۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

شعر زیبایی از نعیم توکلی، فرزند زندانی بهائی بهروز توکلی

مقدمه:

کاغذی از پشت میله‌های اوین بدستم رسید. پدر در کنج تنهایی یادم کرده بود و شعری برای تولدم نوشت.

کلک مشکین تو روزی که زما یاد کند

ببـرد اجــــر دو صد بنـــده که آزاد کند

شعرش یادآور روزهای پرنشیب و فراز گذشته و چشم انداز خوب آینده بود؛ با لحنی آشنا وکلامی پرمعنا. همان لحن صمیمی و مطمئن، که همیشه جانم را روح تازه داد و قلبم را سرشار از اطمینان کرد؛ همان کلام پر مغز که همواره چراغ راهم بود.

شعرهای پدر معمولا کوتاهند، با رنگ و بویی از طنز، که گاه گاه، به رسم شوخی و بر سبیل مزاح با دوستان نزدیک می‌گوید. اما این شعر از نوعی دیگر بود. شعری چنین پر احساس از او بیاد ندارم. شاید پیش از این هرگز فرصت نکرده بود که لحظه ای برای خودش باشد، در خودش برود و شعری برای خودش بگوید. اما اینک، در قعر زندان اوین، آنچه دارد فرصت است؛ فرصت برای در خود رفتن و اندیشیدن و شعری چنین سرودن.

ولی من، شاعر نیستم تا احساسم را در کلامی خیال انگیز نثار پدر کنم. آنچه در زیر می‌خوانید انعکاس شعر اوست در من، سیمی که از آوای سازی پرطنین بر خود لرزید. باشد که دستی کاغذم را از لای میله ها در دستش بگذارد.


نعیم توکلی

اتاوا٬ شهریور هشتاد و هشت

-------------------------------

با تشکر از دوست خوبم پژمان محبوبی برای کمک ویراستاری اش در تهیه مقدمه




نامه آمد، به خبر، نزد پدر یاد شدم

به پیامی ز سوی حضرت او شاد شدم


پند و گوهرش برون ریخت چو بگشودم مُهر

رهرو پند پرست ره استاد شدم


همچو قارن به یلی قلعه توران بگشود

ولی افسوس نه همپایه کشواد (1) شدم


پیش از این نیز مرا پند چه ارزان می داد

وه چه دلتنگ بر آن کودکی شاد شدم


آنچنان رفت به خیره سریم این سنوات

کانچه او گفت همه یکسره از یاد شدم


نوز ناگفته مرا کاین چه بود آن چون باد

همچو آن کاغذ بازیچه(2) سرِ باد شدم.


حال دیریست ورا در ته زندان جای است

زین ستم حلق بریدم٬ همه فریاد شدم


عارض مخبر و منشی مجلات فرنگ

از قوی حافظه تا کودن و کم یاد شدم


گله بر نایب نالایق دولت(3) خواندم

طرفی از حرف نبستم٬ ولی ارشاد شدم!!


شهر از این قصه پر درد بیاکندم من

طبل رسوا گر بدکاری و بیداد شدم


نقش صد شکوه و تدبیر بر آب افکندم

داد در چاه زدم٬ رمله ی در باد شدم


چون به ساحلگه از این لجه نبردم راهی

تا سحر همنفس دفتر اوراد شدم


ورد و اذکار و دعا نیز گشایش ننمود

نا امید از کرم و لطف خدا داد شدم


دل ز ویرانه ی توحید بکندم یکبار

خیمه بر دوش به آبادی الحاد شدم.


بعد سالی که ز اندوه پدر خون خوردم

باز دلخسته تر از ظلم نگون باد شدم (4)


من ندیدم که در آن روز چه بر مردم رفت

لیک آشفته از این ضجه و فریاد شدم


شیخ با شحنه در آمیخت به مردم سوزی

سامع فاتحه ی مقتل خرداد شدم


شیخ گفت این تیغ اعدّوا لهم(5) الله کشید

یا هبل رخ بنما٬ مرده ز جلاد شدم


صلواتش که فرستاد بر این سیّد اولاد عبا؟

من نبودم که بر آن لام لعین صاد(6) شدم

-----------------------------------------------------------


(1) قارون سردار سپاه ایران که با دیگر سرداران به جنگ سلم و تور رفت و کشواد (به فتح کاف)٬ پسر او بود که او هم پهلوان بود. (شاهنامه)


(2) اشاره به واژه "کاغذ باد" که خراسانی ها به جای واژه "بادبادک" به کار می برند.


(3) اشاره به کاردار وقت سفارت ایران در کانادا در جولای دوهزار و هشت


(4) اشاره ایست به دستگیری های مردم بی گناه پس از انتخابات ریاست جمهوری سال هشتاد و هشت


(5) این آیه بر نشان سپاه پاسداران نقش شده که "و اعدوا لهم مااستطعتم من قوه"


(6) بازی با کلمات٬ اینکه اگر "لام" را از کلمه "لعین" بر گیرید و به ابتدای آن (لام) "صاد" بیافزائید می شود "صل" برای صلوات


۵ نظر:

  1. دوستان عزیز
    متاسفانه آقای میلانی در وبلاگ نگاهی دیگر برخوردی دوگانه را در پیش گرفته اند و توهینهایی که از جانب دوستانش به بنده میشود را نصب و جواب بنده را سانسور میکنند
    برای همین من هم مجبور شدم در این مکان آنها را نصب کنند
    با تشکر

    پاسخحذف
  2. جناب میلانی
    من به شما واقعا تبریک میگویم که چنین پا منبری های خوش فکرو با ذوقی دارید
    داشتن چنین مریدان سینه چاکی واقعا جای افتخاریست بس عظیم ...
    سودایی جان
    نگفته بودی کله پاچه دوست داری !!!
    آن هم احتمالا فقط قسمت زبانش را که اینقدر شیرین زبان شده ایی !!!
    ولی بعضی وقتها از مغزش هم بخور شاید فرجی شد !!!
    البته من باید از شما عذر خواهی ویژه داشته باشم که به حریم خصوصی شما یعنی آشپزخانه دکتر عزیز ما !!! وارد شدم و دیدم که شما فقط غذاهای فاسد وشب مانده را گرم میکنید و به خورد ملت میدهید و یادم نبود که شما هم وظیفه دارید که به به و چه چه کنان برای ایشان هورا بکشید !!!!
    تا مبادا کسی بفهمد در این آشپزخانه مدرن چه میگذرد ؟!!!
    نه عزیزم
    بهتره شما در همان اتاق دربسته خودت بمانی و احترام خودت را هم نگه داری و هر چیزی را هم که جلوت گذاشتند بخوری و دم نزنی !!!
    خود جناب میلانی بهتر از هر کسی میدانند که اگر یک مقاله در مدت یک ماه سه بار در یک وبلاگ نصب بشود چه معنی دارد … !!!
    در حالی که مقاله هایی برای ایشان فرستاده میشود که اجازه نصب نمیگیرد
    به هر حال نگران نباش
    چون تا مخاطبانی همچون شما در این وبلاگ هست دکتر عزیز ما هر …. را با خیال راحت و با وجدانی آسوده به خورد ملت خواهد داد

    پاسخحذف
  3. خوب ... خوب ....
    باز هم سانسور ... بازهم جانبداری از دوستان .... بازهم ...
    آقای دکتر عزیز
    ظاهرا دوستان و همفکران شما هر چه به ما بگوبند و هر تهمتی را بزنند عیب ندارد و تا ما ادبیات خودشان را برای آنها به کار میبریم صدای وا ادبای شما گوش فلک را کر میکند !!!
    البته وقتی آنها اینقدر سینه چاک شما هستند شما هم باید یک جوری قدرانی خود را از انها نشان دهید
    دوستان میتوانند کامنت حذف شده را در آدرس های

    http://okaliptoos.blogfa.com/comments/?blogid=okaliptoos&postid=81&timezone=12642
    و
    http://istgahetafakkor.blogfa.com/comments/?blogid=istgahetafakkor&postid=53&timezone=12642

    ببینند البته من اینها را برای pen 19 و دمجنبانک هم میفرستم و امیدوارم که نصب شود
    البته اگر خود همین کامنت هم سانسور نشود !

    پاسخحذف
  4. باز هم سانسوری دیگر از آقای میلانی
    ایشان با بی شرمی تمام کامنتهای بنده را در زیر مقاله
    "جابلقا و جابلسا
    دو سوال دیگر در کنار 9 سوال پاسخ داده نشده قبلی
    علی تهرانی "
    سانسور کرده و توهینهای بهاییان را به راحتی نصب میکنند
    به عقیده من سانسور های ایشان دیگر قابل تحمل نیست و متاسفانه ادعاهای آزادی بیان ایشان گوش فلک را کر کرده است !!!!
    با عذر خواهی از مدیر وبلاگ
    دوستان میتوانند کامنتهای سانسور شده را در آدرسهای زیر ببینند

    http://okaliptoos.blogfa.com/comments/?blogid=okaliptoos&postid=90&timezone=12642

    http://istgahetafakkor.blogfa.com/comments/?blogid=istgahetafakkor&postid=54&timezone=12642

    پاسخحذف