۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه

حقیقت ازدواج

یادم می‌آید که در دوره نوجوانی یکبار از مادرم پرسیدم که:
چند وقت از ازدواجتان گذشته بود که برای اولین بار دلت می‌خواست که آزاد بودی؟
مادرم گفت هیچ وقت. گفت که گاهی می‌شد که بسیار مایوس و افسرده می‌شد، اما همیشه بهانه‌هایی در زندگی هست(بخوانید بهانه‌های واهی خوشبختی) که انسان را به زندگی مشترک امیدوار می‌کند.
هیچ وقت جواب مادرم را قبول نکردم. همیشه فکر می‌کردم که اگر بندهای تعهد، اجتماع و خانواده بر پای فرد نباشد، بیشتر آنها پس از مدتی کوتاه، حد اکثر یک یا دو سال از هم جدا می‌شوند. 
این سوال را بارها از دیگرانی که سالها با همسرشان زندگی کردند هم پرسیدم و بسته به اینکه فرد در چه مرحله از زندگی‌اش بود، جواب‌های مختلفی گرفتم.  جواب هایی که بعضا واضحا دور از صداقت بودند، مانند اینکه کسی بگوید، من همیشه عاشق بودم! البته نمی‌شود از زوج‌های جوان‌تر، که برای طرح این سوال مناسب ترند، پرسید. 
من هیچ‌وقت قبول نکردم که عشق قادر باشد دو فرد را برای همیشه در کنار هم نگه دارد. به نظر من کار عاشق با کار یک entertainer شباهت بسیاری دارد. حتی جرج کارلین هم نمی‌تواند کسی را برای همیشه entertain کند. عده‌ای معتقدند که دو نفر که حقیقتا به هم عشق می‌ورزند ذاتا به هم علاقه دارند، نیازی به هیچ entertain کردنی نیست. بعضی ها مرز حماقت را تا حد ممکن به عقب برده اعلام می‌کنند که عاشقان واقعی دو نیمه مکمل همدیگرند و بدون هم نمی‌توانند زندگی کنند.
امروز کتاب The Power of Myth را که مصاحبه با Joseph Campbell اسطوره شناس نام آور آمریکایی است می‌خواندم. اودر مورد معنی اسطوره‌ای ازدواج می‌گوید:page 6-7
"....برای مثال ازدواج. ازدواج چیست؟ اسطوره به تو می‌گوید که آن چیست. ازدواج اتحاد دو چیز است. در اصل تو یکی بودی. اما حالا، در این عالم، دو تا هستید، اما ازدواج شناخت هویت روحانی می‌باشد. ازدواج با عشق تفاوت دارد و اصلا به آن ربطی ندارد. ازدواج در یک دنیای اسطوره‌ای متفاوت از تجربه عشق قرار دارد. وقتی کسی با این فکر، که ازدواج یک عشق طولانی مدت است، ازدواج می‌کند، ازدواجش زود به جدایی می‌انجامد. چون تمام عشق ‌ها به یاس و سرخوردگی می‌انجامند. اما ازدواج شناخت یک هویت روحانی است. اگر ما درست زندگی کنیم، اگر ذهن ما دارای کیفیت لازم درباره جنس مخالف باشد، آنگاه شریک مناسب خود را پیدا خواهیم کرد. اما اگر به حوائج نفسانی، ما را از مسیر منحرف کند، ما با شخص درست ازدواج نخواهیم کرد.  با ازدواجمان با شخص درست ما تصویری از یک خدای جسمانی می‌سازیم، و این معنای ازدواج است..."

سپس بحث ادامه می‌یابد تا به آنجا می‌رسد که تعریف این اسطوره شناس از ازدواج با تعریفی که تعالیم بهایی از ازدواج است مطابق می‌شود. یعنی اتحاد روحانی.

 Marriage for example. What is marriage? The myth tells you what it is. It's the reunion of the separated duad. Originally you were one. You are now two in the world, but the recognition of the spiritual identity is what marriage is. It's different from a love affair. It has nothing to do with that. It's another mythological plane of experience. When people get married because they think it's a long-time love affair, they'll be divorced very soon, because all love affairs end in disappointment. But marriage is recognition of a spiritual identity. If we live a proper life, if our minds are on the right qualities in regarding the person of the opposite sex, we will find our proper male or female counterpart. But if we are distracted by certain sensous interests, we'll marry the wrong person. By marrying the right person, we construct the image of the incarnate God, and that's what marriage is. 


۱ نظر: