره اطلاعات قائمشهر بود که وی هم کاملا مطیع دستورات موحد می باشد. فرماندار قائمشهر، شورای امنیتی سیاسی استانداری، مدیر کل استانداری، دادگستری کل استان، شورای تامین امنیت استان، دادگاه انقلاب ساری، نماینده رئیس قوه قضائیه در استان از دیگر مراجع زیربط بودند که به‌ آنها تظلم بردند و جوابی نشنیدند. خانواده ایشان، گذشته از مقامات محلی، برای مراجع عالی کشوری، رهبر، رئیس جمهور، رئیس اداره اطلاعات، آقای محسنی اژه ای، رئیس قوه قضائیه آقای شاهرودی، کمیسیون اصل نود مجلس، و غیره نامه نوشته‌‌اند که تا بحال بی اثر مانده اند

ادامه تهدیدات در قائم‌شهر
چنانچه از اقدامات اخیر اداره اطلاعات مشهود است، موحد برنامه‌ای گسترده برای ایذا‌‌ء بهاییان منطقه دارد. فارس عطائیان، فرزند مسعود عطائیان می‌نویسد: «همچنین در تاریخ پانزدهم دیماه از اداره اطلاعات به منزل ما و پنج خانواده بهایی دیگر، بیژن نوع‌خواه، فرشاد اسدی، سهراب لقائی، حسین فنائیان و سناء الله سنائی مراجعه کردند و منازل این پنج خانواده را بازرسی کردند و عکس‌‌های مذهبی، کتب امری و کامپیوتر آنها را بردند و به آنها و همچنین مادرم گفتند که باید خود را به اداره اطلاعات معرفی کنند...در منزل هیچ کدام از افراد حکم بازرسی نشان ندادند و در منزل آقای نوع خواه با تهدید اسلحه وارد شدند. در منزل آقای اسدی با اینکه هیچکدام از والدین حضور نداشتند در حضور پسر کوچکشان وارد منزل شده و به تفتیش منزل پرداختند...در منزل آقای فنائیان فقط امیلیا حاضر بود و با وجود اینکه از آنها خواسته بود که منتظر آمدن پدر یا مادرش شوند آنها توجهی نکرده و شروع به تفتیش منزل نمودند. در این ماجرا جمعا هشت نفر به دادگاه احضار شدند... و در نهایت هیچکدام از افراد احضار شده به اطلاعات مراجعه نکردند، چون احضاریه فاقد وجاهت قانونی بود. دیروز یعنی نوزدهم دی ماه بابا زنگ زد و ما مطلع شدیم که میزان قند خونش باز بالا رفته است. بابا به شدت اصرار میکرد که مامان خودش را به اطلاعات معرفی کند و او را بسیار تحت فشار گذاشته بودند. در نهایت خود موحد گوشی را برداشت و به من گفت که اگر مامان مراجعه نکند حکم جلب قانونی او را خواهد گرفت. اما ما به هیچ وجه زیر بار نرفتیم.(پایان نقل قول از فارس عطائیان)
امروز، یعنی ۲۱ دی ماه ۸۷، خبر رسید که دو تن دیگر از بهاییان قائم شهر نیز به بند آقای موحد گرفتار آمدند. خانم‌‌ها فیروزه اسدی، همسرفرشاد اسدی و خانم پگاه سنایی جوان ۲۰ ساله بهایی می باشند به زندان افتاده اند.

موحد کیست؟
نزدیک به یک دهه است که سایه وحشت آور موحد بر سر بهاییان استان مازندران گسترده می‌باشد. نگارنده خود در سال ۱۳۷۸ وقتی که جوانان بهایی برای اولین بار از رفتن به کلاسهای پیش دانشگاهی محروم شده بودند، دریکی از کلاسهای بهایی مشغول تدریس بودم، که درب کلاس کوچکمان با لگد ماموران او به دیوار کوبیده شد. او کیف و کتاب مرا توقیف و شاگردان را از کلاس بیرون کرد. مامورین مرا نیز به اطلاعات احضار کرده بودند.
او که نام اصلی‌اش عباس علیزاده است، کارنامه سیاهی از آزار این اقلیت دینی برای خود درست کرده است. با احضارهای مکرر و دستگیری های جست و گریخته، سعی دارد که در لحظه لحظه زندگی بهاییان استان صورت مخوفش را نشان دهد و اکنون بیش از گذشته عرصه را بر جامعه بزرگ بهاییان قائم‌شهر و ساری تنگ نموده و فضای رعب و وحشت دائمی آفریده است. بستن محل کسب و کار بهاییان و توطئه برای توقیف مایملک بهاییان از دیگر موارد سیاه در کارنامه زندگی ایشان است.
به نظر می‌آید که اوبرای خودنمایی و به طمع ترفیع و نزدیک شدن به مراکز قدرت آزار و اذیت بهاییان را در دستور کار خود قرار داده است. وی در سال ۱۳۸۵، مقارن با بازدید رئیس جمهوری از استان مازندران، عده‌ای از بهائیان را دستگیر و به خانواده یکی از دستگیر شدگان گفته بود که بعد از بازگشت رئیس جمهور وی را آزاد خواهد کرد. این خود دال بر تلاش وی برای جلب نظر بیشتر است.

پیشینه دستگیری‌‌ها و آزارو اذیت بهاییان در قائم شهر
این دومین باری‌است که مسعود عطائیان در زندان حکومت ایران اسیر است. اگر امروز ترانه سنائی تقریبا تنها در راهروهای ادارات به دنبال کورسویی از عدالت می‌دود، ۲۴ سال پیش نیز، یعنی در سال ۱۳۶۳ وقتی که شوهرش را با ۱۲ نفر دیگر از بهايیان قائم شهر دستگیر کرده بودند، با گروهی بزرگی از بهائیان قائم شهر از این دفتر به آن دفتر، از این ساختمان به آن ساختمان و از این کوی به آن برزن سرگردان شده بود. این ۱۳ نفر مدت ۶ ماه در بازداشت ماندند و نهایتا بدون آنکه علت دستگیری هیچکدام معلوم شود آزادشان کردند.
در قائم شهر کسبه بهایی نیز، از هرطیف، در تنگنا قرار داشته اند. از جمله دو داروخانه متعلق به بهاییان در قائم شهر تعطیلی کشیده شدند، و برای برخی دیگر مشکلات بسیاری فراهم شد. در موردی، قطعه زمینی متعلق به یک بهایی بنام فرج‌الله فرجی را، با توطئه و جعل امضاء، مصادره کردند. آنها وقتی با مقاومت بی نظیر بهایی نامبرده مواجه شدند، زمین را پس داده و فرج الله فرجی را به جرم توطئه و تبانی علیه همسرش به زندان انداختند.
در این دوران حتی مردگان بهاییان در قائم شهر راحت سر به خاک نگذاشتند. در روز دوم آبانماه سال جاری عده‌ای از نوکران استبداد با بلدوزر به گورستان بهاییان در قائم شهر حمله کردند و قبرها را با خاک یکسان نمودند. این اقدام واضحا در راستای پروژه مردمی کردن جریان بهایی ستیزی است.


بعد از دستگیری هفت تن از مسئولین جامعه بهایی در ابتدای سال جاری چند خبر گزاری دولتی و شبه دولتی با شخصی به نام کاظم موسوی مصاحبه‌ای ترتیب دادند. نامبرده در این مصاحبه‌‌ها برای نخستین بار عنوان کرد که برای ریشه کن کردن بهاییان در ایران نیاز داریم که مردم به صحنه بیایند و کار را یکسره کنند.( نقل به مضمون)
این یعنی تشویق مردم به انجام یک تراژدی خونین بدون آنکه دولت مسئولیتی به عهده گیرد. بعد از این مصاحبه برنامه جمع‌آوری طومار در نمازهای جمعه تهران و قم به منظور تهییج نمازگزاران بر ضد این اقلیت اتفاق افتاد. برگزار کنندکان اعلام کردند که در نظر دارند تا در سایر نقاط ایران نیز به جمع‌آوری امضا‌ء بر ضد بهاییان اقدام نمایند.
در ادامه شرح تضییقات بهاییان قائم‌شهر گفتنی است که تعداد دیگری از بهاییان قائمشهر در زندان هستند و یا منتظر رأی دادگاه خود می باشند. از جمله خانم سیمین گرجی، جوان بهاییست، که بعد از گذراندن ۶ ماه بازداشت، اکنون بطور موقت آزاد شده و منتظر رای دادگاه است. عادل عطائیان نیز احضار و بعد از بازداشتی کوتاه مدت به منزل برگشت. علی احمدی، مکانیک معتمد شهر، که سالهاست با وضع اقتصادی نابسامان مشتریانش کنار آمده و همیشه کمک به افراد را بر درآمد شخصی ترجیح داده است، اکنون در حال سپری کردن دوران محکومیت ۹ ماهه در زندان قائم شهر است و بعد از آن باید به یکسال تبعید به شهر خلخال در استان اردبیل برود. چنگیز درخشان از دیگر دستگیر شدگان بود که بعد از گذراندن ۶ ماه زندان اکنون آزاد شده است. حسین فنائیان نیز بعد از سپری کردن یک سال تبعید در شهرستان سردسیر خلخال و تامل صدمات بسیار هنوز خود و خانواده‌اش از مزاحمت‌های مختلف موحد و امثالش در رنج اند.

این‌ها چه می‌جویند؟
سوال این است که این همه فشار بر بهاییان و تبلیغ بی سابقه بر علیه یک اقلیت دینی برای چیست؟ حکومت ایران چرا باید خود را مجاز بداند که گاه و بی‌گاه وارد زندگی این افراد شود و آرامش و آسایششان را مختل نماید؟ یا گمان می‌کنند که در کامپیوتر این افراد، که یا به خرید و فروش لوازم بهداشتی مشغولند و یا به رانندگی و امثال آن زندگی می‌گذرانند، چه چیز جز چند آهنگ و ترانه و یا عکس خانوادگی می توان یافت؟ آیا دنبال نقشه براندازی اند؟ آیا یک بهایی حق این را ندارد که خانه و خانواده‌اش را محل آرامش و حریم خصوصی خود بداند؟ چرا بهاییان یک شهر بلکه یک کشور باید همیشه در ترس و هراس باشند، که موحد و امثال او، که حد و مرزی نمیشناسند، برای حریم خانواده بهاییان احترامی قائل نیستند و خود را قدرت مطلق می‌دانند؟ خسارات اقتصادی و عاطفی وارد بر بنیاد خانواده را که نتیجه بی ملاحظگی عده مغرور قدرت پرست است چه کسی پاسخ گوست؟


اعلامیه کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران در رابطه با سرکوب بهاییان در استان مازندران.
بهاییان بازداشت شده را آزاد کنید
بازداشتهای اخیر گویای آن است که دولت جامعه بهائیان را هدف قرار داده است 22 آذر ماه 1387 - کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران در باره بازداشتهای اخیر سه بهائی در استان مازندان عمیقا ابراز نگرانی کرد و از مقامات ایرانی خواستار پاسخگویی در برابر این بازداشتها شد.
نیروهای امنیتی دراواخر آبان ماه و اوایل آذرماه سال جاری، در طول 6 روز، مسعود عطایی، سهیلا مطلبی و انورمسلمی را درشهرهای قائم شهر و ساری در استان مازندران بازداشت کردند.
هادی قائمی؛ سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران در این زمینه گفت: " نگرانی در باره سلامتی و امنیت جانی این بازداشتیان از اینروست که این بازداشتها با یک الگوی سرکوب و روند بازداشت خودسرانه اعضای جامعه بهائیان ادامه دار است." قائمی اضافه کرد "اینکه دولت هنوزدر باره بازداشت 6 عضو شاخص جامعه بهائیان در اوایل سال جاری هیچ توضیحی نداده، خود به این روند نگران کننده دامن می زند."
مسعود عطائیان درتاریخ 27 آبان ماه 1387 در خانه خود در قائم شهر توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد. نیروهای امنیتی به مسئولیت آقای موحد، خانه عطائیان را تفتیش کردند، تصاویر مذهبی را پاره کردند، کتابهای مذهبی و اسناد مربوط به کار و کامپیوتر شخصی اش را مصادره کردند. عطائیان تاکنون اجازه ملاقات با وکیل خود نداشته و فقط یک تماس کوتاه با خانواده برقرار کرده است.
سهیلا مطلبی در اول آذرماه 1387 در خانه خود در ساری توسط مامورین وزارت اطلاعات بازداشت شد. آنها بدون ارائه احضاریه و دستور بازرسی، خانه او را تفتیش و اسناد و کتابهای مذهبی او را با خود بردند. سهیلا مطلبی در اداره اطلاعات ساری در بازداشت است و تاکنون با خانواده خود تماس نداشته است. عبدالفتاح سلطانی؛ وکیل مدافع حقوق بشر که دفاع از او را بر عهده گرفته است، هنوز موفق به دیدار با او نشده است. انور مسلمی نیز دو روز بعد یعنی در سوم آذرماه در ساری بازداشت شد.
در سال جاری تعداد دیگری از بهائیان نیز در مازندران بازداشت شدند. طرازالله اللهوردی و همسرش سونیا تبیانیان که در تاریخ 26 مهرماه 1387 در بهشهر بازداشت شدند. سیامک ابراهیمیان که دو سال پیش آزاد شده بود دوباره در تاریخ 14 آبان ماه 1387 در تنکابن بازداشت شد. سیامک که در حال حاضر در زندان است، به 6 ماه زندان و دو سال تبعید در زابل که بیش از 1100 کیلومتر از محل زندگی او فاصله دارد محکوم شده است.
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران از جامعه بین المللی می خواهد که در مقابل آزارو اذیت مستمر بهائیان اعتراض کنند واز مقامات ایرانی هم می خواهد که به رفتار غیر عادلانه با بهائیان و بازداشت اعضای جامعه بهائیان در سراسر کشور پایان دهد.
http://www.iranhumanrights.org/2008/12/release-baha’is-detained-in-mazandaran



Release Baha’is Detained in Mazandaran
Recent Detentions Highlight Government’s Continued Persecution of the Baha’i Community

(12 December 2008) – The International Campaign for Human Rights in Iran expressed serious concern today about the recent detentions of three Baha’is in the province of Mazandaran and called on Iranian authorities to account for them.

Security agents detained Masoud Ataian, Soheila Motallebi, and Anvar Moslemi during a six-day period in November in Qa’emshahr and Sari in the Northern province of Mazandaran.

“These detentions are consistent with a pattern of persecution and arbitrary arrest of members of the Baha’i minority in Iran, and give cause to fear for the health and safety of those in custody,” said Hadi Ghaemi, Campaign spokesperson. “The government has yet to account for the detentions earlier this year of six Baha’i leaders, contributing to an alarming trend.”

Ataian was detained in his home in Qa’emshahr by Intelligence Ministry officials on 17 November 2008. Led by an agent called Mr. Movahed, the officials searched his home, destroyed sacred pictures and confiscated holy texts, his computer and business documents. He has not been allowed to see a lawyer and has had only brief contact with his family.

Motallebi was detained in her home in Sari on 21 November also by Intelligence Ministry officials. They presented no warrant but searched her home and confiscated documents and books relating to the Baha’i Faith. She is being held in the Intelligence Ministry’s detention center in Sari and has been denied contact with her family. Human rights lawyer Abdolfattah Soltani has agreed to take on her case, but has not been allowed to see her. Anvar Moslemi was detained two days later on 23 November in Sari.

Within the past year four other Baha’is have been taken into custody in Mazandaran. Tarazollah Allahverdi and his wife Sonya Tebyanian were detained on 17 October in Behshahr. Siamak Ebrahimi, detained and released two years ago, was again detained on 4 November in Tonekaban. He was sentenced to six months in prison and two years exile in the city of Zabol, over 1100 km away from his home. Ali Ahmadi, another Baha’i detained earlier this year in Mazandaran, is still being held in prison.

The Campaign urged on members of the international community to protest the continued harassment of Iran’s Baha’i community and called on the Iranian authorities to cease the unjust targeting and detention of members of the Baha’i community throughout Iran

خبر سرکوب‌های اخیر در سایت مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران
بازداشتها ، احضارها و وضعیت نگران کننده بهائیان قائمشهر
در پی سلسله اقدامات اداره اطلاعات استان مازندان تاکنون بصورت غیرقانونی منزل تعدادی از بهائیان شهر قائمشهر مورد تفتیش قرار گرفته است و تعدادی نیز بازداشت گردیده اند.
با شروع سلسله اقدامات جدید اداره اطلاعات شهر قائمشهر واقع در استان مازندران از تاریخ 15 دیماه سال جاری ، نیروهای امنیتی بدون داشتن حکم قضائی اقدام به مراجعه به منازل بهائیانی چون خانواده های فنائیان ، سنائی ، اسدی و نوع خواه نمودند و در این رهگذر ضمن تهدید و ارعاب آنان حتی با استفاده از اسلحه ، لوازم منزل این خانواده ها همچون کتابها ، کامپیوترها و دست نوشته های انان را با خود بردند.
نیروهای امنیتی در تدام این روند در تاریخ 21 دیماه مجدداً به منازل بهائیان این شهر هجوم بردند و با اقداماتی همچون بالا رفتن از دیوار و بام مناز ل، اقدام به بازداشت خانم فیروزه یگان (اسدی ) با حکم رسمی و خانم پگاه سنائی ( جوان 20 ساله بهائی ) بدون حکم رسمی نمودند ، ظاهراً سایرین در زمان هجوم در منازل حضور نداشته اند.
خانم شهناز سعادتی ، خانم فرزانه احمد زاده ، خانم انیسا فنائیان ، خانم امیلیا فنائیان و همین طور آقای سهراب لقائی و خانم ترانه سنائی منجمله افرادی هستند که در طی روزهای اخیر از سوی اداره اطلاعات این شهر احضار گردیده اند ، اینکه در صورت مراجعه و معرفی افراد مورد اشاره نیز بازداشت گردند با توجه به فضای موجود امری محتمل می باشد.
در چند روز گذشته خانم ترانه سنائی ( همسر آقای مسعود عطائیان که هم اکنون در زندان بسر میبرند ) بارها تلفنی احضار و تهدید شدند . و فارس عطائیان پسر آقای مسعود عطائیان اعلام کرده است که در روز پنج شنبه پدرشان از اطلاعات با آنها تماس گرفته و تحت فشار گفته که چرا مادرشان ( ترانه سنائی ) به اطلاعات مراجعه نکرده و از طرف فردی به نام "موحد" ریاست اداره اطلاعات استان به آنها گفته شده که اگر مراجعه نکند حکم جلب او را خواهند گرفت .

۱۳۸۷ دی ۲۰, جمعه

فراموش شده


30 تا از همکلاسهایمون در دانشگاهای سراسر کشور در بند هستند؛ اما فقط آنها زندانی نیستند، ماهم زندانی هستیم چون نفس بکشیم حراست چکمه شو روی دهن ما می‌ذاره.
حراست دانشگاه علامه اونجاست، حراست ...اونوره. فقط حراست تهران امروز اینجا نیست. همراه دانشجویان دانشگاه علامه، همراه دانشجویان دانشگاه آزاد و همه دانشگاههای کشور، حراست آنها نیز در این دانشگاه‌ها حضور دارند.(قسمتی از صحبت های مهدیه گلرو در روز دانشجوی ۸۶)

در آستانه روز دانشجو کمپین بین‌المللی حقوق بشر اعلام کرد که حد اقل ۲۰۱ دانشجو بازداشت شدند و حداقل ۱۶۱ دانشجو احکام محرومیت از تحصیل دریافت کردند.
گاهی اوقات فکر می‌کنم که جوان‌های بهایی شانس آوردند که در این محیط‌های مسموم و خفقان آور زندگی نمی‌کنند!

هر وقت جوش خروش دانشجویان ایرانی را در دفاع از دوستان در بندشان می‌بینم، هر وقت فریادهای بی پروایشان برای رسیدن به آزادی را می‌شنوم، به شجاعت و بی باکی‌شان و روح بلندشان آفرین می‌گویم. اما هر بار یاد شعر نوحه از اخوان ثالث می‌افتم:

نعش اين شهيد عزيز،
روي دست ما مانده ست.
روي دست ما، دل ما،
چون نگاه ناباوري بجا مانده ست.
اين پيمبر، اين سالار،
اين سپاه را سردار،
با پيام هايش پاك،
با نجابتش قدسي سرودها براي ما خوانده ست
«ما به اين جهاد جاودان مقدس آمديم،»
و فرياد
مي زد:
«هيچ شك نبايد داشت.
روز خوبتر فرداست.
و
با ماست.»

اما،
اكنون،
ديري ست،
نعش اين شهيد عزيز،
روي دست ما چو حسرت دل ما،
برجاست.
و
روزي اينچنين بتر باماست.
امروز،
ما شكسته، ما خسته،
اي شما بجاي ما پيروز،
اين شكست و پيروزي بكامتان خوش باد.
هر چه فاتحانه مي خنديد؛
هر چه مي زنيد، مي بنديد؛
هر چه مي بريد، مي باريد؛
خوش به كامتان اما،
نعش اين عزيز ما را هم بخاك بسپاريد.
م.امید


نمی‌دانم که شان نزول این شعر اخوان چیست. هرچه هست تنها قصه ایثار نیست، قصه ایثار+ فراموش شدن است و درد نهفته در شعر نیز از فراموش شدن است. داستان دانشجویان دانشگاههای ایران و جوانان بهایی شاید بی شباهت به قصه این شعر به نظر آید. نه دنیا به‌کام دانشجویان دانشگاهاست و ما بهاییان کاری به کار انقلابیون(قدیم و جدید) داشته اند. اما برای من این شعر فقط و فقط داستان محرومیت است. محرومیتی از نوع محرومیت جوانان بهایی که  یادی از آنان نمی‌شود. چرا دانشجویان ایرانی باید هم وطنان بهایی خود را از یاد ببرند؟

پی.اس: روی اینترنت هم چیزی در مورد این شعر پیدا نکردم جز‌‌ آنکه وبلاگ چراغ رابطه معتقد است که شعر به دکتر محمد مصدق تقدیم شده است و این نقل قول را از اخوان آورده است:
« . . . وقتی من دیدم چه بلایی سر مصدّق آمد ، شعر « نوحه » یا قصیده « تسلّی و سلام » . . . را گفتم و به پیر محمد احمدآبادی تقدیم کردم که خود مصّدق بود. ».

۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه

ادیان در بستر جامعه

آقای گنجی در مطلب اخیر خود، در رادیو زمانه، به ارتباط تاریخی دین مورمون با جامعه‌ای که این دین در آن ظهور کرده است پرداخت. 
اول باید نکته‌ای را در مورد ادعای آقای کمالی که مقاله گنجی در جواب ایشان است مطرح کنم. آقای کمالی ادعا می‌کنند که اسلام یک سیستم اصل موضوعی است و این که قرآن کلام خداوند است یک اصل موضوع است. 
آقای کمالی باید توجه کنند که در دستگاههای اصل موضوع گزاره‌های درست و یا نادرست وجود ندارد، در حالی که به اعتقاد مسلمانان قرآن مجموعه‌ای از درست های مطلق است. چنین چیزی در سیستم اصل موضوعی امکان پذیر نیست. اصلا انتخاب اصل موضوع برای کم‌کردن بار مسئولیت است! در سیستم اصل موضوعی گزاره ها یا در تناقض با اصل موضوع‌اند و یا نتیجه منطقی آن. با درست و غلط بودن آن کسی کاری ندارد. مثلا ریاضی دان نمی‌گوید که گزاره*:
 P:=در مثلث قائم الزاویه مربع وتر برابر است با مجموع مربعات دو ضلع دیگر،
یک گزاره درست است، بلکه اوتنها ادعا می‌کند که حکم  P از مجموعه اصول اقلیدس منتج می‌شود. اگر این اصول را عوض کنیم ممکن است نتیجه P دیگر بدست نیاید؛ چنانکه می‌دانیم این گزاره در هندسه ریمانی، که در یک اصل موضوع با هندسه اقلیدسی متفاوت است،غلط می‌باشد. 
و یا به گزاره زیر در تئوری اندازه گیری(measure theory)  توجه کنید
P:=همه مجموعه ها اندازه پذیرند
اگر اصل انتخاب(axiom of choice) را به مجموعه اصول وارد نکنیم P گزاره‌ای درست، و اگر وارد کنیم غلط است.
پس منظور از غلط و درست در سیستم اصل موضوعی با غلط و درست در الهیات متفاوت است. منظور از درست بودن یک گزاره آنست که این گزاره نتیجه منطقی اصول اولیه می‌باشد. حال بگذریم که قضیه میمون کورت گودل، در مورد ناسازگاری و ناکامل بودن همه سیستم‌‌های اصل موضوعی، ایراد دیگر بر آقای کمالی وارد خواهد کرد.

و حال برگردیم بر سر اصل مطلب:
ادیان و مذاهب با طرز فکر و شرایط جامعه‌ای که در آن ظهور می‌کنند ارتباط دارند، همانطور که کتاب‌های درسی مدارس با قابلیت‌های دانش آموزان در‌‌آن مقطع درسی ارتباط دارند. مهم اینست که آیا یک مذهب دنباله‌ روی افکار و متاثر از جامعه است یا موثر بر آن.
اگرچه اسلام امروزه بیشتر آلت دست گروهی سودجو در ممالک اسلامی است، که از آن بهره‌برداری سیاسی و اقتصادی می‌کنند و ساده لوحان را در پشت خود به صف کرده‌اند، اما در ۱۴۰۰ سال پیش دین اسلام فارغ از نگاه تیز منتقدین امروزی، به سادگی با مردم سخن گفت و آنها را آدم تر کرد.
دین‌های بابی و بهایی نیز از آسیبی که آقای گنجی مطرح کرده‌اند در امان بوده‌اند. این دو دین هر دو استانداردهای جدیدی، فراتر از عرف رایج در بین مردم، وضع کرده‌اند. دیانت بابی با قدرت علمای فاسد عصر مبارزه کرد. باب بالا رفتن بر منبر و ایراد خطابه را حرام اعلام کرد و به همین دلیل مورد تنفر علما قرار گرفت.
مطالب مطرح شده در آثار بی‌شمار بهاءالله بسیار فراتر از گفتار رایج زمان بود. بهاءالله در زمانی که روابط تیره سیاسی بین ممالک عالم جهان را بسوی جنگ‌های جهانی سوق می‌داد، در آثارش ندا داد که «ای اهل عالم سراپرده یگانگی بلند شد به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید. همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار.»
تاکید بر تعلیم و تربیت عمومی و اجباری و تکریم مقام علم وخرد، تساوی حقوق زن و مرد، رفع تعصبات جنسی، نژادی، دینی، قومی، و وطنی. حذف طبقه روحانی و واگذار کردن امر جستجوی حقیقت به دست افراد(تحری انفرادی حقیقت،) طرح اداره جامعه به روش کاملا دموکراتیک که در آن آحاد اعضای جامعه به روشی فعال در انجام امور شرکت کنند و همچنین تاکید شدید بر نیاز انسان به منبع فیض الهی و بسیاری از این نوع نشان از این واقعیت می‌دهد که تعالیم دیانت بهایی بیشتر از آنکه متاثر از جامعه باشد موثر بر افکار و بینش انسانها و در پی ایجاد انقلابی حقیقی بوده است.
---------------------------
علامت := برای تعریف کردن استفاده می‌شود. P:= ... یعنی P بنابه تعریف .... میباشد.

۱۳۸۷ دی ۱۳, جمعه

DOUBLE STANDARD


امروز داشتم مصاحبه سی‌ان‌ان را با دو مسلمانی که همراه با خانواده‌هایشان، قبل از پرواز، توسط پلیس، از هواپیما خارج شدند نگاه‌ می‌کردم. یکی از مردان در انتهای مصاحبه گفت که موضوع مهم برای او آن است که هیچ انسانی نباید برای عقیده‌ و دینش مورد تبعیض قرار بگیرد. 
این دو مسلمان در حالی از تبعیض در آمریکا می‌نالند که مسلمانان در آمریکا آزادانه در مساجد عبادت می‌کنند و کسی به خاطر مسلمان بودن به آنها تهمت وابستگی نمی‌بندد. مساجدشان از مالیات معاف اند، می‌توانند به آزادی تبلیغ کنند و هم‌اکنون نیز یکی از بزرگترین خبرگزاریهای این کشور به انعکاس مشکل پیش آمده پرداخته بود.

بعد به یاد سوال وفا مستقیم از احمدی نژاد افتادم که از او پرسیده بود:


با توجه به اینکه او(احمدی‌نژاد) به طور مستمر از پیامبران الهی سخن می‌راند، آیا امید آن هست که در دوره ریاست جمهوری وی کمی از عدالت نصیب بهاییان ایران هم بشود؟ احمدی نژاد با آن وقاحت ذاتی که در او سراغ داریم در جواب پرسید: نام پیامبر بهاییت چیست؟
 کسانی که با عادت های کلامی احمدی نژاد آشنایی دارند می دانند که منظور او از این پرسش آن بود که :نخیر، چون ما دین بهایی را به رسمیت نمی‌شناسیم، عدالتی هم نصیبشان نخواهد شد.
شاید این از معدود قول‌هایی بود که رئیس جمهور ایران به آن جامه عمل پوشاند. آری، در ایران نه تنها هیچ روزنامه‌ای به انعکاس نظر بهاییان توجهی ندارد، بلکه مطبوعات با دلارهای سرسام آور نفتی دولت، قویا برای دروغ‌پراکنی و ایجاد تبعیض و تنفر بر علیه بهاییان سازماندهی شده اند و هر روز چندین مقاله به نفرت پراکنی بر ضد این اقلیت اختصاص می‌دهند(ببینید).
اینک سوال اساسی آنست که چرا در گفتار و رفتار مسلمانان اینقدر تناقض هست؟ آیا درک این موضوع سخت است که بفهمند که عدالتی که تنها شامل گروه مورد علاقه حاکمان باشد نامش بی عدالتی است؟