۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه

دفاع بهائیان از فلسطینیان

مقدمه: مقاله هفت زندانی و یک تابلو در سایت نگاهی دیگر بحث داغی را در بین نظر دهندگان، پرهام، اندیشه، طالب حقیقت، کاویان و تاحدی نگارنده به جریان انداخته که انگیزه اصلی من از نوشتن این مقاله است.


هر بهایی در ایران که سر به ظلم فرو نمی‌آورد، یار و یاور هر آزادی‌خواه در جهان است. نیاز به صدور اعلامیه نیست. هر بهایی که برای بیدار کردن مردم به محروم ترین نقاط دنیا سفر می‌کند تا بدور از غوغای سیاست بازان، عشق و امید به راستی و درستی را در قلب مردم بکارد یار و یاور هر ستمدیده است. نیاز به بوق و کرنا نیست. در این میان بهائیان ایران نه تنها یار و یاور آزادی خواهان هستند بلکه معلم واقعی هر مظلومی هستند که در طلب حقوق از دست رفته خود در تلاش است. دیانت بهایی راه حل مشکل فلسطین و اسرائیل را در یک جمله می‌جوید و آن آشنایی آنها با تعالیم رهایی بخش آیین بهایی، چه اسرائیلی ها و چه فلسطینی‌ها. آشنایی با این تعالیم لزوما به معنی بهایی شدن نیست. متاسفانه بسیاری از کشورها که منافع تبلیغاتی بسیاری درکشمکش تاریخی اسرائیل-فلسطین دارند و اتفاقا در اعلام حمایتهای بی دریغ پیشرو هستند، با سرازیر کردن اسلحه ، پول و آتش افروزی، فرصت این آشنایی را دریغ می‌کنند و احقاق واقعی حقوق فلسطینیان و حتی اسرائیلی ها را به تعویق می‌اندازند.(۱)
پیام بهائیان به مردم فلسطین این است که به بهائیان ایران نگاه کنید و از آنها روش دفاع از خود را بیاموزید. در واقع پروسه سرکوب بهاییان در ایران می‌توانست بسیار فجیع تر، اسفناک تر و شرم آورتر از آنی باشد که امروز است، اگر بهائیان ایران به سنگ اندازی و دیگر روشهای دفاعی فلسطینیان متوسل می‌شدند. گروهکهای مختلفی را بیاد آورید که رژیم ایران نسلشان را از صفحه روزگار محو کرده است.
بهاییان را هم چون فلسطینی‌ها از خانه‌شان بیرون کردند. همین آقای «پرهام» که کامنت می‌گذارد، منزلشان در ایران بدست این حکومت جائر غصب و هم اکنون یک آخوند در آن ساکن است که در آن نماز می‌خواند و مثلا از حق مردم فلسطین دفاع می‌کند و پول بیت المال را به جیب می‌زند. بهاییان ایران هم چون فلسطینی‌ها گروه گروه آواره شدند. داستان بیرون کردن دهها خانواده از دهات اطراف شهرستان ساری، یعنی ایول و کندس بن و سوزاندن پیرزن بهایی گلدانه علیپور را بخوانید:

اما بهائیان سنگ نینداختند، آلت دست این گروه و آن گروه نشدند. بهانه بدست کسی ندادند، چون خالد مشعل چفیه به سر به پا بوسی این و آن نرفتند. الان را نگاه نکنید، ۳۰ سال پیش که اعضای محفل روحانی ایران را گروه گروه به پای جوخه اعدام می بردند، زمان متفاوت بود. نه اینترنتی بود که در آن بنویسیم و نه این جنایت هولناک در عرصه بین المللی چندان شناخته شده بود. در آن سالهای نخست جز دعا و مناجات کاری از دستمان ساخته نبود. آقای رجایی طرح ساختن کمپهایی در بیابان برای ۳۰۰ هزار بهایی و جداسازی افراد زیر ۱۶ سال از والدین را در سر داشت.
آری، رژیم ایران در آن زمان سودای حکومت جهانی داشت، سلطه‌اش بر جان و مال و ناموس مردم را ماذون از پیامبر می‌دانست، و برای نگرانی‌های جامعه بین الملل پیشیزی ارزش قائل نبود. آقای خمینی در دستور قتل عام زندانیان سیاسی تاکید کرد که در اجرای حدود اسلامی هیچ ملاحظه‌ای روا نیست. بیش از ۲ دهه طول کشید تا اندکی عقل و خرد به سر دولتمردان ایران بیاید و متوجه روابط حاکم در دنیای امروز شوند. از این روست که امروز از در انکار جنایات خویش درمی‌آیند.
آنچه دولت ایران برای محو کردن این اقلیت انجام داده و می‌دهد بسیار گسترده تر از کارهای اسرائیل است. دولت ایران علاوه بر اعمال خشونتی گسترده به روشهای سخیفی چون تفرقه افکنی در بین بهاییان نیز رو آورده است. افرادی که بهایی نیستند در اینترنت می توانند هویت اصلی خود را پنهان کنند و با معرفی خود به عنوان یک بهایی به ایجاد تفرقه بپردازند. شنیده ها حاکی از آن است که علی‌الخصوص دولت فعلی سرمایه گذاری هنگفتی در این زمینه‌ها کرده است. از طرف دیگر شاخک های اطلاعاتی رژیم نام و نشان تمام کسانی را که بخاطر اشتباهشان مورد تنبیه و یا سرزنش مسولین جامعه بهایی قرار بگیرند را پیدا می‌کنند و از آنها سوء استفاده تبلیغاتی می‌کنند.
ببینید که بهايیان علیرغم چه مشکلاتی وخیمی توانستند سرپا بایستند. این جامعه برای گذشتن از بحران روشی را پیش گرفت که بنیادهای فلسفی آن ۱۵۰ سال پیش در آثار بهاءالله مدون گردید و به دنیا ارائه شد. با تمام این معضلات بهائیان ایران توانستند با مدیریتی که مناسب دنیای امروز است گلیم خود را از آب بیرون کشند و کارآیی این روش را به مظلومان جهان ثابت نمایند. چون سقراط جام بلا سرکشیدند تا درس آزادگی به نوع بشر دهند. اکنون موجودیت بهائیان ایران بسیار بیشتر از ۳۰ سال پیش شناخته شده است. امروز بسیاری از هموطنان ما در ایران علاقه خود به این تعالیم و ناراحتی خود را از این ظلم و جور منعکس می‌کنند. امروز دیگر بسیاری فهمیدند که آنچه رهبران این حکومت به بهاییان نسبت می‌دادند دروغهایی بیش نبودند. به خاطر مدیریتی صحیح بود که وضع ما امروز از وضع فلسطینیان از بعضی جهات بهتر است. به اظهارات احمد باطبی در این زمینه توجه کنید:
حال «طالب حقیقت» می‌گوید که چرا بهائیان مانند بعضی سودجویان به جار و جنجال و صدور اعلامیه در محکوم کردن اسرائیل اقدام نمی‌کنند. باید به او بگویم بهايیان ارمغان بهتری برای فلسطینیان دارند که آنها را از این وضعیت نجات خواهد داد. و آن فعل است نه قیل و قال. داستان طوطی و بازرگان را خوانده اید؟ دیدید که چگونه طوطیان هند به طوطی‌ای در قفس آموختند که خود را از بند برهاند؟ بعد از آنکه طوطی بازرگان از طوطیان هند تقلید می‌کند، موفق می‌شود که از بند بازرگان آزاد شود. بازرگان رو به طوطی که بر فراز شاخه‌ای نشسته بود می‌کند و می‌گوید

اوچه کرد آنجا که تو آموختی------ساختی مکری و مارا سوختی
گفت طوطی، کاو به فعلم پند داد------ که رها کن لطف و آواز و وداد
آری ما به فعل همراهیم نه با حرف.
------------------------
(۱) هیچ کشوری در دنیا از موضوع فلسطین به اندازه حکومت ملایان ایران استفاده سیاسی نکرده است. از حسن عباسی ویدئویی در اینترنت وجود دارد که در آن در توجیه سرازیر ساختن پول نفت ایران به حماس و حزب‌الله به استفاده ابزاری ایران از لبنان و فلسطین اعتراف می‌کند.
(۲) حکومتی که سینه‌خود را برای مردم فلسطین چاک می‌دهد، وقتی میان منافع سیاسی‌اش و مردم رنجدیده فلسطین ناچار به انتخاب می‌شود، چه ریاکارانه و بی‌شرمانه عمل می‌کند:
سکوت جمهوری اسلامی در مقابل حمله تانکهای سوری به اردوگاههای فلسطینیان [جنایات اخیر رژیم بشار اسد در شهر لاذقیه و حمله نیروهای دولتی به اردوگاه‌های فلسطینی اعتراض جامعه بین‌المللی و به ویژه سازمان آزادی‌بخش فلسطین را در پی داشته، اما هنوز و همچنان دولت ایران از بشار اسد حمایت می‌کند و می‌گوید که «رویدادهای سوریه یک مسألۀ داخلی است». سکوت دولت ایران در برابر حملات بشار اسد به اردوگاه‌های فلسطینی‌ها در حالی صورت می‌گیرد که طی ۳۰ سال پس از انقلاب اسلامی، همواره جمهوری اسلامی خود را مدافع حقوق فلسطینیان معرفی کرده است.]
(۳) اینهم گزارش ویدئویی از حمله متحدان ج.ا به مردم فلسطین
http://www.youtube.com/watch?v=S8fJTI5eL7o

۳۸ نظر:

  1. I always Love what I read in your weblog
    Thank you
    Borzou

    پاسخحذف
  2. جناب آقای پژمان محبوبی ،
    در سوالی که ذیل مقاله «الفبای گفتگو» ، در وبلاگ « تولید شبه تاریخ و خاطرۀ تصنعی» عنوان کرده اید ، فرموده اید :

    «آقای طالب حقیقت،
    آقای شما معتقدید که در هر منازعه‌ای عمل و عکس‌العمل یکی از طرف‌های درگیر درست و طرف دیگر نادرست است؟»

    با توجه به حرفهای طالب حقیقت به نظر می رسد مراد شما از منازعات ، به طور خاص به منازعه ملت فلسطین و صهیونیزم باز گردد و عبارتی که طالب حقیقت به این صورت از جناب شوقی نقل نمود : «دیانت بهائی ... در مجادلات و منازعاتی که در مورد آینده ارض اقدس در میان است وارد نمی‌شود».
    در رابطه با منازعه مذکور از سوی جوانب درگیر و از سوی باقی جوانب ، رفتارهای درست و نادرست بسیاری بروز کرده است . بنده در این زمینه به ذکر گذرای چند رفتار نادرست ، که به بحث ما نیز ارتباط پیدا می کند و در یادداشت اخیر شما مورد غفلت واقع شده است ، اشاره می کنم . از آنجا که رووس این مطالب پیش تر نیز در گفتگوی های انجام شده با جناب کاویان ذیل مقاله «الفبای گفتگو» ، به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است ، پیشاپیش از دوستانی که مطالب مذکور را مورد مطالعه قرار داده اند عذر خواهی می کنم .

    - رفتار نادرست اول آن است که دولت استعمارگر و بی دادگری مانند دولت بریتانیا ، با تمام خوی استعمارگری و جبر و تکبرش ، حتی پیش از اشغال سرزمین فلسطین ، به جنبش صهیونیزم تعهد بدهد که برای آنها در سرزمین ملتی دیگر ، سرزمینی که دولت مذکور نه حق تعیین سرنوشت آن را داشت و نه مشروعیت تصمیم گیری برای آنرا ، موجبات تاسیس یک موطن قومی را فراهم بیاورد .
    - رفتار نادرست دوم آن است که پیشوای آیین بهائی ، به خاطر اشغال خاک فلسطین توسط استعمارگرترین دولت تاریخ ، خدا را شکر گزارد و حمد کند . و بابت سرور ناشی از چنین رخدادی ، سلطه ای را «عادله» بخواند که در کارنامه خویش جهت بهره کشی از عالم انسانی به هر راهی متوسل شده است . و آنگاه از خدا بخواهد که سایه شوم این امپراطوری ، با تمام سوابق ننگین و ضد انسانیش و با همه تعهدی که به یهودیان در قبال تصرفات نامشروع در سرنوشت فلسطین داده بود ، بر «اقلیم جلیل» فلسطین تداوم پیدا کند .
    - رفتار نادرست سوم آن است که دولت عادل بریتانیا ، در جهت برآورده سازی مواعید خود به یهودیان ، سرنوشت سرزمین فلسطین را از سایر سرزمین های عربی جدا کند و از برآورده شدن حق اداره آن سرزمین توسط ملتش ممانعت نماید . تا با پایان یافتن سلطه بریتانیا ، صدها شهر و روستای فلسطینی توسط یهودیان اشغال شود و صدها هزار نفر از بوم و بر خویش راه آوارگی در پیش گیرند . تا خوی سیری ناپذیر اشغال گران تا همین امروز روز ، در همان مختصر خاکی که هنوز در دست صاحبانش باقی مانده است ، حتی در مناطقی چون قدس و کرانه باختری که دیگر اثری از مقاومت در آنها باقی نمانده است ، خانه ها و مزارع کوچک فلسطینیان را از ساکنانش تخلیه کند ، و املاک غصب شده را در پس حصارها و دیوارهای حائل به شهرک های یهودی نشین ضمیمه نماید .
    - رفتار نادرست چهارم آن است که پیشوای آیین بهائی ، اشغال سرزمین فلسطین و آواره سازی ملتش را از لوازم فراگیر شدن صلح وعدالت و الفت بر شمارد ، و در جستجوی افتخار و رهاوردی برای پدر ارجمندش ، این غصب ستم بار را مصداق وعده الهی عنوان کند ، و اظهار بدارد که از برکت ظهور جمال مبارک ، «جميع فلسطين» باید مسکن قوم یهود گردد .
    - رفتار نادرست پنجم آن است که پیشوای دیگر بهائیان اعلام کند که «دیانت بهائی ... در مجادلات و منازعاتی که در مورد آینده ارض اقدس در میان است وارد نمی‌شود» و دیگران نیز در توجیه این سخن ، منازعات مذکور را – منازعاتی که ماجرای آنها ماجرای ظالم و مظلوم و غاصب و مغصوب است - در حد مجموعه ای از «عمل» ها و «عکس العمل» ها که حتی شناخت «درست» آنها از «نادرست» شان به این راحتی ها امکان پذیر نیست ، کاهش دهند .
    - رفتار نادرست ششم آن است که با تمام حمایت هایی که توسط پیشوایان دیانت بهائی برای ظالمان و استعمارگران عالم ابراز شده است ، و تمام همسویی هایی که از جانب این دین با بیگانگان اشغاگر در جهت موجه خواندن غصب و اشغال عنوان شده ، و تمام حقِ اعتراضی که از مردم در برابر حاکمان ستمکار بواسطه احکام این آیین سلب شده ، و تمام اطاعت و انقیادی که به فرمان صریح دین در مواجهه با تمام فرمانروایان بر گردن رعایا نهاده شده ، با تمام این ها ، پیروان دیانت بهائی خود را «یار و یاور» راستین «آزادی خواهان جهان» و «معلم واقعی مظلومان» ، «در طلب حقوق از دست رفته» بدانند ، و حمایتهای دیگران را ریاکارانه و دروغین و در جهت «سیاست بازی» و «منافع تبلیغاتی» عنوان کنند ؛ خود را صاحب «فعل» ، و دیگران را «سود جو» و اصحاب «قیل و قال» معرفی نمایند .

    فرمودید «باید به او (طالب حقیقت) بگویم بهايیان ارمغان بهتری برای فلسطینیان دارند که آنها را از این وضعیت نجات خواهد داد. و آن فعل است نه قیل و قال.»

    نمی دانم ، شاید ارمغان بهتر شما همانی است که جناب شوقی به همراه آورده اند ؛ «دیانت بهائی ... در مجادلات و منازعاتی که در مورد آینده ارض اقدس در میان است وارد نمی‌شود» ، تا بی طرفی تاریخی و انسانی بهائیان را ، در صحنه مواجهه قربانی و جلاد ، به تمام «آزادی خواهان» و «مظلومان جهان» اعلام داشته باشند .
    شاید هم ارمغان بهتر شما برای مردم فلسطین بیانات حضرت عبدالبهاست که ای ملت فلسطین ، غضب واخراج شما از خانه و کاشانه تان ، از تبعات «صلح و آشتی عمومی» و نتیجه تحقق «وعد الهی» است ، و برشماست که آنرا از افتخارات ظهور جمال مبارک – آن «نهال بیهمال» - به حساب آورید .
    شاید هم ارمغان بهتر شما برای فلسطینیان ، بیانات آزادی خواهانه حضرت بهاالله است . بیاناتی که با آنها ، علاوه بر ارائه « تعالیم رهایی بخش آیین بهایی» جهت «آزادی خواهی» ، توجیه و ایده مناسبی نیز برای ملت های دربند جهان به منظور تحمل پذیر شدن و قابل قبول دانستن ظلم ظالمان عرضه نموده اید ؛

    «ليس لأحدٍ اَنْ يعترضَ علی الّذين يحکمونَ علی العباد دَعُوا لهم ما عندهم و توجّهوا الی القلوب» (کتاب اقدس ، بند ۹۵)

    «حقّ جلّ و عزّ مملکت ظاهره را بملوک عنايت فرموده بر احدی جائز نه که ارتکاب نمايد امريرا که مخالف رأی رؤسای مملکت باشد» (گنجينه حدود و احکام ، ص 334)

    «هر ملّتی بايد مقام سلطانش را ملاحظه نمايد و در آن خاضع باشد و بامرش عامل و بحکمش متمسّک * سلاطين مظاهر قدرت و رفعت و عظمت الهی بوده و هستند *» (لوح مبارک خطاب به شيخ محمّد تقی اصفهانی معروف به نجفی، ص 66)

    پاسخحذف
  3. در زیر یک یک مشکلات شما را همراه با جوابش نوشته‌ام. امیدوارم که خوانندگان چیزی از آن دستگیرشان شود. این جواب ها را در زیر کامنت حامد در سایت «تولید شبه تاریخ» نوشته بودم. کمی تغییر داده شد تا self contained بشه. و اما سوال و جوابها:



    
رفتار نادرست اول آن است که دولت استعمارگر و بی دادگری مانند دولت بریتانیا ، با تمام خوی استعمارگری و جبر و تکبرش ، حتی پیش از اشغال سرزمین فلسطین ، به جنبش صهیونیزم تعهد بدهد که برای آنها در سرزمین ملتی دیگر ، سرزمینی که دولت مذکور نه حق تعیین سرنوشت آن را داشت و نه مشروعیت تصمیم گیری برای آنرا ، موجبات تاسیس یک موطن قومی را فراهم بیاورد . 


    
جواب: خوب چه ربطی به بهائیان دارد؟ ...شما جای این پارگراف می‌توانستی هر چیز دیگری هم، از جمله اگر مشکل خانوادگی ای هم خداناکرده داشته باشی بنویسی. آیا بهائیان باید جوابش را بدهند؟


    
--------------------------------------------


    رفتار نادرست دوم آن است که پیشوای آیین بهائی ، به خاطر اشغال خاک فلسطین توسط استعمارگرترین دولت تاریخ ، خدا را شکر گزارد و حمد کند . و بابت سرور ناشی از چنین رخدادی ، سلطه ای را «عادله» بخواند که در کارنامه خویش جهت بهره کشی از عالم انسانی به هر راهی متوسل شده است . و آنگاه از خدا بخواهد که سایه شوم این امپراطوری ، با تمام سوابق ننگین و ضد انسانیش و با همه تعهدی که به یهودیان در قبال تصرفات نامشروع در سرنوشت فلسطین داده بود ، بر «اقلیم جلیل» فلسطین تداوم پیدا کند.



    جواب: اگر مشکلی در این زمینه می‌بود می‌بایست توسط مردم فلسطین که عبدالبهاء در بین آنان زندگی می‌کرد بیان شود. در صورتی که بنا به شواهد موجود، عبدالبهاء در بین مردم فلسطین بالاخص در بین فقرا و مساکین محبوبیت بیمانندی داشت. در روز وفاتش هزاران نفر از مسلمانان دیار بر فقدانش گریستند، شعرا قصیده‌ها در مدح او سرودند و خطیبان نطق‌های غراء کردند که همگی موجود است. اگر عبدالبهاء در حق کسی دعا کرد اولا شما باید عقلت برسد که دعا کردن با انجام عمل فرق دارد. فقط در کشور ایران و کشورهای توتالیتر مشابه است که افراد را برای طرز فکرشان مواخذه می‌کنند. ظاهرا شما هم زیاد با حضرات نشست و برخاست کردی، لذا گمان می‌بری که این قانونی جهانی است. دوما بسیاری از ادعیه عبدالبهاء فقط در حد تعارفات رایج بوده است. متاسفانه در ادبیات انقلابی ایران فروتنی، تواضع و ملاحظه نزاکت با جاسوسی، خود فروختگی و همکاری یکی انگاشته می‌شود. اگر حرف بنده را قبول ندارید به نامه قهرمانتان شیخ فضل الله نوری به کاردار انگلستان در ایران مراجعه کنید
http://domjonbanak.blogspot.com/2008/10/blog-post_05.html
تا کمی با آداب سخن گفتن بزرگان آشنا شوید.

    
-----------------------------------------------------


    رفتار نادرست سوم آن است که دولت عادل بریتانیا ، در جهت برآورده سازی مواعید خود به یهودیان ، سرنوشت سرزمین فلسطین را از سایر سرزمین های عربی جدا کند و از برآورده شدن حق اداره آن سرزمین توسط ملتش ممانعت نماید . تا با پایان یافتن سلطه بریتانیا ، صدها شهر و روستای فلسطینی توسط یهودیان اشغال شود و صدها هزار نفر از بوم و بر خویش راه آوارگی در پیش گیرند . تا خوی سیری ناپذیر اشغال گران تا همین امروز روز ، در همان مختصر خاکی که هنوز در دست صاحبانش باقی مانده است ، حتی در مناطقی چون قدس و کرانه باختری که دیگر اثری از مقاومت در آنها باقی نمانده است ، خانه ها و مزارع کوچک فلسطینیان را از ساکنانش تخلیه کند ، و املاک غصب شده را در پس حصارها و دیوارهای حائل به شهرک های یهودی نشین ضمیمه نماید .


    
جواب:‌ بازهم آقا حامد قاطی کردید. این را می بایست در سایت وزارت امور خارجه انگلستان و اسرايیل بنویسید. فکر کنم دقیقا نمیدانید که در چه سایتی تشریف دارید.


    --------------------------------------------------

    رفتار نادرست چهارم آن است که پیشوای آیین بهائی ، اشغال سرزمین فلسطین و آواره سازی ملتش را از لوازم فراگیر شدن صلح وعدالت و الفت بر شمارد ، و در جستجوی افتخار و رهاوردی برای پدر ارجمندش ، این غصب ستم بار را مصداق وعده الهی عنوان کند ، و اظهار بدارد که از برکت ظهور جمال مبارک ، «جميع فلسطين» باید مسکن قوم یهود گردد.


    جواب:‌باز عرض میکنم که آواره سازی فلسطینیان بعد از جنگ جهانی دوم شروع شد. عبدالبهاء در سال ۱۹۲۱ اتفاق افتاد. بنا براین تنها یک ذهن علیل ممکن است برای عبدالبهاء در آواره سازی فلسطینیان نقشی قايل شود. نقش عبدالبهاء در آوارگی فلسطینیان کمتر نقش جنابعالی بوده است.


    --------------------------------------------------


    رفتار نادرست پنجم آن است که پیشوای دیگر بهائیان اعلام کند که «دیانت بهائی ... در مجادلات و منازعاتی که در مورد آینده ارض اقدس در میان است وارد نمی‌شود» و دیگران نیز در توجیه این سخن ، منازعات مذکور را – منازعاتی که ماجرای آنها ماجرای ظالم و مظلوم و غاصب و مغصوب است - در حد مجموعه ای از «عمل» ها و «عکس العمل» ها که حتی شناخت «درست» آنها از «نادرست» شان به این راحتی ها امکان پذیر نیست ، کاهش دهند . 


    جواب: دعوای فلسطینیان و اسرائیلی ها بیشتر از آنکه یک نزاع خانگی باشد، عرصه‌ ای است که در آن کشورهای مختلف ازجمله ایران و آمریکا به سازماندهی منافع تبلیغاتی خود مشغولند. دیانت بهایی این امور را اهلش واگذارده است. 
در جواب طالب حقیقت هم نوشتم که 
در کدام کتاب نوشته است که میزان حق طلبی و حق جویی یک آئین الهی را که دعوی تحقق صلح عمومی، اتحاد انسانها، تساوی حقوق رجال ونساء، نفی خشونت در جهان دارد را باید در اعلامیه‌اش در طرفداری از عده‌ای شبه نظامی که تنها هنر و خاصیتشان جمع‌‌آوری و قاچاق اسلحه، بمب‌گذاری انتحاری، سوء استفاده از موقعیت بیمارستانها و مدارس و سازمانهای انتفاعی، ساختن فشفشه و ترقه است بجوییم. اصلا کدام دین الهی تا کنون یک بیانیه صادر کرد که دیانت بهایی دومینش باشد؟ تازه از کجا معلوم که اگر بیانیه هم صادر کنیم شما نگویید که قصد توطئه داریم. مگر دهن مردم را می‌شود بست؟ بعد از آن حتما باید سرباز هم بفرستیم تا صداقتمان را به شما ثابت کنیم.
ملت فلسطین تحت ستم است. اما این به معنی آن نیست که آن چه این ملت از بمب گذاری و آدم ربایی و خشونت انجام می‌دهند موجه باشد. آنچه بر سر این مردم می‌رود از بی سوادی خودشان و عقب ماندگی مسلمانانی است که حامی‌آنها هستند. حتما اطلاع دارید که علت آوراگی ۵۰ ساله این مردم بیچاره گوش سپردن به حرف چند کشور اسلامی بود. چند کشور اسلامی که چاره هر دردی را در خشونت میدانستند از اعراب فلسطینی خواستند که خانه و زندگی خود را ترک کنند تا این کشورها بتوانند به اسرائیل حمله کنند. نتیجه آن شد که تمام این کشورها از اسرائیل شکستی جانانه خوردند و اسرايیل به اعراب فلسطینی که خانه هایشان را ترک کرده بودند اجازه بازگشت به خانه و کاشانه خود را نداد. بیاد بیاورید که دولت اسلامی عثمانی بیش از یک میلیون ارمنی ساکن ممالک عثمانی را به خاطر عملی مشابه، یعنی کمک رسانی به ارمنستان در منازعه مابین دو کشور، قتل عام کرد. حتما شما از بیت‌العدل انتظار دارید که برای یک میلیون ارمنی هم بیانیه صادر کند.
بنده و بهائیان دیگر منکر ظلم بزرگی که در حق فلسطینیان می‌شود نیستیم، اما به نظر بنده نا آگاهی و اقدامات غلط فلسطینیان در تشدید این ظلم نقشی بسزا دارد. اگر فلسطینیان به خشونت و نزاع و اعمال تروریستی روی نمی‌آوردند، حداکثر چیزی که از دست می دادند حکومت بر سرزمینشان بود که اگر روی آن نیز با خردورزی و دیپلماسی درست کار می کردند میتوانستند تا حدودی آن را باز یابند، اما با انجام این کارها هم حکومت را از دست دادند و هم خانه و کاشانه خود را و هم هر روز به دست عده‌ای دژخیم کشته می‌شوند و هم خود مجبور به انجام اعمال غیر انسانی می‌شوند. توجه کنید که من نمی‌گویم که فلسطینی‌ها می‌بایست مملکتشان را دو دستی تقدیم می‌کردند. آنچه من می‌گویم اینست که اگر هم این کار می‌کردند، کمتر ضرر می‌کردند. شاید بعد از ۵۰ سال دیپلماسی می‌توانستند در دولت اسرائیل نقشی داشته باشند و زندگی مسالمت آمیزی در کنار یهودیان داشته باشند.
بگذریم که در طول تاریخ در ممالک اسلامی هیچگاه حکومت از آن مردم نبود و مردم همیشه حکومت را به چشم یک بیگانه می‌دیدند. دیگر برایشان چه فرقی داشت که این حکومت یهود باشد یا مسلمان. و از طرفی، فلسطین در طی جنگ‌های صلیبی به تصرف مسلمانان درآمد. در آن زمان، این مسلمانان بودند که با شمشیر و خونریزی و اعمال مشابه اسرايیلی‌های امروز، ساکنین این مناطق را از خانه‌های خود رانده بودند. بنابراین منازعه فوق از منظر تاریخی یک تسویه حساب است. چنانکه قتل عام مسلمانان بوسنی هم یک تسویه حساب تاریخی بیش نبود. از این منظرحتما صلاح می‌دانید که بیت العدل اعظم در محکومیت اعمال مسلمانان هم بیانیه صادر کند.


    -----------------------------------------------------


    رفتار نادرست ششم آن است که با تمام حمایت هایی که توسط پیشوایان دیانت بهائی برای ظالمان و استعمارگران عالم ابراز شده است ، و تمام همسویی هایی که از جانب این دین با بیگانگان اشغاگر در جهت موجه خواندن غصب و اشغال عنوان شده ، و تمام حقِ اعتراضی که از مردم در برابر حاکمان ستمکار بواسطه احکام این آیین سلب شده ، و تمام اطاعت و انقیادی که به فرمان صریح دین در مواجهه با تمام فرمانروایان بر گردن رعایا نهاده شده ، با تمام این ها ، پیروان دیانت بهائی خود را «یار و یاور» راستین «آزادی خواهان جهان» و «معلم واقعی مظلومان» ، «در طلب حقوق از دست رفته» بدانند ، و حمایتهای دیگران را ریاکارانه و دروغین و در جهت «سیاست بازی» و «منافع تبلیغاتی» عنوان کنند ؛ خود را صاحب «فعل» ، و دیگران را «سود جو» و اصحاب «قیل و قال» معرفی نمایند.



    جواب:قسمت اول این پارگراف زايیده توهمات شماست. دیانت بهایی به بهايیان سفارش می‌کند که در اقدامات خشونت آمیز به منظور تغییر هیات حاکمه شرکت نکنند. دیانت بهایی معتقد است که جامعه انسانی به آن درجه از رشد و کمال خود رسیده است که اگر هیات اجتماع از شیوه مسالمت آمیز و با خردورزی و از روی خیرخواهی برای عموم پی گیر درخواستهای مدنی خود شود، نتایج بهتری بدست خواهد آورد. این موضوع هم در فلسطین صادق است و هم در ایران.
در مورد قسمت دوم این پاراگراف، ضمن تایید نقش بهاییان به عنوان یار و راهنمای واقعی هر ستمدیده در عالم، باید عرض کنم بعضی از کشورها مانند ایران تنها به منافع تبلیغاتی خود در منطقه می‌اندیشند، لاغیر. اما عده‌ای هم مانند خود شما ممکن است واقعا دلتان برای کودکان فلسطینی بسوزد. اما به خاطر تربیت غیر بهایی تشبث به خشونت و ترقه در کردن را راه حل نهایی در دنیای مدرن امروز می‌دانند. بر شما حرجی نیست. یواش یواش تجربه می‌کنید و یاد می‌گیرید که دوره شعار و ستیز و جنگ به سر‌آمده است


    ------------------------------------------------

    
اشغال خاک فلسطین توسط نیروهای متفقین به رهبری بریتانیا در دسامبر سال 1917 و شکست نهایی دولت عثمانی در اکتبر 1918 رخ داده است . دعای حضرت عبدالبها بابت استقرار سایه امپراطوری بریتانیا در آن سرزمین نیز در دسامبر 1918 صادر شده است . متن این دعا که پیش تر هم بارها به آن اشاره شد و در جلد سوم مکاتیب ، صفحه 347 آمده از این قرار است : «هو اللّه اللّهمّ انّ سرادق العدل قد ضربت اطنابها علی هذه الارض المقدّسة فی مشارقها و مغاربها و نشکرک و نحمدک علی حلول هذه السلطة العادلة و الدولة القاهرة الباذلة القوّة فی راحة الرعيّة و سلامة البريّة اللّهمّ ايّد الامپراطور الاعظم جورج الخامس عاهل انگلترا بتوفيقاتک الرحمانيّة و ادم ظلّها الظليل علی هذا الاقليم الجليل بعونک و صونک و حمايتک انّک أنت المقتدر المتعالی العزيز الکريم حيفا ١٧ دسمبر ١٩١٨ ع‌ع» 



    
جواب:‌خوب اگر کمی از common senseتان استفاده می‌کردید، این موضوع را طرح نمی‌کردید. اولا دولت عثمانی یکی از ظالم ترین حکومت های زمان بود و در عین جائر بودن عقب مانده هم بود. یعنی از انطباق خود با دنیا عاجز بود. با ورود دولت انگلستان به آن سرزمین عدالت نسبی و یک شهریت و مدنیت در آن سرزمین برقرار شد. در دعای عبدالبهاء هم ذکر شده است که این ورود باعث خلاصی رعایا و آزادی نسبی مردم شده است. اگر شما طور دیگری فکر می‌کنید بر شما حرجی نیست. حتما عکس العمل حماس را به بخشش ۱ میلیارد دلاری آمریکا به مردم فلسطین را شنیده اید. حماس آنرا به سادگی یک توطئه خواند. شما هم می‌توانید هر چیزی را توطئه بخوانید. حماس معتقد است که اگر پولی به جیب مبارک آنها نمی‌رود پس توطئه است. شما هم می‌توانید یک دعای که در حق پادشاه است و از آن برای کمک به وضعیت مردم تشکر شده است به شکلی دلتان می‌خواهد ترجمه کنید. باز هم عرض میکنم که عبدالبهاء سه سال پس از نزول این مناجات در بین مردم آن سرزمین زندگی کرده است و همواره از محبوبیت بیمانندی برخوردار بود.

    
------------------------------------------


    در پایان یک سوال ساده دارم. عبدالبهاء نه کسی را کشته است. نه کسی را از خانه‌اش بیرون کرده است. نه از کسی دعوت کرده است که به اسرايیل قشون بکشد. نه نامه سیاسی ای نوشته است. تنها مشکل شما با او دعایی است که در حق پادشاهی کرده است که شما آن پادشاه را دوست ندارید. چگونه است که به این دعا چنین حساسید اما شکنجه، اعدام، زندانی، سرکوب و خفقانی اعمال شده بر بهاییان ایران را نادیده می‌گیرید. هر چه فکر می‌کنم جز ریاکاری نامی بر این رفتارتان نمیتوانم بگذارم.

    پاسخحذف
  4. این هم عرایض بنده است است پیرامون نظراتی که جناب پژمان محبوبی در وبلاگ «تولید شبه تاریخ» عنوان نمودند ، پیش از آن که آنها را «کمی تغییر» بدهند .

    جناب پژمان ،

    در آغاز سخن فرموده اید :

    «بنده هم میدانم که کلماتی را که استفاده کردید در آثار بهایی آمده است. اما این دلیل نمی‌شود که بگویید که آنان را از کتابهای بهایی گرفته اید. شما مفردات را آثار بهایی گرفته اید و بشکل بیمارگونه‌ای آنها را با کلمات دیگر ترکیب کرده‌اید.»

    معلوم کردن آن که واقعیت های موجود با وصف بنده از بیانات پیشوایانتان سازگارتر است یا با توجیهات شما ، امکان پذیر است ، و کار دشواری نیست .
    مسئله مهم آن است که حضرتعالی از جهت نزاکت و ادب راه نرفته بسیاری را پیش رو دارید .


    در مورد رفتار نادرست اول فرموده اید :
    «خوب چه ربطی به بهائیان دارد؟ شما هم ظاهرا به بیماری واگیر نامربوط نویسی گرفتار شدی. شما جای این پارگراف می‌توانستی هر چیز دیگری هم، از جمله اگر مشکل خانوادگی ای هم خداناکرده داشته باشی بنویسی. آیا بهائیان باید جوابش را بدهند؟»

    جناب پژمان ، جهت مهم عرایض بنده – همانطور که مخصوصا در مقدمه مطالب خاطر نشان شده بودم - سوالی بود که شما چندی پیش در همین گفتگو بدین صورت مطرح نمودید :

    «شما معتقدید که در هر منازعه‌ای عمل و عکس‌العمل یکی از طرف‌های درگیر درست و طرف دیگر نادرست است؟»
    بنده هم عرض کردم : « با توجه به حرفهای طالب حقیقت به نظر می رسد مراد شما از منازعات ، به طور خاص به منازعه ملت فلسطین و صهیونیزم باز گردد و عبارتی که طالب حقیقت به این صورت از جناب شوقی نقل نمود : «دیانت بهائی ... در مجادلات و منازعاتی که در مورد آینده ارض اقدس در میان است وارد نمی‌شود . در رابطه با منازعه مذکور از سوی جوانب درگیر و از سوی باقی جوانب ، رفتارهای درست و نادرست بسیاری بروز کرده است ... ».
    وبه همین مناسبت در بیان رفتارهای نادرست ، به ذکر نمونه های نمایانی پرداختم که از سوی جوانب دخیل و تاثیر گزار در «منازعه» مذکور رخ داده است و تشخیص «نادرست» بودن آن کار دشواری نمی باشد .
    رفتار نادرست اول نه تنها متضمن سیاستی است که اساس و بنیان ظلم و بی عدالتی موجود را بنا نهاده است ، بلکه به طور خاص مضمون و خلاصه سیاست هایی است که در سال های بعد از اشغال فلسطین ، توسط دولت بریتانیا دنبال شده است . دولتی که حضرت عبدالبها آن را «السلطة العادلة و الدولة القاهرة الباذلة القوّة فی راحة الرعيّة و سلامة البريّة» دانسته اند و شما نیز اندر عدالت و دادگری او این گونه داد سخن داده اید :

    « با ورود دولت انگلستان به آن سرزمین عدالت نسبی و یک شهریت و مدنیت در آن سرزمین برقرار شد. در دعای عبدالبهاء هم ذکر شده است که این ورود باعث خلاصی رعایا و آزادی نسبی مردم شده است. اگر شما طور دیگری فکر می‌کنید بر شما حرجی نیست. حتما عکس العمل حماس را به بخشش ۱ میلیارد دلاری آمریکا به مردم فلسطین را شنیده اید. حماس آنرا به سادگی یک توطئه خواند. شما هم می‌توانید هر چیزی را توطئه بخوانید.»

    علاوه بر این ، رفتار مذکور انعکاس دهنده سیاست های بین المللی و روابطی است که تلقی پیشوایان بهائی پیرامون آنها ، در تفسیر حضرت عبدالبها از «اصحاح یازدهم اشعیا» نمود پیدا کرده است . تلقی که باید منشا آنرا بیشتر در نتیجه آشنا بودن با سیاست هایی ازاین دست دانست تا استناد به علم الهی . تفسیرهای مبتنی برعلم الهی معمولا اینقدر برعکس از آب در نمی آیند .

    در مورد رفتار نادرست دوم فرموده اید :

    «فکر نمی‌کنم به شما ربطی داشته باشد که عبدالبهاء در حق چه کسی دعا کرده است. »

    جا دارد بابت جواب های درخوری که می دهید از طرف دوستانتان مورد تقدیر قرار بگیرید .

    «اگر مشکلی در این زمینه می‌بود می‌بایست توسط مردم فلسطین که عبدالبهاء در بین آنان زندگی می‌کرد بیان شود. در صورتی که بنا به شواهد موجود، عبدالبهاء در بین مردم فلسطین بالاخص در بین فقرا و مساکین محبوبیت بیمانندی داشت. در روز وفاتش هزاران نفر از مسلمانان دیار بر فقدانش گریستند. »

    آن شواهد موجود را که خودتان نقل فرموده اید . آیا جایگاه حضرت عبدالبها در میان «فقرا و مساکین» ، و شرکت گروهی (به قول شما هزاران نفر) در مراسم تدفین ایشان ، بیانگر درست و غلط منویات حضرت عبدالبها بوده است ؟ از کجا معلوم که مردم فلسطین از واقعیت دیدگاه ها و بیانات حضرت عبدالبها آگاه بوده باشند ؟ واقعا فکر می کنید که اگر مردم فلسطین از نحوه تعامل حضرت عبدالبها با دولت بریتانیا باخبر شوند در مورد ایشان چه قضاوتی می کنند ؟ از تفسیر ایشان پیرامون اصحاح یازدهم اشعیا چطور ؟

    «اگر عبدالبهاء در حق کسی دعا کرد اولا شما باید عقلت برسد که دعا کردن با انجام عمل فرق دارد. »

    بنده مطالب مذکور را در جایگاه بیان نمونه ای از نحوه مواجهه حضرت عبدالبها - به عنوان پیشوای آیین بهائی (و لابد حامی واقعی مردم فلسطین) - با دولت استعمارگری که بنای مشکل فلسطین رابنا نهاد عرض نمودم .
    به علاوه ، کلمات آدم ها بیانگر تلقی های ایشان است و «عمل» آنها نیز معمولا بر اساس تلقی های شان شکل می گیرد . معلوم نیست که حضرت عبدالبها در این زمینه واقعا «عملی» هم نداشته اند . خیلی خوش خیالانه است اگر گمان کنیم که «اعضاء کابينهء انگلستان» و «دايرهء اطّلاعات انگلستان» در بحبوحه نبردها در جنگ جهانی اول – جنگی که میلیون ها نفر را به کام مرگ و نیستی داده است – برای نجات جان «فردی» به سعی و تکاپو افتاده اند که هیچ خدمت «عملی» در جهت تامین منافع ایشان نداشته است (قرن بدیع، صفحه 623 و 624) .

    ادامه داده اید :
    «فقط در کشور ایران و کشورهای توتالیتر مشابه افراد را برای طرز فکرشان مواخذه می‌کنند. ظاهرا شما هم زیاد با حضرات نشست و برخاست کردی، لذا گمان می‌بری که این قانونی جهانی است. »

    همه عقلا در تمام جهان برای شناخت و ارزیابی ایده ها و منویات دینی ، به گفته ها و آثار پیشوایان دین مراجعه می کنند . پیشوایان شما هم اگر انتظار شناخته شدن دینشان را به عنوان دینی الهی داشته اند ، این حق را برای مردم قائل شده اند .

    «دوما بسیاری از ادعیه عبدالبهاء فقط در حد تعارفات رایج بوده است.»

    یعنی چی در حد تعارفات رایج بوده ؟ یعنی کسی که قرار است سخنانش سرلوحه عالم انسانی باشد و برای پیروانش به عنوان نص و سند تلقی شود ، به جای زدن حرفهای جدی ، بسان عوام ، به بیان تعارفات پوچ و توخالی پرداخته است ؟ چگونه ممکن است صحنه دفتر و قلم برای کسی که بناست نوشته هایش در تاریخ ثبت و ضبط شود ، به عرصه تعارفات رایج تبدیل شود ؟ آیا سخن گفتن درباره اشغال تاریخیِ سرزمین فلسطین و ابراز حمایت برای پادشاه وسیع ترین امپراطوری استعماری دوران ، شوخی و خرد و حقیر است که بیانات عبدالبها «فقط در حد تعارفات رایج بوده» باشد ؟


    «متاسفانه در ادبیات انقلابی ایران فروتنی، تواضع و ملاحظه نزاکت با جاسوسی، خود فروختگی و همکاری یکی انگاشته می‌شود.»

    آیا شرط تواضع و فروتنی آن است که استعمارگرترین دولت تاریخ را عادله بخوانیم ؟ نمی توان با نزاکت بود و اشغال سرزمین فلسطین را از سوی دولتی با آن سابقه تاریک ، گسترده شدن «سرادق عدل» در سرزمین مقدس ندانست ؟ نمی توان با نزاکت بود و برای تداوم سایه سلطه بریتانیا بر سرزمین های تحت اشغال ، دعا ننمود ؟

    «اگر حرف بنده را قبول ندارید به نامه قهرمانتان شیخ فضل الله نوری به کاردار انگلستان در ایران مراجعه کنید
    http://domjonbanak.blogspot.com/2008/10/blog-post_05.html
    تا کمی با آداب سخن گفتن بزرگان آشنا شوید.»

    یادم نمی آید که زمانی شیخ فضل الله نوری را قهرمان خود خوانده باشم . به علاوه آیا مهمترین دستاویز شما برای توجیه بیانات حضرت عبدالبها استناد به نامه ای است که نویسنده اش را نه کسی پیشوای الهی دینی آسمانی می داند و نه سخن او را حجت می شمرد ؟ آن هم از روی روزنامه ای که معلوم نیست کجا بوده و چه شده و بر سرش چه آمده است ؟ از کجا معلوم که نامه مذکور را دشمنان شیخ فضل الله درست نکرده باشند ؟

    در مورد رفتار نادرست سوم فرموده اید :
    «جواب:‌ بازهم آقا حامد قاطی کردید. این را می بایست در سایت وزارت امور خارجه انگلستان و اسرايیل بنویسید. فکر کنم دقیقا نمیدانید که در چه سایتی تشریف دارید.»

    می توانید بخش اول مطالب را در باب پاسخ حضرتعالی به رفتار نادرست اول ، مجددا مطالعه بفرمایید .

    در مورد رفتار نادرست چهارم فرموده اید :
    «‌باز عرض میکنم که آواره سازی فلسطینیان بعد از جنگ جهانی دوم شروع شد. عبدالبهاء در سال ۱۹۲۱ اتفاق افتاد. بنا براین تنها یک ذهن علیل ممکن است برای عبدالبهاء در آواره سازی فلسطینیان نقشی قايل شود.»

    این را که دفعه پیش هم گفته بودید . البته با این تفاوت که از آن دفعه ، سال وفات حضرت عبدالبها را به مدت یک سال از 1920 به 1921جلو انداخته اید (البته اگر جمله «عبدالبهاء در سال ۱۹۲۱ اتفاق افتاد» ، به واقعه وفات ایشان اشاره داشته باشد) .
    عرض بنده این بود :

    «رفتار نادرست چهارم آن است که پیشوای آیین بهائی ، اشغال سرزمین فلسطین و آواره سازی ملتش را از لوازم فراگیر شدن صلح وعدالت و الفت بر شمارد ، و در جستجوی افتخار و رهاوردی برای پدر ارجمندش ، این غصب ستم بار را مصداق وعده الهی عنوان کند ، و اظهار بدارد که از برکت ظهور جمال مبارک ، «جميع فلسطين» باید مسکن قوم یهود گردد .»

    در این جا تنها از «دیدگاه» آیین بهائی (یا همان به همراه آوردنده «ارمغان های بهتر» شما برای مردم فلسطین) درباره اشغال فلسطین صحبت به عمل آمده ، دیدگاهی که فرق چندانی با مشابه های صهیونیستی خود در این زمینه ندارد ، هر چند که صاحب دیدگاه فوق احتمالا در حد وسعش از تلاش عملی جهت تحقق دستاورد تاریخی پدر بزرگوارش نیز فروگذار نمی نماید .
    یادآوری می کنم : «این که حضرت عبدالبها در زمان ابراز آن حرفها از آینده شوم و تاریک فلسطین بی اطلاع بوده اند و افتخارات خوب و آبرومندی را برای جمال مبارک عنوان نکرده اند می تواند برای یک غیر بهائی کاملا منطقی و قابل قبول باشد . اما از دید یک نفر بهائی لازم است که فرمایشات ایشان عین حقیقت و واقعیت خارجی تلقی گردد .»

    پاسخحذف
  5. در باب رفتار نادرست پنجم فرموده اید :
    «جواب: دعوای فلسطینیان و اسرائیلی ها بیشتر از آنکه یک نزاع خانگی باشد، عرصه‌ ای است که در آن کشورهای مختلف ازجمله ایران و آمریکا به سازماندهی منافع تبلیغاتی خود مشغولند. دیانت بهایی این امور را اهلش واگذارده است. »

    بیان شما در جهت توجیه بی طرفی در ماجرای فلسطین - چه درمرحله مقدمه و چه در مقام نتیجه گیری – الحق بیانی است مدلل و منطقی .

    فرموده اید :
    «در جواب طالب حقیقت هم نوشتم که در کدام کتاب نوشته است که میزان حق طلبی و حق جویی یک آئین الهی را که دعوی تحقق صلح عمومی، اتحاد انسانها، تساوی حقوق رجال ونساء، نفی خشونت در جهان دارد را باید در اعلامیه‌اش در طرفداری از عده‌ای شبه نظامی که تنها هنر و خاصیتشان جمع‌‌آوری و قاچاق اسلحه، بمب‌گذاری انتحاری، سوء استفاده از موقعیت بیمارستانها و مدارس و سازمانهای انتفاعی، ساختن فشفشه و ترقه است بجوییم. اصلا کدام دین الهی تا کنون یک بیانیه صادر کرد که دیانت بهایی دومینش باشد؟ ملت فلسطین تحت ستم است. اما این به معنی آن نیست که آن چه این ملت از بمب گذاری و آدم ربایی و خشونت انجام می‌دهند موجه باشد. آنچه بر سر این مردم می‌رود از بی سوادی خودشان و عقب ماندگی مسلمانانی است که حامی‌آنها هستند. حتما اطلاع دارید که علت آوراگی ۵۰ ساله این مردم بیچاره گوش سپردن به حرف چند کشور اسلامی بود. چند کشور اسلامی که چاره هر دردی را در خشونت میدانستند از اعراب فلسطینی خواستند که خانه و زندگی خود را ترک کنند تا این کشورها بتوانند به اسرائیل حمله کنند. نتیجه آن شد که تمام این کشورها از اسرائیل شکستی جانانه خوردند و اسرايیل به اعراب فلسطینی که خانه هایشان را ترک کرده بودند اجازه بازگشت به خانه و کاشانه خود را نداد.»

    پژمان جان اتفاقا خواهش من هم همین است که در باقی مواضع نیز وقتی از دیدگاه خود درباره مردم فلسطین می گویید همین حرفهایی را که به من و طالب حقیقت می زنید و واقعا به همان ها اعتقاد دارید عنوان کنید .
    می گویید اعتراض به مظلومیت و آوارگی و سرکوب خشونت آمیز ملتی که ده ها سال است از منزل و ماوایشان بیرون رانده شده اند و تمام وعده هایی که در جهت استقرار و بهبود به آنها داده شده همگی پوچ و میان تهی از آب درآمده است ، می گویید چنین اعتراضی با تلقی شما از « صلح عمومی، اتحاد انسانها و ... و نفی خشونت در جهان» منافات دارد ، خوب به عموم نیز همین را اعلام بفرمایید . چرا فریبکارانه نام خود را «یار و یاور آزادی خواهان» می نهید ؟
    می گویید اعتراض به غصب و تصرف مداوم زمین های فلسطینی و انضمام آنها به شهرک های یهودی نشین برای شما معادل است با « طرفداری از عده‌ای شبه نظامی که تنها هنر و خاصیتشان جمع‌‌آوری و قاچاق اسلحه، بمب‌گذاری انتحاری، سوء استفاده از موقعیت بیمارستانها و مدارس و سازمانهای انتفاعی، ساختن فشفشه و ترقه است» ، خوب به دیگران هم همین ها را بگویید .
    شواهد تاریخی سبب آواره سازی دسته جمعی فلسطینیان را به عهده تهدیدات مستقیم صهیونیست ها و اعمال نظامی آنها اعم از انواع تروریستی و سازمان یافته اش نهاده است ؛
    http://en.wikipedia.org/wiki/1948_Palestinian_exodus
    اما شما بر قرائت اسرائیلی خود پافشاری می کنید و بی باکانه «بی سوادی فلسطینیان و عقب ماندگی حامیان ‌آنها» را مسبب اشکال معرفی می کنید ، اشکال ندارد ، بکنید ، اما چرا به ریا خود را مدافع فلسطینیان می خوانید ؟


    فرمودید :
    «بیاد بیاورید که دولت اسلامی عثمانی بیش از یک میلیون ارمنی ساکن ممالک عثمانی را به خاطر عملی مشابه، یعنی کمک رسانی به ارمنستان در منازعه مابین دو کشور، قتل عام کرد. حتما شما از بیت‌العدل انتظار دارید که برای یک میلیون ارمنی هم بیانیه صادر کند.»

    انتظار ما (منظور از ما خودم است) از بیت العدل به عنوان مرجع «یک آئین الهی» «که دعوی تحقق صلح عمومی، اتحاد انسانها، تساوی حقوق رجال ونساء، نفی خشونت در جهان» را دارد این است که در برابر تمام ظلم های عالم سکوت کند . بیش از این انتظاری نداریم .

    فرمودید :
    «ادامه ....بنده و بهائیان دیگر منکر ظلم بزرگی که در حق فلسطینیان می‌شود نیستیم،»

    کاملا مشخص است .

    «اما به نظر بنده نا آگاهی و اقدامات غلط فلسطینیان در تشدید این ظلم نقشی بسزا دارد. اگر فلسطینیان به خشونت و نزاع و اعمال تروریستی روی نمی‌آوردند، حداکثر چیزی که از دست می دادند حکومت بر سرزمینشان بود که اگر روی آن نیز با خردورزی و دیپلماسی درست کار می کردند میتوانستند تا حدودی آن را باز یابند، اما با انجام این کارها هم حکومت را از دست دادند و هم خانه و کاشانه خود را و هم هر روز به دست عده‌ای دژخیم کشته می‌شوند و هم خود مجبور به انجام اعمال غیر انسانی می‌شوند.»

    کسانی که با توسل به خشونت و نزاع و اعمال تروریستی خانه و کاشانه فلسطینیان را از آنها ستانده اند مهاجمان اسرائیلی بوده اند . آنها در طول این سالیان ، غصب زمین های فلسطینی را حتی در مناطقی که تحت کنترل خودشان بوده و مقاومتی در آنها نبوده است نیز پیگیری نموده اند .
    پیشنهاد شما در رابطه با توسل به دیپلماسی نیز پیشنهاد جدیدی نیست و مدتهاست مورد تجربه قرار گرفته است . در فرایند صلح خاورمیانه پای چند مسئله اصلی در میان بوده است . یکی از آنها به عقب نشینی اسرائیل به مرز های قبل از 1967 و به طور خاص بازگرداندن محدوده قدس شرقی به فلسطینیان مربوط می شود . یک مسئله مهم دیگر نیز بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین هایشان بوده است . نتیجه فرایند صلح در رابطه با مورد اول ، به توسعه مداوم شهرک ها و اسکان مستمر یهودیان در جای جای کرانه باختری و محدوده قدس شرقی ، ضمیمه سازی فزاینده اراضی فلسطینی به محدوده شهرک ها ، و جدا سازی کرانه باختری و قدس شرقی با یک دیوار حائل بزرگ ختم شده است . آن مورد دیگر یعنی مسئله آوارگان فلسطینی نیز تا امروز نقطه انفصال مذاکرات صلح بوده است و اسرائیل هیچ وقت زیر بار پذیرش آن نرفته است .

    «توجه کنید که من نمی‌گویم که فلسطینی‌ها می‌بایست مملکتشان را دو دستی تقدیم می‌کردند. آنچه من می‌گویم اینست که اگر هم این کار می‌کردند، کمتر ضرر می‌کردند.»

    هم نمی گویید که فلسطینی‌ها می بایست مملکتشان را دو دستی تقدیم می‌کردند ، و هم می گویید اگر هم این کار را می کردند کمتر ضررمی کردند ؟ بالاخره شما چه می گویید ؟

    «شاید بعد از ۵۰ سال دیپلماسی می‌توانستند در دولت اسرائیل نقشی داشته باشند و زندگی مسالمت آمیزی در کنار یهودیان داشته باشند.»

    من فکر می کنم اگر شما به همان توصیه جناب شوقی عمل بفرمایید و در این زمینه خیلی اظهار نظر نکنید بهتر باشد .
    این جوری سنگین ترید .

    «بگذریم که در طول تاریخ در ممالک اسلامی هیچگاه حکومت از آن مردم نبود و مردم همیشه حکومت را به چشم یک بیگانه می‌دیدند. دیگر برایشان چه فرقی داشت که این حکومت یهود باشد یا مسلمان.»

    شاید مناسب تر باشد که آموزه های حضرت بهاءالله را در جهت پذیرش و تمکین نسبت به تمام حاکمان – صرف نظر از کردار و آیین شان – به دیگران تسری ندهید . معلوم نیست مسلمانان با شما موافق باشند . برای آن فلسطینی هم مطمئنا زندگی تحت حکومتی مانند دولت عثمانی ، از زندگی تحت فشار و تهدید دولت اسرائیل مطلوب تر است . لااقل او را از خانه و کاشانه اش بیرون نمی کنند .

    «و از طرفی، فلسطین در طی جنگ‌های صلیبی به تصرف مسلمانان درآمد. در آن زمان، این مسلمانان بودند که با شمشیر و خونریزی و اعمال مشابه اسرايیلی‌های امروز، ساکنین این مناطق را از خانه‌های خود رانده بودند. بنابراین منازعه فوق از منظر تاریخی یک تسویه حساب است. چنانکه قتل عام مسلمانان بوسنی هم یک تسویه حساب تاریخی بیش نبود. از این منظرعادلانه است که بیت العدل اعظم در محکومیت اعمال مسلمانان هم بیانیه صادر کند.»

    فلسطین در زمان خلیفه اول به تصرف مسلمانان در آمده ، و اخراج یهودیان از شهرهای فلسطینی در زمان تسلط امپراطوری روم و متعاقب آن امپراطوری مسیحی بیزانس رخ داده است ؛
    http://en.wikipedia.org/wiki/Jewish_diaspora
    http://en.wikipedia.org/wiki/Jews#Beginning_of_the_Diaspora

    عبارات زیر از لینک دوم نقل شده است :
    «استیلا بر بخش عمده امپراطوری بیزانس و سرزمین بابل توسط مسلمانان ، عموما موجب ارتقای زندگی یهودیان گردید ، هرچند که آنها هنوز هم شهروند درجه دوم به حساب می آمدند (1). در پاسخ به فتوحات مسلمانان ، جنگ نخست صلیبی در سال 1096 سعی نمود تا اورشلیم را بازپس گیرد . این ، به متلاشی شدن بسیاری از جوامع یهودی باقیمانده در آن ناحیه انجامید . یهودیان از زمره مصمم ترین مدافعان اورشلیم در برابر صلیبیان بودند (2). وقتی که شهر سقوط نمود ، صلیبیان یهودیان را در کنیسه ای جمع کردند و آنان را به آتش کشیدند (3).»

    1)
    Johnson, Paul (1987). A History of the Jews. New York: HarperCollins. p. 175.
    (2
    Setton, Kenneth M.; Norman P. Zacour and Harry W. Hazard (1985). A History of the Crusades: The mpact of the Crusades on the Near East. Madison, Wisc.: University of Wisconsin Press. pp. 69.
    (3
    Setton et al. (1985), p. 71.

    پاسخحذف
  6. پیرامون بخش ششم عرایض بنده که بود:
    «رفتار نادرست ششم آن است که با تمام حمایت هایی که توسط پیشوایان دیانت بهائی برای ظالمان و استعمارگران عالم ابراز شده است ، و تمام همسویی هایی که از جانب این دین با بیگانگان اشغاگر در جهت موجه خواندن غصب و اشغال عنوان شده ، و تمام حقِ اعتراضی که از مردم در برابر حاکمان ستمکار بواسطه احکام این آیین سلب شده ، و تمام اطاعت و انقیادی که به فرمان صریح دین در مواجهه با تمام فرمانروایان بر گردن رعایا نهاده شده ، با تمام این ها ، پیروان دیانت بهائی خود را «یار و یاور» راستین «آزادی خواهان جهان» و «معلم واقعی مظلومان» ، «در طلب حقوق از دست رفته» بدانند ، و حمایتهای دیگران را ریاکارانه و دروغین و در جهت «سیاست بازی» و «منافع تبلیغاتی» عنوان کنند ؛ خود را صاحب «فعل» ، و دیگران را «سود جو» و اصحاب «قیل و قال» معرفی نمایند.»

    فرموده اید :
    «جواب:قسمت اول این پارگراف زايیده توهمات شماست. دیانت بهایی به بهايیان سفارش می‌کند که در اقدامات خشونت آمیز به منظور تغییر هیات حاکمه شرکت نکنند. دیانت بهایی معتقد است که جامعه انسانی به آن درجه از رشد و کمال خود رسیده است که اگر هیات اجتماع از شیوه مسالمت آمیز و با خردورزی و از روی خیرخواهی برای عموم پی گیر درخواستهای مدنی خود شود، نتایج بهتری بدست خواهد آورد. این موضوع هم در فلسطین صادق است و هم در ایران.»

    از زمان حضرت بهاالله تا به امروز ، جامعه انسانی آنقدر با تجاوزات مردم متجاوز مواجه شده است تا معلوم شود که وضعیت عمومی نسبت به قبل ، نه تنها رو به «رشد و کمال» نرفته ، بلکه به سمت سقوط و انحطاط سوق یافته است . و نیز معلوم شود که بسیاری از تجاوزات را جز با شدت عمل و برخوردسرسختانه نمی توان مهار نمود .

    در مورد مطالبی هم که درباره شیوه پیگیری درخواست های مدنی فرمودید ، دیانت بهائی تنها زمانی به شما اجازه پیگیری داده است که اولا درخواست شما با «اطاعت و انقیاد» (1) و به ویژه «خضوع» در برابر حاکمان و «تمسک» به امر آنها (2) منافاتی نداشته باشد ، ثانیا هرگونه پیگیری شما با «اذن و اجازه حکومت» انجام شده باشد (3) (شاید آنها اصلا نخواهند که شما درخواست خود را مورد طرح و پیگیری قرار دهید) ، ثالثا درخواست شما مطلقا متضمن هیچگونه «اعتراضی» نسبت به زمامداران نباشد (4) ، و رابعا درخواست شما «ابداً» به «امور دنيا و ما يتعلّق بها» از یک سو و «رؤسای ظاهره آن» از سوی دیگر ربطی نداشته باشد (5) . بخش دوم از شرط اخیر – به خصوص بنا بر تاکیدات فراوانی که حضرت عبدالبها داشته اند (6) – به معنای آن است که درخواست شما نباید با هرگونه امری که به سیاست ها و نحوه حکومت و اداره حاکمان مربوط می شود ارتباط پیدا کند . بخش اول آن نیز به معنای آن است درخواست شما منحصرا بایستی در محدوده «امور اخروی» طرح و عنوان شده باشد .


    1) «و در لوح سيف‌اللّه ابن شهيد تربتی نازل قوله تعالی:"تکليف احبّای الهی اطاعت و انقياد حکومت است خواه استقلال و خواه مشروطه."» (گنجینه ی حدود و احکام، ص 464)
    2) «هر ملّتی بايد مقام سلطانش را ملاحظه نمايد و در آن خاضع باشد و بامرش عامل و بحکمش متمسّک * سلاطين مظاهر قدرت و رفعت و عظمت الهی بوده و هستند *» (لوح مبارک خطاب به شيخ محمّد تقی اصفهانی معروف به نجفی، ص 66)
    3) «حضرت عبدالبهاء جلّ ثنائه در لوح عزيزاللّه خان ورقا ميفرمايند قوله تعالی: "باری بنصّ قاطع جمالمبارک روحی لاحبّائه الفدا ابداً بدون اذن و اجازه حکومت جزئی و کلّی نبايد حرکتی کرد. و هر کس بدون اذن حکومت ادنی حرکتی نمايد مخالفت بامر مبارک کرده است" ... امر قطعی الهی اين است که بايد اطاعت حکومت نمود اين هيچ تأويل برنميدارد و تفسير نميخواهد. از جمله اطاعت اين است: کلمه‌ای بدون اذن و اجازه حکومت نبايد طبع گردد و السّلام و من خالف ذلک خالف امرالله و انکر آياته و جاحد بنفسه و استکبر عليه و استحسن راية السّقيم و ترک نصّاً قاطعاً من ربّه المنتقم الشّديد."» (گنجینه ی حدود و احکام، ص 463 و 464)
    4) «ليس لأحدٍ اَنْ يعترضَ علی الّذين يحکمونَ علی العباد دَعُوا لهم ما عندهم و توجّهوا الی القلوب» (کتاب اقدس ، بند ۹۵)
    5) «ابداً در امور دنيا و ما يتعلّق بها و رؤسای ظاهره آن تکلّم جائز نه حقّ جلّ و عزّ مملکت ظاهره را بملوک عنايت فرموده بر احدی جائز نه که ارتکاب نمايد امريرا که مخالف رأی رؤسای مملکت باشد» (گنجينه حدود و احکام ، ص 334 )
    6) «و در لوح ابن ابهر ميفرمايند قوله العزيز: "احبّای الهی را کاری باختلاف و اتّفاق اوليای امور نه ابداً چنين اذکار را حتّی بر زبان نبايد برانند. تکليف احبّای الهی اطاعت اوامر و احکام اعليحضرت پادشاهی است آنچه امر فرمايد اطاعت کنند و همچنين کمال تمکين و انقياد بجميع اوليای امور داشته باشند ... و هر نفسی بخواهد در نزد احبّاء ذکری از امور حکومت و دولت نمايد که فلان چنين گفته و فلان چنين کرده آن شخص که از احبّای الهی است بايد در جواب گويد ما را تعلّق باين امور نه ما رعيّت شهرياری هستيم و در تحت حمايت اعليحضرت پادشاهی. صلاح و مصلحت خويش خسروان دانند و بس .... علی الخصوص که بنصّ قاطع الهی ممنوع از مداخله و محاوره در امور حکومتيم. شما اينمطلب را بجميع احبّاء تفهيم و توضيح نمائيد... بکلّی اينگونه امور مباين رضای ربّ غفور است."» (گنجینه ی حدود و احکام، ص 335 و 336)

    در صورتی که تمام شرایط فوق توسط درخواست مدنی شما برآورده شود آنگاه بنا بر احکام دیانت بهائی ، شما مجاز به پیگیری درخواست خود خواهید بود . من نمی دانم که چه «درخواست های مدنی» مهمی ممکن است طبق فرمان حضرت بهاالله بتواند صلاحیت عنوان شدن را پیدا کند ، و نیز نمی دانم موضوعات «فلسطین» و «ایران» و «هیات اجتماع» و «جامعه انسانی» چگونه قرار است با آنها مورد حل و فصل قرار بگیرد ، اما می توانم امیدوار باشم که درخواست های شما هر چه سریع تر به «نتایج بهتر» منجر گردد .

    فرموده اید :
    «در مورد قسمت دوم این پاراگراف، ضمن تایید نقش بهاییان به عنوان یار و راهنمای واقعی هر ستمدیده در عالم، باید عرض کنم بعضی از کشورها مانند ایران تنها به منافع تبلیغاتی خود در منطقه می‌اندیشند، لاغیر. اما عده‌ای هم مانند خود شما ممکن است واقعا دلتان برای کودکان فلسطینی بسوزد. اما به خاطر تربیت غیر بهاییتان تشبث به خشونت و ترقه در کردن را راه حل نهایی در دنیای مدرن امروز می‌دانید. بر شما حرجی نیست. یواش یواش تجربه می‌کنید و یاد می‌گیرید که دوره شعار و ستیز و جنگ به سر‌آمده است. »

    می توانیم همه عباراتی که بیان فرمودید را در حد «تایید نقش بهاییان به عنوان یار و راهنمای واقعی هر ستمدیده در عالم» از صحت و اعتبار برخوردار بدانیم .
    من یادم نیست که از راه حل خودم برای مسائل دنیای امروز صحبت کرده باشم ، ولی بیانات ترقی خواهانه حضرت بهاالله بهترین راه حل است برای گشودن گره ها در «دنیای مدرن امروز» .


    در مورد دعای حضرت عبدالبها نیز فرمودید :
    «جواب:‌خوب این که دیگر واضح است. اولا دولت عثمانی یکی از ظالم ترین حکومت های زمان بود و در عین جائر بودن عقب مانده هم بود. یعنی از انطباق خود با دنیا عاجز بود. با ورود دولت انگلستان به آن سرزمین عدالت نسبی و یک شهریت و مدنیت در آن سرزمین برقرار شد. در دعای عبدالبهاء هم ذکر شده است که این ورود باعث خلاصی رعایا و آزادی نسبی مردم شده است.»

    واقعا که با اقدامات دولت بریتانیا در جهت تبدیل فلسطین به «موطن قومی یهودیان» ، فلسطینیان تازه فهمیدند که معنای عدالت و شهریت و مدنیت چه بوده و دولت عثمانی چقدر به آنها ظلم می کرده ، و خودشان چقدر ازشهریت و مدنیت دور بوده اند . آنها حتما از این که بدین سان با شرایط دنیای جدید انطباق داده می شوند و پس از قرن ها ، طعم رفاه و آسایش و امنیت به هر نحو ممکن به آنها چشانده می شود خیلی خوشحال شده اند . بیخود نیست که «در دعای عبدالبهاء هم ذکر شده است که این ورود باعث خلاصی رعایا و آزادی نسبی مردم شده است.»

    بیان داشته اید :
    «یک سوال ساده دارم. عبدالبهاء نه کسی را کشته است. نه کسی را از خانه‌اش بیرون کرده است. نه از کسی دعوت کرده است که به اسرايیل قشون بکشد. نه نامه سیاسی ای نوشته است.»

    شواهد موجود لزوما نشان نمی دهد که حضرت عبدالبها همه این کارها را نکرده باشند . به خصوص که ایشان خیلی دوست داشته اند تا جمیع فلسطین مسکن قوم یهود گردد .

    «تنها مشکل شما با او دعایی است که در حق پادشاهی کرده است که شما آن پادشاه را دوست ندارید.»

    چرا ؟ مگر دعای ایشان مشکلی دارد ؟

    «چگونه است که به این دعا چنین حساسید اما شکنجه، اعدام، زندانی، سرکوب و خفقانی اعمال شده بر بهاییان ایران را نادیده می‌گیرید. هر چه فکر می‌کنم جز ریاکاری نامی بر این رفتارتان نمیتوانم بگذارم.»

    از کجا می دانید نادیده می گیرم ؟
    عرض من در این باب تنها همین بود :
    «نمی توان به آیینی معتقد بود که ظلم ظالمان عالم را عدل می خواند و تمام مردم را به اطاعت و انقیاد وعدم اعتراض نسبت به ظالمان فرا می خواند ، و در عین حال خود را حامی مظلومان و دیگران را متهم و دروغگو و سوءاستفاده چی معرفی نمود . شما اگر خود را پایبند به اعتقاد بهائی نمی دانید که هیچ . اما اگر پایبند می دانید ، آن خرده گیری ها و آن ادعای حمایت کردن ها ، از سوی کسانی که اعتقادشان عین سکوت در برابر ظالم است ، حکمی به جز دروغ و ریا و فریبکاری نخواهد داشت .»

    بهترین آرزویی که در پایان می توانم برایتان داشته باشم آن است که مودب تر باشید .

    پاسخحذف
  7. ضمنا اصلاح می کنم ، «فلسطین در زمان خلیفه دوم به تصرف مسلمانان در آمده»

    پاسخحذف
  8. حامد حقیقتاً مهم نیست که چند متر مطلب بنویسید، مهم اینست که چه مینویسید. نوشته اید: "نمی توان به آیینی معتقد بود که...". چه کسی شما را در مقام داوری قرار داده؟ شما چه عنوان یا منصبی دارید که تصور میکنید میتوانید در مورد اعتقادات مردم تصمیم بگیرید؟ خدا در قرآن فرموده "لا اکراه فی الدین". موقعیت شما دقیقاً چیست که تصور میکنید میتوانید بالاتر از کلام خدا سخن بگویید؟

    پاسخحذف
  9. عرض بنده این بود :
    «نمی توان به آیینی معتقد بود که ظلم ظالمان عالم را عدل می خواند و تمام مردم را به اطاعت و انقیاد وعدم اعتراض نسبت به ظالمان فرا می خواند ""و در عین حال"" خود را حامی مظلومان و دیگران را متهم و دروغگو و سوءاستفاده چی معرفی نمود . شما اگر خود را پایبند به اعتقاد بهائی نمی دانید که هیچ . اما اگر پایبند می دانید ، آن خرده گیری ها و آن ادعای حمایت کردن ها ، از سوی کسانی که اعتقادشان عین سکوت در برابر ظالم است ، حکمی به جز دروغ و ریا و فریبکاری نخواهد داشت ».

    شما می توانید به هر چه می خواهید معتقد باشید ، حتی آیینی که «ظلم ظالمان عالم را عدل می خواند و تمام مردم را به اطاعت و انقیاد وعدم اعتراض نسبت به ظالمان فرا می خواند» . اما در این حالت (به سبب فهم و درکی که ان شاء الله همه از آن برخوردار هستیم) نمی توانید «خود را حامی مظلومان و دیگران را متهم و دروغگو و سوءاستفاده چی معرفی» نمایید .

    این مطلب با داوری کسی ناسازگاری دارد ؟

    پاسخحذف
  10. ضمنا این خیلی هم بی اهمیت نیست که جنابعالی از میان تمام نکاتی که درباره سوال شما و محتوای مقاله شما عنوان شد ، و تمام حرف هایی که پیرامون «یک یک مشکلات» بنده «همراه با جوابش» گفته آمد ، تنها به بیان «حقیقتاً مهم نیست که چند متر مطلب بنویسید» ، و متعاقبا ذکر یک جمله از آخرین عبارت من ، آن هم به طور ناقص اکتفا کنید .

    پاسخحذف
  11. حامد؛
    شما هم از ظلم ظالمان دفاع میکنید؛ اجازه هست که مقبره رفتگان شما را تخریب کنیم و خودتان را هم به زندان بیندازیم؟
    اینکه بعد از آن جمله ناقص شما چه آمده مهم نیست، اینکه شما برای اعتقادات مردم تعیین تکلیف میکنید مهم است. من هم میتوانم بگویم: "من شما را میکشم چون...". مهم نیست که من شما را چرا میکشم، مهم اینست که من حق کشتن شما را ندارم.

    پاسخحذف
  12. جناب پرهام .

    بنده از ظالمان دفاع نمی کنم . حضرت عبدالبهاء ممکن است دفاع کنند ، ولی من نمی کنم .

    بنده در آن عبارت ، برای اعتقادات مردم هم تکلیف تعیین نکرده ام. هر کسی عبارت مرا بخواند خواهد فهمید منظورم چه بوده است.

    اگر شما اصرار دارید منظوری را به من نسبت دهید که نه خودم قصد آنرا داشته ام ، و نه از عبارت من چنان چیزی برمی آید ، تنها به این دلیل که

    «اینکه بعد از آن جمله ناقص شما چه آمده مهم نیست»

    اشکال ندارد ، اصرار داشته باشید . بنده خودم را ملزم به پاسخ گویی به این طرز استدلال نمی دانم .

    پاسخحذف
  13. جناب پژمان یادداشت کرده اید : "شاخک های اطلاعاتی رژیم نام و نشان تمام کسانی را که بخاطر اشتباهشان مورد تنبیه و یا سرزنش مسولین جامعه بهایی قرار بگیرند را پیدا می‌کنند و از آنها سوء استفاده تبلیغاتی می‌کنند. مثال آن را در کامنت «طالب حقیقت» دیدیم که به نام دو تن از بهاییانی که تنبیه شده بودند دسترسی داشته و آنها را افشا کرد."

    جالب است که بهاییان ایران مدام می گویند ما کار مخفی نداریم ! تمام اعمال ما در معرض دید عموم است ! حتی گزارش برنامه ها نیز از طرف اعضای این جامعه به اطلاع مقامات می رسد ولی وقتی دو تن از مطرودین نام برده شدند ، جوری نوشتید که گویا نام این دو تن در هیچ کجا گفته نشده بوده و شاخک های اطلاعاتی !!! با روشهای خاص به کسب اطلاع در مورد آنها اقدام نموده و سپس به افشای آنها پرداخته اند !

    عزیز دل آیا نام آن دو نفر در ضیافات به طور شفاهی خوانده نشده است ؟ آیا یک نفر بهایی نمی تواند در ضیافتی که نام آنها برده شده حضور داشته باشد و پس از آن به دیگران نام آنها را گفته باشد؟ آیا دیگران نمی توانند مطلبی که از او شنیده اند را به بقیه بگویند؟لابد گفتن اسامی مطرودین به دیگران نیز بر بهاییان جایز نمی باشد و حرام است ؟! آیا آن دو نفر مطرود ، با هیچ کسی فامیل نبوده و نیز با جامعه ارتباط نداشته و نمی توانند خودشان از تصمیم اتخاذ شده بیت العدل در طردشان ، سخن بگویند ؟

    جنابعالی با صرفنظر کردن از تمام احتمالات فوق ، مثل همیشه ، تنها گزینه پیشرو را نفوذ شاخکهای اطلاعاتی رژیم دانسته اید.

    هرچند که گزینه شما غلط است ولی در هر حال ، آنچه در پاسخ جناب کاویان در مورد تناقضات مسلک بهایی در تعلیم وحدت عالم انسانی و طرد روحانی نوشتم و برای نمونه دو نفر از مطرودین رانام بردم به قوت خود باقی است ! (ایشان پس از آن انصراف خود را از ادامه گفتگو یادداشت کردند!)

    پاسخحذف
  14. ٍحامد جان،
    شما چند فقره از آثار بهاءالله و عبدالبهاء را شاهد این ادعا قرار داده ای که در تعالیم بهایی به مظلوم توصیه شده است که در مقابل ظالم کوتاه بیاید.
    شخصی که با تاریخ ۱۵۰ ساله بهائیان ایران کمترین آشنایی‌ای داشته باشد، نیک می‌داند که بهائیان در طول یک و نیم قرن گذشته لحظه‌ای با ظلم کنار نیامده‌اند و برای احقاق حقوقشان نهایت تلاش را به انجام رسانده‌اند.
    بهائیان در این ۱۵۰ سال در یک قدمی آزادی بوده‌اند. آن یک قدم هم مخفی کردن عقایدشان بوده است که هرگز برنداشته اند. هزاران بهایی از زندگی، خانواده و علائق خود به قیمت حفظ شرافت انسانی خود یعنی آزادی عقیده گذشته‌اند. در حالی که بسیاری از مسلمانان و پیروان سایر ادیان به تقیه و کتمان عقیده خود رو آورده و از مهلکه رسته‌اند.
    اگر بگویید که این دلیل بر درستی تعالیم دیانت بهایی نیست، به شما ایرادی نخواهم گرفت، اما حد اقل نتیجه‌ای که هر شاهد منصفی میتوانست، در پیشگاه وجدان خود، بگیرد آن بود که بهائیان از تعالیم بهاءالله درست خلاف آنچه که شما ادعا می‌کنید، استنباط کرده اند و آموخته اند. این تعالیم فقط روش مطالبه حقوق را تغییر داده است. بهاءالله کلام و عقل را جانشین شمشیر کرده است. حتی در کلام هم حد اعتدال را توصیه کرده است:
    «آنجه را دارایید بنمایید، اگر مقبول افتاد مقصود حاصل، و الا تعرض باطل» و همچنین در کلمات مبارکه مکنونه آمده است:
    «براستی می گویم غافلترین عباد کسی است که در قول مجادله نماید و بر برادر خود تفوق جوید.بگو ای برادران,به اعمال خود را بیارایید نه به اقوال. (حضرت بها’الله)
    دیانت یک سیستم جدید فکری، و یک روش جدید زندگی را به ما می‌آموزد. این سیستم جدید از لوازم میل هدف نهایی این تعالیم یعنی وحدت عالم انسانی است.
    بنابر‌این از شما انتظار می‌رود که بجای اینکه بهايیان را متهم به کنار آمدن با ظلم کنید، این سوال را از خود بپرسید که:
    این چه سری است که با وجود این دستورات، باز هم بهايیان چنین مردانه مقاومت می‌کنند. نکند که فهم من از این دستورات درست نباشد. آیا طرز تلقی ایشان از این آیات با فهم شما از این فقرات متفاوت است؟

    اما شما اصرار دارید که آنچه می‌گویید فصل الخطاب است.

    پاسخحذف
  15. آقای طالب حقیقت،
    شما خود نیک می‌دانید که نام و نشان مطرودین یک موضوع سری نیست. اگر سری بود که شما به آن دست نمی‌یافتید. فارغ از اینکه چند علامت تعجب در مقابل جملات خود بگذارید، دیانت بهایی هیچ چیز مخفی‌ای ندارد. در واقع هیچ جامعه‌ای در دنیا به اندازه جامعه بهائیان سعی در شناساندن خود به دیگران نداشته است. تمام آثار، الواح، مکاتیب، تواقیع و دستخط ها در اختیار عموم است.
    در اینکه دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی، تفرقه افکنی در بین بهائیان را در دستور کار خود دارد و به شدت روی‌ آن کار می‌کند شکی نیست. مطالبی که شما در پارگراف سوم مطرح کردید بطور مثال از جمله نکاتی است که دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی به آنها توجه خاصی داردند و از آنها بهره برداری می‌کنند.
    اگر شما فعالیت خود در سایت بهاییان را مصداق فعالیت شاخکهای اطلاعاتی رژیم ایران نمی‌دانید، بنده هم اصراری ندارم و برای نشان دادن حسن نیت جمله مذکور را از مقاله‌ام حذف می‌کنم

    پاسخحذف
  16. جناب پژمان

    از اینکه با حذف جمله خودتان ، حسن نیت تان را نشان می دهید متشکرم.

    ضمنا نوشته اید : "تمام آثار، الواح، مکاتیب، تواقیع و دستخط ها در اختیار عموم است. "

    کتاب بدیع از آثار جناب بهاء الله چگونه در دسترس عموم قرار دارد؟ آیا اصل کتاب روی اینترنت موجود است ؟ اگر هست ، آدرس لینک آن را مرحمت بفرمایید.

    پاسخحذف
  17. جناب پژمان ،

    بنده اگر سخنی گفتم ، هر قدر که لازم بود شواهد آنرا نیز ذکر نمودم . با این حال در صورتیکه فکر می کنید مطلبی به جز بیانات و احکام پیشوایان بهایی پیرامون نحوه مواجهه با زمامداران و مسائل مربوط به اداره گران اجتماع عرض کرده ام ، از شما ممنون خواهم شد اگر مشخصا آنرا تبیین بفرمایید . و اگر این امکان وجود دارد که از آن «تعالیم بهاءالله درست خلاف آنچه که بنده ادعا می‌کنم، استنباط کرد و آموخت» ، نحوه این استنباط و دریافت را به صورت روشن توضیح دهید .

    این سخن که بهائیان در طول این سالیان مامور به عدم کتمان عقیده بودند پذیرفتنی است . اما این مسئله با تعالیم و دستاوردهای آیین جدید در جهت پیگیری مدنی درخواست های اجتماعی از حاکمان و احقاق حقوق شهروندی از اولیای امور قدری فاصله دارد .

    آنچه از مطالبه حقوق و روش های آن - لااقل بر مبنای تعالیم بهائی – می تواند مورد استفاده قرار گیرد ، لازم است با احکام و فرامین صریح حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء کاملا سازگاری داشته باشد . هر چند که بهائیان ممکن است در عمل خود را ملزم به رعایت تمام آن احکام نبینند . در این صورت باید از خود پرسید این چه سری است که با وجود چنان دستوراتی ، حتی بهايیان هم از برآورده سازی آن دستورات صرف نظر می کنند .

    پاسخحذف
  18. آقای طالب حقیقت،
    مرکز جهانی بهایی بر حسب میزان ارتباط مسائل و مشکلات دوران اخیر با مطالب مطروحه در آثار بهایی، و با توجه به نیازهای فوری، دست به ترجمه و یا انتشار آثار بر روی اینترنت یازیده است. این مجموعه اینترنتی ناقص بوده و تنها مسکنی(به شد کاف) است بر نیاز فوری علاقه مندان واقعی به مطالعه آثار بهایی، نه منبع اصلی آثار امر.
    کتاب بدیع به زبان فارسی و در جواب شبهات ازلیان نوشته شده است. اگر شما پیش از انقلاب به منازل بهائیان ایران مهمان می‌شدی، حتما این کتاب را هم در کنار سایر کتابها، در کتابخانه افراد می‌یافتی. متاسفانه بعد از انقلاب حکومت اسلامی توانایی آنرا نداشت که معنای تکثر آراء را بفهمد. لذا با همان روش که اعراب کتابخانه‌های مارا مورد حمله قرار دادند، به منازل بهاییان حمله کردند و کتب را به یغماء بردند. از جمله در سال ۱۳۶۳ به منزل ماهم تشریف آوردند و صدها جلد کتاب را در گونی های کنفی ریخته و با خود بردند.
    بعد از این دزدی ها و تاراج ها، در ایران به غیر از یکی دو مورد کتابی منتشر نشد، و با توجه به کم اهمیت بودن موضوع ازلیان و خاموش بودن آتش مخالفتشان، فوریتی هم در انتشار آن بر روی اینترنت احساس نشده است.
    جای آن دارد که شما درد را ریشه ای‌ درمان کنید. اول باید با همین شجاعت که با بهاییان مقابله می‌نمایید با مراکز سیاستگذاری حکومت ایران تماس بگیرید و حرکت زشت و عقب مانده این قوم را در تاراج کتب بهايیان به چالش بکشید. به نظر می‌آید که شما هم زبان و فکر و هم شجاعت و درایت چنین کاری را داشته باشی.
    هر وقت این مساله حل شد، و به بهاییان اجازه داده شد تا کتاب هایشان را با آزادی کامل منتشر کنند، آنگاه شما می‌توانی ببینی که آیا کتاب بدیع منتشر می‌شود یا نه. اگر نشد آنگاه جای گله گزاری دارد.
    اینجاست که اهمیت مقاله «الفبای گفتگو» یکبار دیگر بر ما و انشاءالله بر شما آشکار می‌شود. این مقاله را در آدرس‌های زیر می توانید بیابید و بخوانید
    http://tarheeno.blogspot.com/2009/02/blog-post_16.html
    http://memory-and-history.blogfa.com/post-31.aspx

    پاسخحذف
  19. حامد،
    مبارزه با ظلم متفاوت از مبارزه با ظالم است. هدف دیانت بهایی مبارزه با ظلم و تاریکی است نه با ظالم. از بین بردن ظلم با شعارهای بچه‌گانه مثل «مرگ بر ظالم» یا و حرکاتی مثل ترقه و فشفشه در کردن امکان پذیر نیست. اگر بود که حال مسلمانان نسل هر ظلمی را در جهان می‌بایست زده باشند.

    روش مبارزه بهائیان با ظلم بسیار ساده است؛ نه سنگی در کار است و آتش بازی. آن روش عمل به تعالیم دیانت بهایی است
    اولین تعلیم دیانت بهایی که دست عده‌ای زیادی ظالم را از اندیشه و روح انسانها کوتاه کرده است
    نفـــــــــی طبــــــــــــــقه روحــــــــــــانی
    است. به نظر بنده مفهوم تقلید از آخوندها هما برده داری است.
    دومین تعلیم که ضامن آزادی انسانها و آگاهی آنها از حقوق خود است
    تعلیــــم و تـربیت اجـباری و عمــــــومی
    است. واضح است که در کشورهایی که حکومت های خودکامه برآن حکم می‌رانند، سطح تحصیل، آگاهی و اطلاعات افراد به نحو چشم‌گیری کمتر است. حتما آمار کتابخوانی در ایران به گوشتان خورده است.
    دیانت بهایی تعلیم و تربیت را اجباری کرد. و تربیت دختران را دوشادوش پسران توصیه بلکه در درجه بالاتری از اهمیت قرارد داد. به ایران ما نگاه کنید، همین‌که جمهوری اسلامی در دانشگاه‌ها را به طور غیر قانونی بر روی بهائیان بست، بهائیان سرسختانه به تشکیل کتابخانه‌هایی در سراسر کشور روی آوردند. اقدام دیگر تشکیل دانشگاه بهایی بود که بارها مورد حمله نامردان جمهوری اسلامی قرار گرفت. BIHE را گوگل کنید تا ببینید که راجع به چه چیزی صحبت می‌کنم. اما فلسطینیان با میلیاردها دلار پول اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا چه کردند؟ فقط فشفشه ساختند. ترقه در کردند طول چفیه شان را بیشتر کردند، عرض پرچم ها با شعارهای مرگ بر این و آنرا دو برابر کردند. این تفاوت ما با آنان است. اینجاست که ما به آنها با فعلمان پند می دهیم.

    سومین تعلیم که راه را بر پذیرش ظلم نیز بسته است
    نهـــــــی از کتمــــان عقیـــــــــده
    است. برعکس ادعای شما که بهاییان «مامور»‌به عدم کتمان عقیده خوانده‌اید، یک فرهنگ است نه یک اجبار. بهاییان چنین پرورش می‌یابند که برای عقیده خود ارزش قايل باشند. موقعیت خود در این دنیا را بدانند و سر و مرعوب این و آن نباشند.

    آقای حامد، مبارزه با ظلم بشکل شعار در تعالیم بهایی مطرح نشده است، بلکه در کلیت این تعالیم نهفته است و تمام دستوراتی که در نفی حکومت و اطاعت از قوانین مصرحه کشور در این تعالیم وجود دارد، برای آنست که بهائیان هدف نهایی را که رفع ظلم است فراموش نکنند. ما نه با پادشاهی دشمنی داریم و نه می‌خواهیم در قدرت ولایت فقیه شریک شویم. ما می‌خواهیم آنان را دعوت به راستی و درستی کنیم.

    پاسخحذف
  20. سردبیر محترم دم جنبانک

    قسمتی از نوشته شما که مرا به تماس با حکومت ایران و به چالش کشیدن تاراج کتب امری فراخوانده بودید ، ارتباطی با نوشته من نداشت!

    جناب پژمان یادداشت کرده بودند : "تمام آثار، الواح، مکاتیب، تواقیع و دستخط ها در اختیار عموم است. "

    چون ایشان تمام آثار ! را در اختیار عموم دانسته بودند ، بنده از چگونگی دسترسی به کتاب بدیع جناب بهاء الله سوال کردم.

    ولی پاسخ شما نشان داد که تمام آثار در اختیار عموم نیست !

    پاسخحذف
  21. آقای طالب حقیقت،
    کتاب بدیع مانند سایر آثار حضرت بهاءالله منتشر و در دسترس عموم قرار گرفت. اگر بگردید پیدا خواهید کرد. "تمام آثار، الواح، مکاتیب، تواقیع و دستخط ها در اختیار عموم است."

    پاسخحذف
  22. آقای پژمان ،

    فرض کنیم به تعالیم بهائی عمل گردید ، و با تعلیم و تربیت عمومی و اجباری ، سطح تحصیل ، آگاهی و اطلاعات شما (شمای نوعی را عرض می کنم) افزایش پیدا کرد ، آمار کتابخوانی رشد یافت ، و عقیده شما بارز و نمایان گردید (تقیه در آیین بهائی حرام شده است ، چگونه شما عدم کتمان عقیده در آیین بهائی را یک اجبار نمی دانید) . در این صورت اگر از سوی اولیای امور بر شما یا هموطنان شما ظلمی رفت و حقی (حتی قانونی) پایمال گردید ، آیا فرامین حضرت بهاءالله اجازه می دهد تا در جهت احقاق حقوق از دست رفته ، پیگیری و درخواست شما با «اطاعت و انقیاد» و به ویژه «خضوع» در برابر حاکمان و «تمسک» به امر آنها منافات داشته باشد (هرچند امر آنها مخالف با حقوق شما باشد) ؟ یا پیگیری شما بدون «اذن و اجازه حکومت» انجام گیرد (شاید آنها اصلا نخواهند که شما درخواست خود را مورد طرح و پیگیری قرار دهید) ؟ یا درخواست شما مطلقا متضمن «اعتراضی» (اگرچه قانونی) نسبت به زمامداران گردد ؟ یا درخواست شما هیچ گاه به «امور دنيا و ما يتعلّق بها» از یک سو و «رؤسای ظاهره آن» از سوی دیگر ارتباطی پیدا کند ؟

    تقلید در میان مسلمانان شیعه نیز به جهت دریافت احکام فرعی آیین صورت می گیرد ، و برای افرادی است که نه فرصت کسب احکام شرعی را از منابع آن داشته اند و نه خود را در اجرای احکام ملزم به رعایت احتیاط نموده اند . اگر سخن از برده داری می رود ، به نظر می رسد که اطاعت و انقیادی که بر گردن نفوس بهائی نسبت به تشکیلات امری

    («کل چه در داخل و چه در خارج محفل باید اطاعت و انقیاد باعضای محفل نمایند و تصویب و تایید اجرائاتش را نمایند و لو رای اکثریت مخالف واقع و عاری از صواب باشد» – گزار تعالیم بهائی ، ص 315 ، به نقل از منتخبات توقیعات مبارک جناب شوقی)

    و بیت العدل

    («و همچه ملاحظه نشود که بيت العدل بفکر و رأی خويش قراری دهد استغفراللّه بيت العدل بالهام و تأييد روح القدس قرار و احکام جاری نمايد زيرا تحت وقايت و حمايت و صيانت جمال قدم است و آنچه قرار دهد اتّباعش فرض مسلّم و واجبِ متحتّم است ابداً مفرّی از برای نفسی نه» – گلزار تعالیم بهائی ، ص 231)

    گذارده شده است بیشتر به برده داری بماند .

    پاسخحذف
  23. نخیر آقای حامد،
    شما فراموش کرده‌اید که ورود به جرگه بهاییان به ضرب شمشیر نبوده و خروج از آن نیز ضامن هیچ پیگردی نیست. بنابراین با برده‌داری تفاوت دارد. برعکس در اسلام بیش از ۹۰٪ کشورهای اسلامی بضرب شمشیر فتح شدند. افراد به ضرب شمشیر مسلمان شدند. خروج از اسلام ارتداد نام گرفت و مجازات مرگ به آن تعلق گرفت، و یوغ تقلید بر گردن مومنان نهاده شد.
    البته بنده این اتفاقات را از مقتضیات زمان می‌دانم. در آن موقع زمان چنین اقتضاء می‌کرد که دین الهی به این شیوه گسترش یابد.
    در مورد سناریویی که از انقیاد بهاییان و مشکل با حکومت نوشتید، باید بگویم دین الهی در خلا به دنیا نمی آید. دین الهی با واقعیات زمان سر و کار دارد. دین الهی نیازی ندارد که به سناریوهای مختلفی که در ذهن خلاق بشر ممکن است شکل بگیرد پاسخگو باشد. یا به زبان دیگر، سناریویی که شما نوشتید امکان وقوع در این زمان را ندارد. ولی در گذشته امکان وقوع داشت، بنابراین دستورا دیانت اسلام متناسب با آن تشریع گردید.

    پاسخحذف
  24. علاوه بر این باید ذکر کنم که مساله فقاهت و تقلید که در اسلام بنیان نهاده شد، برای بشریت دستاوردهایی هم داشت. مهمترین آن آشنایی یک خیل عظیم از مردم جهان با مساله قانون گذاری بود. فقه اسلامی این موضوع مهم را اگر به مردم معرفی نکرده باشد، حد اقل در گسترش فرهنگ قانون و قانون گذاری موثر بود. اما دیگر به آن نیازی نداریم.

    پاسخحذف
  25. آقا پژمان
    عزیز دل ، نوشته اید : ""تمام آثار، الواح، مکاتیب، تواقیع و دستخط ها در اختیار عموم است. " چگون تمام آثار در اختیار عموم است در حالی که کتاب بدیع حتی در سایت رسمی کتابخانه جامعه بهایی و دی وی دی آثار یافت نمی شود ؟ معنای در دسترس عموم بودن را هم فهمیدم!
    اگر قرار بود این کتاب نیز همانند سایر آثار در دسترس عموم باشد ، پس چرا بهاییان آنرا در سایت رسمی کتابخانه جامعه بهایی و دی وی دی آثار قرار نداده اند؟

    یا سخن دانسته گوی ای مرد بخرد ، یا خموش !

    پاسخحذف
  26. جناب پژمان محبوبی

    بنده چیزی را فراموش نکردم . شما گفتید که تقلید مسلمانی به نظر شما به برده داری شبیه است ، و از دستاوردهای آیین شما آن است که طبقه روحانی و تقلید در آن حذف شده است . بنده عرض کردم که آیین شما اگر چیزی را حذف کرده ، آنرا با تشکیلاتی جایگزین نموده که اطاعت و انقیاد اوامرش ، حتی اگر «مخالف واقع و عاری از صواب باشد» ، بر همه لازم است ؛ مرجعیت دینی که اگر صلاح دید می تواند رابطه فرد را حتی با نزدیک ترین دوستان و بستگان بهائیش منقطع سازد و او را از سلام و کلام و ملاقات با دیگران نیز محروم گرداند (لابد به خاطر آن در دین بهائی «خروج از دین ضامن هیچ پیگردی نیست»)، و البته این در عین تمام شعارهایی است که در باب وحدت عالم انسانی ، وحدت ادیان ، تحری حقیقت ، ترک تعصبات مذهبی و ... به آسمان بلند کرده است .

    تقلید در اسلام از جنس مراجعه فرد بی اطلاع به فرد مطلع است ، و اگر کسی دانش کار را داشت نیازی به تقلید برای او وجود ندارد . باقی افراد نیز موظف اند از کسانی تقلید نمایند که به دانش و پرهیزگاری آنها آگاهی یافته اند ، و اگر کسی در موردی به درستی و صواب حکمی علم پیدا کرد ، بایستی از همان رای صواب پیروی کند . اما بهائیان موظف اند که از نظرات تشکیلات امری هرچند «مخالف واقع و عاری از صواب باشد» بی چون و چرا پیروی کنند . و این دقیقا همان چیزی است که در اینجا می تواند زشت و مذموم تلقی شود ، و این همان چیزی است که ممکن است به مثابه برده داری دانسته شود .

    پاسخحذف
  27. در مورد نحوه ایمان آوردن افراد هم باید عرض کنم که با شمشیر هیچ گاه اعتقادی را در قلب مردم جایگزین نمی کند ، و هیچ گاه متضمن دوام آن در طول قرون و اعصار نمی شود . اگر قرار بود که صرف شمشیر کشی و عملیات جنگ جویانه باعث فراگیری دینی می شد ، دیانت حضرت باب می بایست به فراگیرترین دین عالم تبدیل می گشت ،
    دینی که شاخص احکام آن به ترتیب زیر بیان شده است:

    "در یوم ظهور حضرت اعلی، منطوق بیان ضَرب اعناق (زدن گردن ها) و حَرق کتب و اوراق (سوزاندن کتاب ها و نوشته ها) و هدم بقاع (ویران کردن مساجد و زیارتگاه ها) و قتل عام الا من آمن و صدّق (کشتن همه به جز آنهایی که ایمان آورده اند و تصدیق کرده اند) بود" (مکاتیب عبدالبهاء، جلد2، صفحه 266)

    اگر آیینی محتوایی ارزنده برای بشریت نداشته باشد، و با فرمان دادن به اعمال خشن، تنها در پی گسترش و استقرار خویش برآمده باشد، هیچ گاه نخواهد توانست که در میان انسان ها نفوذی پیدا کند. چنین دینی حداکثر خواهد توانست که گروهی از مردم را از فضائل اخلاقی تهی کند، و ایشان را به فرموده ی جناب بهاءالله به "صفات سبعی" (خلق و خوی درندگی) مزین نماید. آنقدر که رهبران دین ناگزیر شوند تمام نمودهای اصلی آیین ابتدایی را "محو کنند"، و تعالیم جدید را درست صد و هشتاد درجه در جهت مخالف فرمان های نخستین عرضه نمایند:

    "معرضين و منكرين به چهار كلمه متمسك ، ‌اول كلمه فضرب الرقاب، و ثانی حرق كتب و ثالث اجتناب از ملل اخری و رابع فنای احزاب، حال از فضل و اقتدار كلمه الهی اين چهار سد عظيم از ميان برداشته شد و اين چهار امر مبين از لوح محو گشت و صفات سبعی را به صفات روحانی تبديل نمود." (مجموعه الواح، صفخات 294 و 295)

    "قوله تعالی: "در اوائل امر اعمال بقسمی منکر مشاهده میشد که هر بصیری بحق پناه میبرد و هر سمیعی در لیالی و ایَِِِام بعجز وابتهال نجات میطلبید تا آنکه ازفضل وعنایت به تحریر وبیان فی الجمله اعمال شنیعه باعمال طَیبه واخلاق غیر مرضیه بمرضیه تبدیل گشت" انتهی. " (رحیق مختوم، 130 بدیع، جلد 1، صفحه 71 به نقل از اقتدارات ص 21)

    پاسخحذف
  28. فرمودید : «در مورد سناریویی که از انقیاد بهاییان و مشکل با حکومت نوشتید، باید بگویم دین الهی در خلا به دنیا نمی آید. دین الهی با واقعیات زمان سر و کار دارد. دین الهی نیازی ندارد که به سناریوهای مختلفی که در ذهن خلاق بشر ممکن است شکل بگیرد پاسخگو باشد. یا به زبان دیگر، سناریویی که شما نوشتید امکان وقوع در این زمان را ندارد. ولی در گذشته امکان وقوع داشت، بنابراین دستورا دیانت اسلام متناسب با آن تشریع گردید»

    کدام سناریو امکان وقوع در این زمان را ندارد ؟ یعنی دیگر از سوی حکومت ها بر مردم ظلمی نمی رود ؟ دیگر امکان نخواهد داشت که از سوی حکومت ها بر مردم ظلمی برود ؟ دیگر ممکن نیست که از سوی اولیای امور حقی از مردم پایمال شود ؟ آیا رفتار تمام دولت ها وحکومت ها در زمان ما عادلانه شده است ؟ دیگر هیچ کسی نیاز نخواهد داشت که اعتراضی را متوجه اصحاب دولت و حکومت نماید ؟ دیگر لازم نیست کسی درباره «امور دنیا و مایتعلق بها و روسای ظاهره آن» «تکلم» نماید ؟
    پس دیگر این همه صحبت برای احقاق حقوق از دست رفته برای چیست ؟ پس دیگر این حمایت «واقعی» شما از مظلومان جهان برای کیست ؟

    راستی برای تمام روزگارانی که از زمان حضرت بهاالله تا به امروز «آن سناریو» امکان وقوع داشته است چطور ؟ آیا بنا بر رای مترقی و منطبق بر زمانه جمال مبارک ، بایستی تمام حرکت های حق طلبانه و عدالت خواهانه عالم را و تمام مقاومت ها و صداهای اعراض آمیزی که از آن زمان تا امروز (و از امروز به بعد) موجب استیفای حقوق انسانها از زمامداران و چیره دستان شده را باطل و مردود اعلام کنیم ، و رای مطابق با مقتضیات عصر مدرن را عمل به دستاوردهای حضرت بهاالله و سکوت و خضوع و اطاعت و انقیاد محض در برابر صاحبان حکومت بدانیم ؟

    پاسخحذف
  29. با عرض پوزش اصلاح می کنم :

    در مورد نحوه ایمان آوردن افراد هم باید عرض کنم که «شمشیر» هیچ گاه اعتقادی را در قلب مردم جایگزین نمی کند ...

    پاسخحذف
  30. آقای طالب حقیقت،
    میزان عمومی بودن یک اثر قرار داشتن آن در اینترنت نمی‌باشد. کتاب بدیع مانند هر اثر دیگر بهایی بوسیله «مرکز مطبوعات امری» در دوران پیش از انقلاب در ایران منتشر شد. گواه آن هم نسخه‌ای است که در دست شما و یا دوستان شماست و در سایت «نگاه دیگر» و «تاریخ تصنعی»از آن نقل قول کردید. بعد از انقلاب این مرکز مطبوعاتی مورد حمله عمله رژیم ایران قرار گرفت. لذا نسخه جدیدی از این کتاب و بسیاری کتب دیگر در دست نیست. اما اگر شخص حوصله تحقیق داشته باشید و به عمل طالب حقیقت باشد، می‌تواند از دوستان بهایی‌ای که دارد این کتاب را تهیه کند.

    و اما سایتی که شما از آن به عنوان سایت «رسمی»‌ کتابخانه بهایی یاد می‌کنید به نظر بنده سایت زیر است
    http://reference.bahai.org/fa
    در صفحه نخست این سایت می خوانیم:
    در باره اين سايت
    دراين سايت منتخباتی از آثار و نوشته‌های بهائی را به انگليسی، فارسی و عربی بصورت الکترونيکى تقديم ميکنيم...(آخر نقل قول از سایت مزبور)

    بنابراین این سایت هیچ ادعایی ندارد که شامل تمام آثار بهایی است. در واقع این کتابخانه یک از ده آثار بهایی را هم شامل نمی‌شود. این کتابخانه تنها سعی کرده است تا مهم‌ترین آثار طلعات مقدسه را بنا بر نیازها و درخواست هایی که از طالبان واقعی حقیقت دریافت کرده است شامل شود.
    شما به عنوان یک محقق و طالب حقیقت باید تا حال دانسته باشید که در هر زمینه تحقیقاتی، تنها قسمتی از منابع بر روی اینترنت قرار دارد. تحقیق در مورد دیانت بهایی هم از این قاعده مستثنی نیست.
    به شما نصیحتی برادرانه می‌کنم و آن اینکه اگر طالب حقیقت در مورد دیانت بهایی هستید، اولین قدم آنست که معیارهای یک جوینده بی طرف را رعایت کنید؛ یعنی به طور واقعی سالک شوید. شرایط سالک در ابتدای کتاب ایقان آمده است قوله تعالی:
    جوهر اين باب آنکه سالکين سبيل ايمان و طالبين کؤوس ايقان بايد نفوس خود را از جميع شئونات عرضيّه پاک و مقدّس نمايند، يعنی گوش را از استماع اقوال و قلب را از ظنونات متعلّقه به سُبُحات جلال و روح را از تعلّق به اسباب ظاهره و چشم را از ملاحظه کلمات فانيه و متوکّلين علی اللّه و متوسّلين اليه سالک شوند تا آنکه قابل تجلّيات اشراقات شموس علم و عرفان الهی و محلّ ظهورات فيوضات غيب نامتناهی گردند.

    قدم دوم که خود نتیجه قدم اول است اینست که رابطه خود را با موضوع بررسی منطقی تر و سازنده تر کنید. به موضوع مطالعه خود کینه نورزید. اگر در مورد بهاییان تحقیق می‌کنید باید با چند بهایی دوست باشید، با چند خانواده بهایی نشست و برخاست داشته باشید. نه آنکه کینه و بغضاء از کلمه کلمه اظهاراتتان نمایان باشد و دشمنی و عدوان از جمله جمله آن در فوران.
    اگر چنین کنید خواهید دید که در یافتن منابع هم هیچ مشکلی پیدا نخواهید کرد.

    پاسخحذف
  31. آقای حامد،
    مادامی‌که ورود و خروج به جامعه‌ای آزاد است، توصیف قوانین آن جامعه با کلمه برده‌داری انحراف واضح از معنای کلمه برده‌داری است.
    در دیانت بهایی ورود و خروج از جامعه بهایی کاملا آزاد است. اگر کسی نمی تواند از دستور تشکیلات اداری جامعه بهایی اطاعت کند، می‌تواند تشریف ببرد بیرون از جامعه. اصطلاح «حذف نام» برای همین افراد بکار می‌رود؛ یعنی کسانیکه بنا به دلائلی خواستار حذف نامشان از فهرست نام بهاییان جامعه شده‌اند.

    پاسخحذف
  32. آقای حامد،
    در مورد کامنتی که با جمله «در مورد نحوه ایمان آوردن ...» آغاز می‌شود، عرض خاصی ندارم. ظاهرا شما قصد آنرا دارید که ثابت کنید که استفاده از شمشیر در بسط دیانت اسلام نقشی نداشته است. ماهم که بخیل نیستیم، انشاء الله که شما راست می‌گویید.
    فقط لازم است که یاد آوری کنم که بنده پیرو دیانت بهایی هستم نه بابی. قصد آنرا هم ندارم که به موضوعات دیانت بابی بپردازم.
    در مورد کامنت بعدی، صحبت بر سر وجود ظلم نبود. البته که ظلم وجود دارد. همین الان جامعه ۳۰۰ هزار نفری بهایی در ایران تحت ظلم و ستمی بی سابقه هستند و در حال مبارزه با آن از روش‌های مسالمت آمیزند. صحبت بر سر سناریویی بود که شما نوشتید که اگر حکومت ظلم کند و همچنین این کار را کند و آنکار را کند. بنده هم عرض کردم که این سناریو در قرن ۲۱ به واقعیت نخواهد پیوست. دیانت بهایی به آینده جهان بسیار خوشبین است. دوره نظام های دیکتاتوری به سر آمده است. زمان به عقب بر نخواهد گشت.

    پاسخحذف
  33. آقای پژمان،

    شما فرموده بودید «به نظر بنده مفهوم تقلید از آخوندها هما برده داری است» .
    لذا مشکل شما با «مفهوم تقلید» بود و با مبنای شما این مفهوم – به درست یا غلط – همان برده داری تلقی می شده است .

    بنده هم عرض کردم بر اساس این مبنای شما شایسته تر است که اداره تشکیلاتی آیین بهائی را برده داری بدانیم ، که بهائیان مجبورند نظرات آنرا بدون چون و چرا بپذیرند حتی اگر «مخالف واقع و عاری از صواب باشد» .

    فرموده اید «در دیانت بهایی ورود و خروج از جامعه بهایی کاملا آزاد است. اگر کسی نمی تواند از دستور تشکیلات اداری جامعه بهایی اطاعت کند، می‌تواند تشریف ببرد بیرون از جامعه.»

    واقعیت این است که این بیان شما از ناروایی تبعیت بی چون وچرا نسبت به نظرات تشکیلات چیزی کم نمی کند . این سخن شما خود نوعی زورگویی است . چه بسا که یک بهائی واقعا تعالیم جمال مبارک را درست بداند ، و تنها با اطاعت از رای ناصواب و خلاف واقع تشکیلات موجود مشکل داشته باشد . در این صورت او را چه کار باید کرد ؟ لابد به او می گویید که یا اطاعت می کنی و اگر نمی کنی به طرز کاملا آزادانه و مختارانه ای ، مجبوری از خیر جامعه بهائی و کس و کار و دوست و زن و فرزند و پدر و مادر و خواهر و برادر بهائی ات بگذری و حق سلام و کلام و ملاقات با آنها را هم نداشته باشی .
    راستی که در آیین عصر مدرن ، باید برای «کاملا آزاد» هم معانی بدیعی جستجو نمود .

    پاسخحذف
  34. فرمودید : «در مورد کامنتی که با جمله «در مورد نحوه ایمان آوردن...» آغاز می‌شود، عرض خاصی ندارم. ظاهرا شما قصد آنرا دارید که ثابت کنید که استفاده از شمشیر در بسط دیانت اسلام نقشی نداشته است. ماهم که بخیل نیستیم، انشاء الله که شما راست می‌گویید. »

    بنده نه ظاهرا و نه باطنا قصد نداشتم که ثابت کنم «استفاده از شمشیر در بسط دیانت اسلام نقشی نداشته است» . مضافا به این که خیلی وقت ها ما آنقدرها بزرگ نیستیم که درست و غلط واقعیت ها را با بخل و سخای خودمان گره بزنیم .

    فرموده اید :
    «فقط لازم است که یاد آوری کنم که بنده پیرو دیانت بهایی هستم نه بابی. قصد آنرا هم ندارم که به موضوعات دیانت بابی بپردازم. »

    شما پیرو دیانت بهایی هستید نه بابی ، اما از جهت نشان دادن صدق و راستی و حقانیت برای شما میان دیانت بابی و بهائی نمی تواند تفاوتی وجود داشته باشد . تا وقتی حقانیت حضرت باب و تعالیم ایشان و کتاب بیان آنجناب اثبات نگردیده باشد ، سخن گفتن از موعود آن که به اعتقاد شما حضرت بهاءالله بوده اند کاملا بی معنی خواهد بود . به علاوه ، بنا به نظر شما امتیاز دیانت بهائی انطباق آن با اقتضائات عصر مدرن است ، و اشکال اسلام در کهنگی و قدیمی بودن آن است . اگر این نظر شما راست است و بهره ای از واقعیت برده است ، بایستی قبل از دیانت بهائی ، صدق آنرا برای دیانت بابی نشان بدهید . حضرت باب که بیشتر از چند سالی با جمال مبارک فاصله نداشته ند .

    فرموده اید :
    «در مورد کامنت بعدی، صحبت بر سر وجود ظلم نبود. البته که ظلم وجود دارد. همین الان جامعه ۳۰۰ هزار نفری بهایی در ایران تحت ظلم و ستمی بی سابقه هستند و در حال مبارزه با آن از روش‌های مسالمت آمیزند. صحبت بر سر سناریویی بود که شما نوشتید که اگر حکومت ظلم کند و همچنین این کار را کند و آنکار را کند. بنده هم عرض کردم که این سناریو در قرن ۲۱ به واقعیت نخواهد پیوست. دیانت بهایی به آینده جهان بسیار خوشبین است. دوره نظام های دیکتاتوری به سر آمده است. زمان به عقب بر نخواهد گشت.»

    بنده سناریوی خاصی ننوشتم . موضوع کاملا مشخص بود و آن این که در صورت وقوع ظلمی و پایمال شدن حقی از سوی دولت ها و حکومت ها بر مردم ، و در صورتی که مردم به هر جهت در صدد استیفای حقوق خویش برآیند ، از سوی حضرت بهاءالله چه راه حل هایی پیش پای مردم قرار داده می شود ؟

    مواردی هم که بنده عنوان کردم ، بیشتر از آن که به اصل سوال بازگردد ، بیان کننده احکام و پیشنهادات حضرت بهاءالله بود که پای آنها در مسائلی از این دست به میان می آید . احکام و راه حل هایی که در بیشتر مواقع ، تنها یکی از آنها کافیست که مردم را از هرگونه اقدام موثری برای احقاق حقوق شان بازدارد ، و آنها را به سکوت و خضوع در برابر شرایط موجود وادار نماید .

    پاسخحذف
  35. پژمان گرامی

    من نیز همانند شما ادعا نکردم که سایت مزبور ، حاوی تمام آثار و نوشته هاست . شما تمام نوشته ها را در دسترس عموم دانستی ، بنده نیز نوشتم : " کتاب بدیع از آثار جناب بهاء الله چگونه در دسترس عموم قرار دارد؟ آیا اصل کتاب روی اینترنت موجود است ؟ اگر هست ، آدرس لینک آن را مرحمت بفرمایید " و در نوشته های بعدی هم تاکید کردم که :" اگر قرار بود این کتاب نیز همانند سایر آثار در دسترس عموم باشد ، پس چرا بهاییان آنرا در سایت رسمی کتابخانه جامعه بهایی و دی وی دی آثار قرار نداده اند؟"

    جنابعالی در نوشته جدیدتان کتاب بدیع را در اختیار بهاییان دانسته و استفاده از آن را به گرفتن از بهاییان منوط کرده اید . عزیز دل ، پس مشخص است که کتاب بدیع در اختیار عموم نیست و در اختیار افراد خاصی می باشد.

    پاسخحذف
  36. حامد،
    ۱)جدا شدن از دیانت بهایی نیازمند قطع رابطه با خانواده نیست. هر بهایی می‌تواند بدون آنکه سایه شمشیر ارتداد بر سرش باشد حذف نام کند. اما نمی‌تواند به نام بهایی دست به اعمال خلاف بزند. یکی از عمه‌های بنده در عنفوان جوانی مسلمان شد، یعنی «حذف نام» کرد، ۱۴ فرزند او هم همگی مسلمانند. رابطه هیچ یک از اعضای خانواده با ایشان بد نبوده است. اگر آدرس می‌خواهید بدهم که بروید مصاحبه کنید. یکی از پسرعمه‌هایم که انسان شریفی است، و بعد از انقلاب دستش به جایی بند بوده است در کمک به بهاییان و رفع ظلم از هیچ کاری مضایقه نکرد. ظاهرا شما مفاهیم مختلف را قاطی کرده‌اید دوست عزیز. آنچه که شما از آن سخن می‌رانید «طرد روحانی» است. طرد روحانی نیز شامل کسانی می شود که در اصلاح شما «محارب» ‌هستند. یعنی دشمنی خود را با موازین و قوانین این آیین صریحا بیان می‌کنند و قصد اغتشاش دارند. معمولا این افراد سالها مورد نصیحت قرار می‌گیرند. با آنها در مورد مشکلاتشان صحبت می‌شود. اگر مواضع خود را تغییر ندهند طرد می‌شوند. یعنی بهاییان دیگر از مصاحبت با او اجتناب می‌کنند.
    مسلما می‌دانید که در آیین اسلام به محض تشخیص چنین اتفاقی شخص بی برو برگرد اعدام می شود.
    شما بهتر است نیروی خود را برای نجات آن اعدامی صرف نمایی. شخصی که طرد روحانی می‌شود، معمولا زندگی بهتری از فرد اعدامی دارد. اگر شما «طردروحانی» فردی را دشمنی خود را با مبانی روحانی و موازین اداری دیانت بهایی صریحا اعلام می‌کند را اقدام خشونت آمیز می دانید، برای من آنقدر اهمیت ندارد که بخواهم با شما گلاویز بشوم. بنابراین زحمت نکشید و در این مورد کامنتی نگذارید چون منتشر نخواهد شد.


    ۲)اطاعت از تشکیلات بهایی در اساس با تقلید تفاوت دارد. اساس این تفاوت در سه چیز است. اول آنکه تشکیلات بهایی انتخابی است. یعنی این بهاییان هستند که مدیران جامعه را انتخاب می‌کنند، در حالی که مرجع تقلید توسط کانون قدرت مذهبی یعنی یک یا چند مرجع دیگر تعیین می‌شود. سیاست بازی های موجود در این روش بر کسی پوشیده نیست. آقای خمینی یک شبه آیت الله شد. عالی جنابان سرخ پوش و خاکستری هم معلوم نشد که کی آیت‌الله شدند. بالاخره واضح است که زد وبندهایی در پشت پرده است. اخیرا هم که آیات عظام باید تست حکومتی بودن خود را که توسط شورای نگهبان برگزار می‌شود بگذارانند.

    دوم آنکه در تشکیلات بهایی، محافل روحانی در ضیافات گزارش کار و برنامه می‌دهند. در صورتی که هر نظام تقلیدی، مراجع تقلید قدرتی سلطانی دارند. داستان سوء استفاده هایشان از این قدرت در جمع آوری مال و مکنت در کتابها آمده است. مثلا به کتاب مشروطه ایرانی اثر ماشاءالله آجودانی مراجعه کنید تا با شمه‌ای از هنرهای این کوته آستینان دراز دست آشنا شوید.(البته در میان مجتهدین هم انسانهای پاک دامن زیاد داشته داشته ایم.)

    سوم آنکه در تشکیلات بهایی، افراد بر مسند قدرت نیستند. اعضای محافل مانند هر عضو دیگر جامعه همراه با خانواده خود در ضیافات بهایی شرکت می‌کنند و در شور و پیشنهادات نظری برابر با دیگران دارند. سیستم دموکراتیک بهایی و بیش از ۱۰۰ سال تمرین دموکراسی، به بهاییان حدود و ثغور قدرت را آموخته است. فردی که عضو محفل روحانی است، مراد جامعه نیست. او هم عضوی است مانند دیگر اعضاء و بطور موقت افتخار خدمت را پیدا کرده است.

    دوست عزیز آقای حامد. بنده در اینجا به انتهای صحبتم با شما رسیدم. از شرکت شما در این بحث متشکرم. انشاءالله در بحث های بعدی با نظرات جدیدی مشارکت خواهد کرد.

    پاسخحذف
  37. طالب حقیقت،
    ظاهرا شما مطلبی را که در کتابخانه شخصی و یا روی میزتان نباشد را عمومی نمی‌دانید. حد اقل آنست که جامعه بهایی در انتشار آن کوشش خود را انجام داده است. اما حکومت ایران از عمومی بودن این اثر وحشت داشته لذا آنرا به همراه سایر کتب بهایی توقیف کرده است.
    ما مسئول کارهای دیگران نیستیم. ناراحتی شما اینست که چرا انتشار این اثر بر روی اینترنت در اولویت قرار ندارد. دلیل آنهم بارها گفته شد. بخاطر اینکه اولویت آثار دیگر بیشتر است. این کتاب در رفع شبهات ازلیان نوشته شده است و اکنون نیازی خاصی به انتشار آن احساس نشده است. اگر صبر داشته باشید انشاءالله بصورت کتاب دوباره منتشر خواهد شد. تمام تلاش بهاییان هم برای رسیدن به چنین آزادی‌هایی است.



    جناب طالب حقیقت، در اینجا صحبت بنده با شما تمام شده است. انشاء الله در پای مقالات بعدی کامنتهایی با سوالات جدید خواهد گذاشت و دوباره بحث را سر خواهیم گرفت. تا آن موقع شما را به خدا می‌سپارم.

    پاسخحذف
  38. جناب پژمان محبوبی ، دوست محترم ، ذکر چند نکته پیرامون بیانات شما – که روی آنها با بنده بوده و بنا به عرف متحریان حقیقت جا دارد نظر بنده هم درباره آنها عنوان شود – لازم است . در مورد خشونت آمیز بودن طرد روحانی هم صحبت نخواهم کرد تا شما مجبور نباشید با بنده گلاویز شوید و نظرات مرا حذف کنید. ذیلا تنها به ذکر کلمات (بی شک غیر خشونت آمیز) حضرت ولی امرالله درباره کسانی که به اسلام گرویده اند (و مسلما از آیین بهائی به عنوان دیانتی الهی تبری جسته اند) اشاره خواهم کرد ، و این که معنا و مفهوم «محارب» در آیینی که قرار است با جمیع بشر و حتی «ملحدین عنود» دوستی نماید تا چه حد گسترده است ؛ آنقدر که کسانی که بی اجازه به مسافرت رفته اند ، و یا با مطرودین سابق ارتباط برقرار کرده اند نیز در دایره محاربین قرار گیرند.

    یادآوری می کنم که اسلام هیچ گاه به دوستی با تمام عالم حتی ملحدین عنود و معرضین فرمان نداده است، و شیعیان (لا اقل از لحاظ شرعی) موظف اند درتقلید خود به دانشمندانی رجوع کنند که به صلاح و نزاهت و پارسایی آنها آگاهی یافته اند ، در غیر این صورت باید برای دریافت احکام دینی راهی به جز تقلید را انتخاب نمایند . هر چند بهائیان ملزم هستند از دستورات محافل اداری – که البته طبق قواعد دموکراسی انتخاب می شوند – حتی در صورت ناصواب بودن و مخالف واقع بودن تبعیت کنند .

    «و ديگر نظر بسو رفتار عطاالله خضرائي و مداخله شان در امور سياسيه و اعلان اسلاميت خويش انفصال روحاني اورا تصويب فرمودند و فرمودند نفوسي كه مانند اين شخص از امر الله صريحا واضحا تبري نمايند و علنا مخالفتنمايند اعلان انفصال انان فورا بواسطه ان محفل جائز كسب دستور و مراجعه باينعبد لازم نه .» (توقيعات مباركه (١٩٢٢-١٩٤٨)، ص ۲۹۹)

    «در موضوع صادق فرزند آقا محمد جواد آشچي فرمودند بنويس اين شخص بداخلاق و پست فطرت اخيرا مخالف دستور اين عبد مسافرت به فلسطين نموده و وارد ارض اقدس گشته، تلغرافي راجع به طرد و اخراج او از جامعه به آن محفل مخابره گرديد به والدش صريحا اظهار و انذار نمايند مخابره با او به هيچ وجه من الوجوه جائز نه، تمرد و مخالفت نتايجش وخيم است.» (توقيعات مباركه (١٩45-١٩52)، ص 42)

    «در خصوص روحي غني كه از مشهد بدون اطلاع محفل مسافرت به آمريكا نموده فرمودند بنويس اين شخص نيز نظر به مخالفت و انحرافش از جامعه منفصل، زيرا در انگلستان با پسر دهقان مرتبط و متفقا به امريك مسافرت نموده اند ... هم چنين فرمودند بنويس انفصال روحاني نصرت الله باهر، نظر به معاشرت با والده اش لازم و واجب» (توقيعات مباركه (١٩45-١٩52)، ص 78و79)

    پاسخحذف