وبلاگ «نگاهی دیگر» اگر چه یک وبلاگ استدلالی نمی باشد، اما، هر از گاهی، مهمانان سایت از بهائیان اثباتی عقلی بر حقانیت دیانت بهایی را جویا میشوند. شخصی میپرسد که با توجه به اینکه مسیح در انجیل گفته است که پیامبران دروغین ممکن است بیایند، از کجا باید درستی ادعای حضرت بهاءالله را بفهمیم؟
بنده معتقدم که اثباتی عقلی بر وجود خداوند و رسالت پیامبران وجود ندارد. آنچه بنام اثبات در کتب الهی آمده و یا علمای الهی ارائه کردهاند، تنها کمکی هستند به عقل آدمی تا مسئله را راحت تر بپذیرد. همه ادیان از جمله بهائیان از این گونه استدلال ها کمک میگیرند، اما باید توجه کنیم که این استدلالها حرف آخر نیستند.
مشکل اینجاست که پروسه اثبات، یک فعالیت عقلی است و چیزی که در این پروسه ثابت میشود یکی از دستاوردهای عقل میباشد. اگر درستی دین و آنچه در آن است عقلا به اثبات رسد، دین و احکام الهی یکی از فرآوردههای عقل انسان میشود. این بدان معنی است که «انسان محتاج به نفثات روحالقدس» نمیباشد، چه که عقل مستقلا به آنچه پیامبر گفته است دست مییابد و نیازی به راهنمایی پیامبران ندارد. این خلاف باورهای دینی است.
پس تکلیف چیست؟
بهائیان به این مسئله به شکل دیگری نگاه میکنند. بهائیان معتقدند که این پیامبر نیست که باید با انجام نمایشی و یا شعبدهبازی حیرتانگیزی عقل و هوش مردم را بدزدد، و بعد احکامش را به خورد آنها دهد. این وظیفه مردم است که در راه وصول به حقیقت مجاهدت کنند، سالک شوند و او را بشناسند. حضرت بهاءالله درباره شرایط سالک، در ایقان شریف، چنین میفرمایند:
سالکين سبيل ايمان و طالبين کؤوس ايقان بايد نفوس خود را از جميع شئونات عرضيّه پاک و مقدّس نمايند، يعنی گوش را از استماع اقوال و قلب را از ظنونات متعلّقه به سُبُحات جلال و روح را از تعلّق به اسباب ظاهره و چشم را از ملاحظه کلمات فانيه و متوکّلين علی اللّه و متوسّلين اليه سالک شوند تا آنکه قابل تجلّيات اشراقات شموس علم و عرفان الهی و محلّ ظهورات فيوضات غيب نامتناهی گردند . زيرا اگر عبد بخواهد اقوال و اعمال و افعال عباد را از عالِم و جاهل ميزان معرفت حقّ و اوليای او قرار دهد هرگز به رضوان معرفت ربّ العزّه داخل نشود و به سر منزل بقا نرسد و از جام قُرب و رضا مرزوق نگردد.
(ایقان شریف:http://reference.bahai.org/fa/t/b/KI/ki-2.html)
اگر به این مقام فائز شوند پیامبر را خواهند شناخت، نه فرمولی در کار است و نه قراردادی. چه بسا که نزدیکان پیامبر از شناخت او محروم ماندند.
در ادامه جای آن هست که به دسته دیگری از باورهای رایج در باب دعوت و حجت پیامبران بپردازیم. باورهایی که در واقع راه میان بر هستند. این باورها شامل این پیش فرضند که پیامبران گذشته هریک معجزهای داشته اند. مثلا موسی عصایش را به اژدها تبدیل نمود، و یا عیسی مردگان را زنده میکرد. مسلمانان در مورد معجزه رسول اکرم به دو دسته تقسیم میشوند. عدهای قرآن را معجزه میدانند و بس. اینان معجزه قرآن را در این میدانند که مانند آن کسی نمیتواند بیاورد(یعنی اگر کسی شک دارد، باید تا قیامت صبر کند که ببیند آیا بالاخره کسی مثل آن میآورد یا خیر، اگر نیاورد، بعد از قیامت مومن میشود). عدهای هم احتیاط احوط را در آن میدانند که شقالقمر را نیز ذکر کنند تا جای چانه زنی نماند(نگارنده در کلاس دینی رویاندن نخل بر کوهان شتر را هم از آموزگار پرورشی خود شنید.) این استدلال ها، بنا به دلائلی که ذکر خواهد شد، نه خود عقلی هستند و نه حتی به عقل سالم کمکی در قبول دین میکنند.
ببینیم که چرا استدلال معجزه مشکل دارد.
جناب ابوالفضائل گلپایگانی، سوالی در مورد داستان اژدها شدن عصای موسی مطرح میکند، که خوب است دوستان ما نیز به آن بیاندیشند. ایشان میپرسد که اگر داستان اژدها شدن عصای موسی را بدون تاویل بپذیریم، برای مار شدن ریسمانهای ساحران چه توجیهی وجود دارد؟ آیا آنها هم به امر خدا مار شدند؟ اگر چنین است، پس چرا به ساحران ایمان نیاوریم؟ آیا تابع قانون «مار هرکس بزرگتر، بهتر» هستیم؟ تاویل واقعی داستان موسی در کتاب ایقان آمده است که دوستان را به آن ارجاع میدهم.
و یا زنده کردن مردگان که اصلا با فلسفه دین سازگار نیست. آیا غیر از این است که تمام پیامبران به مردم تذکر دادهاند که حیات در این عالم فانی و گذار است و ارزشی ندارد. آیا نگفتند که آنچه مهم است زندگی اخروی و حیات جاودانی است؟ آنگاه چرا باید مسیح کسی را که به حیات جاودانی پیوسته است به این دنیای فانی برگرداند؟ راستی چرا بعد از پایان این شعبدهبازی عجیب دیگر سخنی از این دوباره جان یافتگان نمیشود؟ آیا آنان خود راضی به چنین کاری بودند؟ آیا کسی از این زنده شدگان به مسیح اعتراض نکرد که :ای آقا، ما تازه راحت شده بودیم، حالا باز روز از نو روزی از نو؟ آیا مسیح مسئول گناهان آنها بعد از زنده شدن دوبارهشان خواهد بود؟ راستی عاقبت ایشان چه شد؟ دوباره به بعد از چند سال زندگی مردند؟آیا این مضحک نیست؟
در مورد تاویل این داستان هم به خطابات حضرت عبدالبهاء مراجعه کنید.
معجزه بودن قرآن گذشته از مشکلی که در داخل پرانتز در بالا ذکرشد این عیب را دارد که تنها برای مومنان ملاک است. بهائیان هم میگویند که کلام بهاءالله در زیبایی و تاثیر بی نظیر است. و از نظر کمی نیز بی مثیل.
ایراد دیگری که بر معجزاتی از نوع شعبده بازی وارد است آنست که بر فرض معجزه بودن، تنها این نکته را ثابت میکند که مدعی با منبع قدرت عجیبی در ارتباط است، بدون آنکه ثابت کند که این منبع پروردگار است. از کجا معلوم که این قدرت مافوق بشری قصد ویران کردن جهان را نداشته باشد؟ در ضمن ارتباط این معجزات با وظیفه پیامبر چیست؟ اگر کسی با اتومبیل کارهای محیرالعقول انجام دهد، آیا هیچ بیمار قلبی حاضر است که زیر تیغ جراحی او برود؟
خلاصه آن که، هیچ یک از پیامبران الهی یک اثبات خلل ناپذیر عقلی برای رسالت خود ارائه نکردهاند، چه که امکان ارائه چنین استدلالی چنانچه در بالا ذکر شد، با فلسفه وجودی آنها در تناقض است. شکی نیست که اگر اثباتی قطعی ارائه میشد، فلاسفه عالم و اهل علم میبایست صف اول مومنان و خداپرستان قرار گیرند. اما آمار خلاف این را میگوید، در واقع، تاریخ میگوید که محرومان و انسانهای رنج دیده که معمولا کم سواد هم هستند، بخش بزرگی از مومنان اولیه در هر دوری بودهاند. باید به این فکر کنیم که این انسانها در مظهر ظهور چه چیزی دیدند که مومن شدند، و چه بسا جان خود را قربانی کردند.
مقاله جالبی بود. فکر میکنم مشکل از سؤتفاهم نسبت به کلمه "اثبات" ناشی میشود. بسیاری گمان میکنند که مفاهیم انتزاعی و عقلی و اعتقادی مثل علوم آزمایشگاهی یا ریاضیات هستند: میشود با پیش فرض ها یا داده ها شروع کرد، فرضیه ساخت و آنرا رد یا اثبات کرد. چیزی که ساخته ذهن خود انسان نیست (مثل ریاضیات) و با حواس پنجگانه هم قابل درک نیست قابل اثبات یا رد هم نیست (هست؟)
پاسخحذف