در این مقاله سعی گردیده تا مدعیات نامبردگان در این مصاحبه مورد بررسی قرار گیرد و صحت و سقم آن در ترازوی واقعیات سنجیده شود.
شاید بهتر باشد که قبل از هر چیز به نقش تهیه کننده یعنی خانم محمدی توجه کنیم. غیر از آنکه مقاله و یا مصاحبه ای را فرمایشی بدانیم، شایسته آنست که تهیه کننده از حداقل معلومات در مورد موضوع مورد بحث بر خوردار باشد و با ذهنی خالی از تعصب و پیشداوری به دنبا کشف حقیقت رود. چنانچه در زیر به آن اشاره گردیده است اطلاعات ابتدایی چون نام و یک بیوگرافی مختصر نیز در این مصاحبه غلط و مخدوش ذکر می شود و هیچک از طرفین بحث آگاهی لازم برای تصحیح موضوع را ندارند.
عثمان بروز حشر شفیعش عمر بود کوری که عصا کش کور دگر بود
باید از خانم محمدی پرسید که آیا به ذهنتان خطور نکرد که در یک مصاحبه در مورد بهاییان، و تاریخ این آیین عقلانی آنست که از یک بهایی مطلع نیز دعوت شود تا دیدگاه او نیز در کنار مخالفان مطرح گردد.
اما پیشداوری خانم محمدی در مورد موضوع جای تامل دارد. سوال های ایشان به گونه ای طرح می شود که گویی حقیقت موضوع برای ایشان واضح و روشن بوده و فقط به دنبال چند حلقه گم شده هستند و یا شاهدی از غیب. یک نمونه آن وقتی است که راجع به «سیاسی شدن» بهایی ها نکته در دهان آقای بهنود می گذارد و می پرسد که : پس چنین شد که بهایی ها سیاسی شدند؟
عدم وجود ارتباطی منطقی بین صحبت آقای بهنود و این استنتاج عجیب خانم محمدی، این شبهه را ایجاد می کند که مصاحبه کننده به دنبال فرصتی می گردد تا نظر خود را در مورد سیاسی بودن بهایی ها اثبات نماید.
و نکته آخر، عنوان عجیب مقاله است. گویی که تهیه کننده به دنبال منفی ترین نکته که از این مصاحبه عایدش گردیده می گشت جان کلام را در چند کلمه به سمع مخاطب برساند.
۱)آقای سیف زاده مصاحبه را با این جمله آغاز نموده که "سید محمدعلی باب که مجتهدی شیعه بود..."
باید خدمت آن بزرگوار عرض نمایم که این اولین بار در ۱۶۴ سال گذشته است که کسی می گوید سید "محمدعلی" باب یک مجتهد بوده است. اولا نام ایشان علی محمد است نه محمد علی و ثانیا اگر آقای سیف این زحمت را می کشیدند که به چند کتاب تاریخی نیم نگاهی بیاندازند علاوه بر نام و نشان همچنین می آموختند که سید علی محمد باب یک جوان تاجر شیرازی بود که در عنفوان جوانی ادعا نمود که قائم موعود شیعیان است و در سن ۲۶ سالگی به دستور امیر کبیر تیر باران شد. نه فرصت رفتن به مدرسه یافت و نه مجتهد و یا حتی آخوندی بوده است.
۲)در جمله بعدی آقای سیف زاده چنین ادامه می دهد که "البته تحریک سفیر روسیه و بعد هم سفیر انگلستان در این قضیه نقش داشت.در نتیجه آشوبهایی در سراسر ایران بهوجود آمد..."
البته از کسی که چنان آغاز نموده بعید هم نیست که چنین ادامه دهد. حقیقت آنست که
این جملهٔ گنگ بقدری در گوش ایرانیان تکرار شده است که به تناقضات آن عادت کرده اند. گوینده این سخن، فارغ از معانی، تنها بدنبال ایجاد یک احساس منفی نسبت به دیانت بهایی در شنونده است. عزیزان بهایی ستیز اصولا هیچ نیازی به ارائه دلیل و سند برای مدعیات خود احساس نمی کنند، چرا که می پندارند که تکرار این مدعیات باعث اغفال مردم از توجه به مستندات آن است.
اولا باید بدانیم که منظور ایشان از تحریک، تحریک چه کس و یا گروهی است؟ اگر روسیه و انگلیس مردم را تحریک به آشوب و بلوا می کرده اند، گناه قربانیان دراین میان چیست؟ اگر منظور ایشان تحریک سوی دیگر مناقشه یعنی بابیان است، که با عقل سلیم سازگار نمی باشد. چرا که علیرغم سعی ایشان در پنهان سازی، حقیقت آنست که منظور ایشان از کلمه "آشوب" پروسه قتل عام بابیان است. پروسه ای که به قتل ۲۰ هزار بابی در سنوات اولیه اظهار امر باب انجامیده است. آیا ایشان ادعای می کنند که سفرای روس و انگلیس بابیان را تحریک به قتل عام خویشتن توسط مردم می کرده اند؟ راستی چگونه می شود فرد را تحریک کرد که بمیرد؟ آیا می دانید که از بین این کشته شدگان ده ها تن از علمای مبرز شیعه بوده اند که پیرو باب شدند؟ کسانی چون وحید دارابی و حجت زنجانی که از علمای طراز اول و از فقهای صاحب نام بوده اند. آیا تمام این افراد با تحریک این دو سفیر دست از جان شستند و به جمع پیروان یک جوان بیست و اندی ساله پیوستند؟
وقت آنست که به شیوه ای غیر از شیوه آخوند ها صحبت کنیم. آخوندهایی که بر سر منابر، از هفت دولت آزاد، بی هیچ دلیل و برهانی هزار تهمت به این و آن می چسبانند. ایشان به همین شکلی که می گویند دست انگلیس و روسیه در کار بوده است می توانستند ادعا نمایند که دست فرانسه و بلژیک هم در کار بوده است و زحمت ما را در رفع اتهامات دو برابر نمایند. بالاخره از تخفیف ایشان متشکریم.
از طرف دیگر آیا ایشان می توانند توضیح دهند که این سفرا چگونه با سید باب که از بدو اعلام قائمیت به زندان افتاده و تحت توجه کامل امیر کبیر بوده است ارتباط داشته اند؟ چگونه ایشان را که در قلعه ماکو و چهریق، در اقصی نقاط غرب و شمال غرب ایران، به بند کشیده شده بود تحریک می نمودند و آیا هیچ اطلاعی ای دارند که به سید باب چه توصیه هایی می نمودند؟و این توصیه ها چگونه منشاء قتل عام هایی شد که بعد از تیرباران سید باب در قلعه های زنجان و نیریز بوقوع پیوست؟
از تمام این ها گذشته بالفرض که روسیه و انگلستان جادویی در جیبشان بود و یا دارویی در قوطی داشته اند که مردم را تحریک به آن می کرد که جان برکف به دنبال سید باب روانه شوند، آیا از خود پرسیدید که از این کار چه سودی نصیب این دولتها می شد؟ غیر از آن است که این دو کشور همواره منافع متضادی در ایران داشته اند؟ غیر از این است که هر دو کشور بیشترین ضرر ها را در پی بلوا ها و نا آرامی ها ی جامعه ایران دیده اند؟ غیر از آن است که علمای ایران پس از هر بلوایی صاحب نفوذ و قدرت بیشتری شدند و لاجرم از هر نا آرامی در مملکت استقبال می نمودند ؟ آخر چرا به خود زحمت نمی دهید که یکی دو قرار دادی را که بخاطر "آشوب" سید باب نصیب این دو کشور شده است نام ببرید. تا کی در خیالات بسر خواهید برد؟ راستی که خفته را می شود بیدار کرد نه آنکس را که خود را به خواب زده باشد.
۳) در جمله بعد آقای سیف زاده دسته گل جدیدی به بار می نشانند. ایشان می فرمایند که" روحانیون و البته باز هم سفارتهای خارجی انگلیس و آمریکا (برای تقویت دولت سپهبد زاهدی) در یک عمل نمایشی حمله کردند و «حدیرتالقدس» بهاییها را تخریب کردند...."
ای کاش این کارشناس حقوق بشر توضیح می فرمودند که منظور ایشان از "حرکت نمایشی" چیست؟ برای قربانی چه فرقی می کند که آمریکا و روحانیون قصد "نمایش" داشته اند و یا صادقانه دست به تخریب اماکن بهایی زده اند. آیا این هم از گناهان بهاییان است که روحانیون قصد مزاح و مغازله با روسیه و آمریکا، ببخشید انگلیس و آمریکا(دیگر حساب از دست ما هم خارج شد) داشته اند؟ بالاخره تکلیف را روشن نمایید که ما طرف که هستیم آمریکا با ما ست یا با آخوند ها؟ آیا آقا فلسفی در سالهای ۴۱-۴۲ نیز بصورت نمایشی مردم را تحریک به قتل و آزار بهاییان می نمود؟آیا ده ها بهایی دیگر را نیز با حرکت "نمایشی" در آن سالها در گوشه و کنار مملکت کشته اند؟ آخر بفرمایید که شان نزول کلمه "نمایشی"در این جمله چیست، غیر از آنکه باز فارغ از معانی به دنبال ایجاد احساسات ضد بهایی هستید؟ گناه بهاییان در این نمایشنامه کجاست؟ آیا آقای سیف زاده با ما مزاح می فرمایند؟
آقای سیف زاده چون یک مجاهد نستوه باز هم از پا نمی نشیند. این بار بهاییان را به ساواک پیوند می دهد.ایشان مدعی است که طبق اسناد باقی مانده از ساواک، بهاییان توسط این اداره تقویت می شدند. سوال من اینست که این تقویت به چه صورتی انجام گرفته است؟ آیا این یک پروژه دو جانبه بین بهاییان و ساواک وجود داشته است؟ آیا بهاییان نیز حمایت ساواک را پذیرفتند؟ البته می توان حدس زد که جامعه بهایی ایران با ۳۰۰۰۰۰ جمعیت شاید محل مباحثاتی هم در ساواک بوده است. و این موضوع که آیا تهدیدی از جانب این گروه برای امنیت کشور وجود دارد می توانست مورد توجه قرار گیرد و اگر انصافی در کار می بود نتیجه مباحثات نیز نمی بایست چیزی بر علیه بهاییان بوده باشد. چرا که این حزب با سیاست کاری ندارد و بهاییان جز به اصلاح عموم نمی اندیشند. اما اینکه آیا ساواک بهاییان را تقویت می نمود یا نه بی هیچ تردیدی محلی از اعراب در جامعه بهایی نداشته است. نکته آنست که برعکس مدعای شما، اسناد بجا مانده از ساواک حاکی آن است که این سازمان هموراه از معاشرت نیکوی بهاییان با عموم سوء استفاده نموده و سعی در گماشتن جاسوس و گزارشگر در مجامع بهایی داشته است. این را ازگزارشات فراوانی که از جلسات بهاییان در آرشیو ساواک موجود است می توان دریافت.
اما سوال دیگری که از داد ستان آیت الله خمینی دارم آنست که اگر سندی وجود داشت، سندی مبنی بر یک ارتباط متقابل بین جامعه بهایی ایران و ساواک، چرا دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی، و شاید هم نیروی های تحت امر شما، ۹ نفر اعضای محفل روحانی ملی ایران را در سال ۱۳۶۰ ربوده و سر به نیست کرده اند؟ چرا آن ها را دادگاهی نکرده اند و اسناد مورد نظر شما را به سمع و نظر ملت شریف نرساندند؟ چرا آنها را در مقابل چشمان ملت ایران به پای میز محاکمه نکشاندند؟ چرا آنها را بی سر و صدا، بی هیچ دادگاه و قانونی سر به نیست کرده اند؟
۴) این عضو کانون مدافعان حقوق بشر ایران در فراز دیگری از صحبت های خود ارتباط ساواک با جامعه بهایی را به شکل دیگری ترسیم می کند، آنجا که می گوید "...این حقیقت داشت که این دو تا را [بهاییان و حجتیه] به بازی میگرفتند برای اینکه مبارزه علیه رژیم سابق را در مسیر خودش که داشت به طرف تعالی پیش میرفت، منحرف بکنند..."
آیا می توانم از شما بپرسم که کدام اقدام جامعه بهایی در راستای بازی های ساواک بوده است. متاسفانه اطلاعات شما در مورد جامعه بهایی از حد شایعات کوچه و بازار تجاوز نمی کند. شما اگر بدانید که جامعه بهایی چگونه اداره می شود مدعی آن نمی شدید که "...البته مهرههای بالای آنها حتماً ارتباطهایی داشتند." چه که در جامعه بهایی جایی برای مهره های بالا وجود ندارد. اگر منظور شما از مهره های بالا همان اعضای محفل ملی است، چنانچه پرسیده ام، چرا آنها را سر به نیست کرده و دادگاهی نکرده اید؟ اگر منظور شما بهاییان صاحب نام و ذی نفوذ می باشد، باید به شما بگویم که این افراد در اداره جامعه بهایی نفوذی نداشته و ندارند. جامعه بهایی دارای یک نظام اداری منظم و دقیق است. کارگزاران این نظام اداری(فعلا در ایران بدستور دولت تعطیل است) یعنی اعضای محافل روحانی محلی و ملی، توسط آحاد افراد جامعه بهایی هر سال انتخاب می شوند. همچنین نه نفراعضای مرکز جهانی بهایی که در شهر حیفا(اسراییل کنونی) واقع است هر ۵ سال یکبار توسط نمایندگان بهاییان سراسر عالم انتخاب می گردند. عمده وظایف این افراد طرح نقشه های خدمت به عالم انسانی است. نقشه هایی که به بهاییان سراسر عالم، و حتی غیر بهاییان داوطلب، این فرصت را می دهد که با شرکت در این نقشه ها مشغول خدمت به همنوعان خود در گوشه و کنار دنیا شوند. کار محافل ملی هر مملکت سازماندهی نیرو ها در جهت انجام این نقشه هاست. این نقشه ها که گاهی ۲ ساله یا ۵ ساله و بعضا ۱۰ ساله می باشند دارای اهداف مشخصی است. اهدافی که مهمترین آن تبلیغ دیانت بهایی و آشنا سازی مردم با اصول آن مانند ۱-توجه به لزوم و امکان صلحی عمومی بین دول عالم ۲-وحدت نوع بشرو ترک تعصبات نژادی ۳- تطابق دین و خرد۴-تساوی حقوق زنان و مردان ۵-ترک تقالید ۶- تحری انفرادی حقیقت ۷- تعلیم و تربیت عمومی اطفال و .... است. هر بهایی در هر جای عالم که باشد با راهنمایی های محافل ملی و محلی در مسیر این اهداف به شیوه های مختلف و متناسب با شرایط محلی گام بر می دارد.
حال جناب سیف زاده، عضو محترم کانون حقوق بشر ایران، توضیح دهید که کدام حرکت محفل ملی ایران در خلاف این اصول و در جهت خواسته های ساواک بوده است. جامعه بهایی حتی وقعی به دشمنی ها و تهدید های گروه حجتیه نمی نهاد. خلاصه مذاکرات تمام محافل ضبط و در اختیار شماست آنها را بخوانید تا متوجه شوید که تا چه میزان جامعه بهایی فارغ از تهدید های وارده به اصول اساسی خود مشغول و پایبند بوده است.ما را نه با ساواک کاری بوده است و نه با انجمن های تحت حمایت آن.
اما صحبت های آقای مسعود بهنود هم که یک تاریخدان و روزنامه نگار برجسته می باشند بیشتر از سیف زاده به حقیقت نزدیک نبوده است.
۵)مسعود بهنود ادعا می کند که "...وقتی که حکومت مرکزی ایران با خشونت با بنیانگذار بهاییت برخورد کرد جانشینان این گروه ناگزیر از ایران بیرون آمدند و ناگزیر شدند که کمک بطلبند..." منظور آقای بهنود خروج بهاالله از ایران بسمت عراق می باشد. اما آنچه که باید به آقای بهنود یاد آوری شود آنست که بهاالله و خانواده اش جانشین گروهی نبوده اند. بهاءالله تنها از محبان سید باب بوده و از آنجا که وزیر زاده ای محترم بوده است این تعلق خاطر مورد توجه حکومت قرار گرفت. از طرفی دیگر بهاءالله بنا به حکم دولت علیه از ایران خارج و همراه خانواده و جمعی از بابیان به عراق تبعید گردید و دیگر نمی دانم که قضیه کمک طلبیدن چه می باشد. ای کاش آقای بهنود زحمتی می کشیدند و توضیحی می دادند که بهاء الله غیر از آنکه به عده ای از پادشاهان عالم از جمله ناصرالدین شاه الواحی فرستاد و آنان را دعوت به امر الهی و خیر و صلاح نوع بشر نمود دیگر چه تقاضایی از ایشان کرده است. آیا حاصل این کمک ها آن بوده است که تا پایان حیات، بمدت ۴۰ سال، از تهران به بغداد از بغداد به استامبول از استامبول به ادرنه و از ادرنه به عکا واقع در اسراییل تبعید گردید و در طول این مدت به اعلام رسالت خویش و بسط شریعت و نزول آیات و الواح پرداخت؟
۶)آقای بهنود در ادامه این مصاحبه به بیان مطالب دیگری می پردازد که ذره ای راه به حقیقت ندارند. ایشان معتقدند که بهاییان تا کودتای مشروطه پنهان بوده اند و دلیل آن را پنهان بودن عقاید ازلی آقای یحیی دولت آبادی می دادنند. اگر این دلیل مقبول عقل سلیم است، پس هم اکنون نیز بهاییان پنهانند چون نه نامی از ازلی ها هست و نه نشانی. کجا شنیده اید که در طول ۶۰-۷۰ سال اخیر یک ازلی کاری کرده باشد یا آزاری دیده باشد؟ خلط مبحث ازلی ها و بهاییان نشان از نا آگاهی جناب بهنود از تاریخ دیانت بهایی دارد. صبح ازل خود را جانشین باب می دانست و این در حالی است که بهاء الله اعلام یک شریعت جدید نمود. آقای بهنود در هر موردی توضیحی با ذکر دقایق می دهد جز در مورد موضوع مصاحبه و گمانه زنی های خود در مورد بهایی ها. مثلا بدون آنکه به بحث مربوطی باشد توضیح مبسوطی راجع به تیمسار باتمانقلیچ و عکس تیمسار بر روی مجله تایم بو می دهد،و ارتباط او با شاه را و شباهتش به سرهنگ های یونان را عنوان می نماید، اما توضیح نمی دهد که چگونه بهاییان "تحت پوشش" انگلستان قرار گرفتند. ایشان از وجود عکسی که باتمانقلیچ را در حال خراب کردن حظیرة القدس نشان می دهد اطلاع دارد و آنرا عنوان می نماید اما هیچ توضیحی در این مورد که انگلستان چه امکاناتی در اختیار بهاییان قرار داده است به خواننده نمی دهد؟ آیا در این زمینه تحقیقی کرده اند؟ آیا در طول سالها مطالعه و غور و تعمق در تاریخ ایران به مدرکی دال بر این ارتباط دست یافته اند؟ راستی چرا وقتی صحبت از بهاییان است کسی خود را لازم به رعایت شرافت و موازین اخلاقی نمی کند؟
موخره:
دشمنی آخوندهای ایران با بهاییان چیز جدیدی نیست و علت این دشمنی و تنفر نیز واضح است. این دشمنی ریشه در یکی از اساسی ترین دستاوردهای دیانت بهایی برای نوع بشر یعنی نفی اداره انفرادی جامعه و نفی طبقه روحانی است. در دیانت بهایی افراد به هیچ وجه تن به تقلید از دیگران نمی دهند. تحری حقیقت امری انفرادی است و هرکس شایسته آنست که فهم شخصی و ادراک خود از دین و سایر امور را میزان قرار دهد. اما دشمنی روشنفکران و بعضی روشنفکر نماها با دیانت بهایی داستان غم انگیز دیگری است و حاکی از سر خوردگی قشر روشنفکر ما از جهت گیری ها و وضعیت خود دارد. وقتی در جواب این سوال خانم محمدی که می پرسد:
"به این ترتیب آن نظری که انجمن حجتیه را دست پرورده ساواک میداند... شما معتقدید که در هر دو سمت، هم بهاییان و هم در مبارزه با بهاییان، رژیم گذشته دست داشت؟"
آقای سیف زاده می گوید:
"بله، این حقیقت داشت که این دو تا را به بازی میگرفتند برای اینکه مبارزه علیه رژیم سابق را در مسیر خودش که داشت به طرف تعالی پیش میرفت، منحرف بکنند. این اصل ماجرا بود."
بنده هم معتقدم که اصل دشمنی جناب سیف زاده با بهاییان در این قسمت نهفته است. جناب سیف زاده بخوبی واقف هستند که بهاییان چه در آن رژیم و چه در این رژیم سر سختانه در حال مبارزه اند اما قادر به درک آن نمی شوند که هدف بهاییان در این مبارزه بسی فراتر از تغییر یک رژیم است. آقای سیف زاده تنها متوجه این موضوع می شود که آنچه او و هم رزمانش به عنوان هدف قرار داده اند از دید بهاییان قابل اعتنا نبوده و نیست. لذا در صدد تحقیر بر می آید بطوریکه در آخر کلام می گوید:
"عدهای از آنها هم البته آگاهانه برای اینکه مسایلی مثل گرانی، تورم، مسکن، آزادیهای مردم و حق شهروندی را از دید مردم خارج بکنند، زمینهی دستگیری دو تا سه تا بهایی بیچاره را فراهم میکنند."
باید خدمت آقای سیف زاده اعلام نمایم که همین بیچارگان بوده اند که از ابتدای انقلاب یعنی زمانی که شخص شما دادستان بوده اید در معرض تند باد حوادث بی شمار واقع شدند اما از خرد وکلان-زن و مرد-تحصیل کرده و بی سواد- دارا و ندار چون کوه ایستاده اند و به تمام روشنفکران ایران که به تلنگری تغییر موضع داده اند و بعضا به جناح مخالف خود پیوسته اند درس آزادی داده و معنی آزادی عقیده را آموخته اند . پیروزی بهاییان در این راه جشن بزرگ تمام دگر اندیشان ایران خواهد بود. روز پیروزی اندیشه بر خشونت خواهد بود.
-------------------------------------------------------------
(۱)از دیگر خبرها و گزارشاتی از این دست می توان به خبر دستگیری ۲ بهایی اصفهان اشاره نمود. در حالی که بیشتر خبر گزاریها به مصاحبه رادیو فردا با فرهاد ثابتان، سخنگوی جامعه بهایی در این رابطه اشاره کرده اند و ضبط و انهدام دو قبرستان بهایی و عدم دسترسی بهاییان به محلی برای دفن اموات را در خبر گنجانده اند، رادیو زمانه بصورت یک طرفه اعلام نمود که این ۲ بهایی به جرم دفن غیر مجاز اموات دستگیر شده اند.
همچنین می توان به مصاحبه منتشر شده در زمانه توسط اردوان روزبه با مجتبی منتظری، فرزند آیت الله منتظری،در مورد فتوای آیت الله منتظری در مورد بهاییان اشاره نمود که در کل سعی در کم رنگ نمودن جنبه های مثبت این فتوا داشته است.
باید خدمت آن بزرگوار عرض نمایم که این اولین بار در ۱۶۴ سال گذشته است که کسی می گوید سید "محمدعلی" باب یک مجتهد بوده است. اولا نام ایشان علی محمد است نه محمد علی و ثانیا اگر آقای سیف این زحمت را می کشیدند که به چند کتاب تاریخی نیم نگاهی بیاندازند علاوه بر نام و نشان همچنین می آموختند که سید علی محمد باب یک جوان تاجر شیرازی بود که در عنفوان جوانی ادعا نمود که قائم موعود شیعیان است و در سن ۲۶ سالگی به دستور امیر کبیر تیر باران شد. نه فرصت رفتن به مدرسه یافت و نه مجتهد و یا حتی آخوندی بوده است.
۲)در جمله بعدی آقای سیف زاده چنین ادامه می دهد که "البته تحریک سفیر روسیه و بعد هم سفیر انگلستان در این قضیه نقش داشت.در نتیجه آشوبهایی در سراسر ایران بهوجود آمد..."
البته از کسی که چنان آغاز نموده بعید هم نیست که چنین ادامه دهد. حقیقت آنست که
این جملهٔ گنگ بقدری در گوش ایرانیان تکرار شده است که به تناقضات آن عادت کرده اند. گوینده این سخن، فارغ از معانی، تنها بدنبال ایجاد یک احساس منفی نسبت به دیانت بهایی در شنونده است. عزیزان بهایی ستیز اصولا هیچ نیازی به ارائه دلیل و سند برای مدعیات خود احساس نمی کنند، چرا که می پندارند که تکرار این مدعیات باعث اغفال مردم از توجه به مستندات آن است.
اولا باید بدانیم که منظور ایشان از تحریک، تحریک چه کس و یا گروهی است؟ اگر روسیه و انگلیس مردم را تحریک به آشوب و بلوا می کرده اند، گناه قربانیان دراین میان چیست؟ اگر منظور ایشان تحریک سوی دیگر مناقشه یعنی بابیان است، که با عقل سلیم سازگار نمی باشد. چرا که علیرغم سعی ایشان در پنهان سازی، حقیقت آنست که منظور ایشان از کلمه "آشوب" پروسه قتل عام بابیان است. پروسه ای که به قتل ۲۰ هزار بابی در سنوات اولیه اظهار امر باب انجامیده است. آیا ایشان ادعای می کنند که سفرای روس و انگلیس بابیان را تحریک به قتل عام خویشتن توسط مردم می کرده اند؟ راستی چگونه می شود فرد را تحریک کرد که بمیرد؟ آیا می دانید که از بین این کشته شدگان ده ها تن از علمای مبرز شیعه بوده اند که پیرو باب شدند؟ کسانی چون وحید دارابی و حجت زنجانی که از علمای طراز اول و از فقهای صاحب نام بوده اند. آیا تمام این افراد با تحریک این دو سفیر دست از جان شستند و به جمع پیروان یک جوان بیست و اندی ساله پیوستند؟
وقت آنست که به شیوه ای غیر از شیوه آخوند ها صحبت کنیم. آخوندهایی که بر سر منابر، از هفت دولت آزاد، بی هیچ دلیل و برهانی هزار تهمت به این و آن می چسبانند. ایشان به همین شکلی که می گویند دست انگلیس و روسیه در کار بوده است می توانستند ادعا نمایند که دست فرانسه و بلژیک هم در کار بوده است و زحمت ما را در رفع اتهامات دو برابر نمایند. بالاخره از تخفیف ایشان متشکریم.
از طرف دیگر آیا ایشان می توانند توضیح دهند که این سفرا چگونه با سید باب که از بدو اعلام قائمیت به زندان افتاده و تحت توجه کامل امیر کبیر بوده است ارتباط داشته اند؟ چگونه ایشان را که در قلعه ماکو و چهریق، در اقصی نقاط غرب و شمال غرب ایران، به بند کشیده شده بود تحریک می نمودند و آیا هیچ اطلاعی ای دارند که به سید باب چه توصیه هایی می نمودند؟و این توصیه ها چگونه منشاء قتل عام هایی شد که بعد از تیرباران سید باب در قلعه های زنجان و نیریز بوقوع پیوست؟
از تمام این ها گذشته بالفرض که روسیه و انگلستان جادویی در جیبشان بود و یا دارویی در قوطی داشته اند که مردم را تحریک به آن می کرد که جان برکف به دنبال سید باب روانه شوند، آیا از خود پرسیدید که از این کار چه سودی نصیب این دولتها می شد؟ غیر از آن است که این دو کشور همواره منافع متضادی در ایران داشته اند؟ غیر از این است که هر دو کشور بیشترین ضرر ها را در پی بلوا ها و نا آرامی ها ی جامعه ایران دیده اند؟ غیر از آن است که علمای ایران پس از هر بلوایی صاحب نفوذ و قدرت بیشتری شدند و لاجرم از هر نا آرامی در مملکت استقبال می نمودند ؟ آخر چرا به خود زحمت نمی دهید که یکی دو قرار دادی را که بخاطر "آشوب" سید باب نصیب این دو کشور شده است نام ببرید. تا کی در خیالات بسر خواهید برد؟ راستی که خفته را می شود بیدار کرد نه آنکس را که خود را به خواب زده باشد.
۳) در جمله بعد آقای سیف زاده دسته گل جدیدی به بار می نشانند. ایشان می فرمایند که" روحانیون و البته باز هم سفارتهای خارجی انگلیس و آمریکا (برای تقویت دولت سپهبد زاهدی) در یک عمل نمایشی حمله کردند و «حدیرتالقدس» بهاییها را تخریب کردند...."
ای کاش این کارشناس حقوق بشر توضیح می فرمودند که منظور ایشان از "حرکت نمایشی" چیست؟ برای قربانی چه فرقی می کند که آمریکا و روحانیون قصد "نمایش" داشته اند و یا صادقانه دست به تخریب اماکن بهایی زده اند. آیا این هم از گناهان بهاییان است که روحانیون قصد مزاح و مغازله با روسیه و آمریکا، ببخشید انگلیس و آمریکا(دیگر حساب از دست ما هم خارج شد) داشته اند؟ بالاخره تکلیف را روشن نمایید که ما طرف که هستیم آمریکا با ما ست یا با آخوند ها؟ آیا آقا فلسفی در سالهای ۴۱-۴۲ نیز بصورت نمایشی مردم را تحریک به قتل و آزار بهاییان می نمود؟آیا ده ها بهایی دیگر را نیز با حرکت "نمایشی" در آن سالها در گوشه و کنار مملکت کشته اند؟ آخر بفرمایید که شان نزول کلمه "نمایشی"در این جمله چیست، غیر از آنکه باز فارغ از معانی به دنبال ایجاد احساسات ضد بهایی هستید؟ گناه بهاییان در این نمایشنامه کجاست؟ آیا آقای سیف زاده با ما مزاح می فرمایند؟
آقای سیف زاده چون یک مجاهد نستوه باز هم از پا نمی نشیند. این بار بهاییان را به ساواک پیوند می دهد.ایشان مدعی است که طبق اسناد باقی مانده از ساواک، بهاییان توسط این اداره تقویت می شدند. سوال من اینست که این تقویت به چه صورتی انجام گرفته است؟ آیا این یک پروژه دو جانبه بین بهاییان و ساواک وجود داشته است؟ آیا بهاییان نیز حمایت ساواک را پذیرفتند؟ البته می توان حدس زد که جامعه بهایی ایران با ۳۰۰۰۰۰ جمعیت شاید محل مباحثاتی هم در ساواک بوده است. و این موضوع که آیا تهدیدی از جانب این گروه برای امنیت کشور وجود دارد می توانست مورد توجه قرار گیرد و اگر انصافی در کار می بود نتیجه مباحثات نیز نمی بایست چیزی بر علیه بهاییان بوده باشد. چرا که این حزب با سیاست کاری ندارد و بهاییان جز به اصلاح عموم نمی اندیشند. اما اینکه آیا ساواک بهاییان را تقویت می نمود یا نه بی هیچ تردیدی محلی از اعراب در جامعه بهایی نداشته است. نکته آنست که برعکس مدعای شما، اسناد بجا مانده از ساواک حاکی آن است که این سازمان هموراه از معاشرت نیکوی بهاییان با عموم سوء استفاده نموده و سعی در گماشتن جاسوس و گزارشگر در مجامع بهایی داشته است. این را ازگزارشات فراوانی که از جلسات بهاییان در آرشیو ساواک موجود است می توان دریافت.
اما سوال دیگری که از داد ستان آیت الله خمینی دارم آنست که اگر سندی وجود داشت، سندی مبنی بر یک ارتباط متقابل بین جامعه بهایی ایران و ساواک، چرا دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی، و شاید هم نیروی های تحت امر شما، ۹ نفر اعضای محفل روحانی ملی ایران را در سال ۱۳۶۰ ربوده و سر به نیست کرده اند؟ چرا آن ها را دادگاهی نکرده اند و اسناد مورد نظر شما را به سمع و نظر ملت شریف نرساندند؟ چرا آنها را در مقابل چشمان ملت ایران به پای میز محاکمه نکشاندند؟ چرا آنها را بی سر و صدا، بی هیچ دادگاه و قانونی سر به نیست کرده اند؟
۴) این عضو کانون مدافعان حقوق بشر ایران در فراز دیگری از صحبت های خود ارتباط ساواک با جامعه بهایی را به شکل دیگری ترسیم می کند، آنجا که می گوید "...این حقیقت داشت که این دو تا را [بهاییان و حجتیه] به بازی میگرفتند برای اینکه مبارزه علیه رژیم سابق را در مسیر خودش که داشت به طرف تعالی پیش میرفت، منحرف بکنند..."
آیا می توانم از شما بپرسم که کدام اقدام جامعه بهایی در راستای بازی های ساواک بوده است. متاسفانه اطلاعات شما در مورد جامعه بهایی از حد شایعات کوچه و بازار تجاوز نمی کند. شما اگر بدانید که جامعه بهایی چگونه اداره می شود مدعی آن نمی شدید که "...البته مهرههای بالای آنها حتماً ارتباطهایی داشتند." چه که در جامعه بهایی جایی برای مهره های بالا وجود ندارد. اگر منظور شما از مهره های بالا همان اعضای محفل ملی است، چنانچه پرسیده ام، چرا آنها را سر به نیست کرده و دادگاهی نکرده اید؟ اگر منظور شما بهاییان صاحب نام و ذی نفوذ می باشد، باید به شما بگویم که این افراد در اداره جامعه بهایی نفوذی نداشته و ندارند. جامعه بهایی دارای یک نظام اداری منظم و دقیق است. کارگزاران این نظام اداری(فعلا در ایران بدستور دولت تعطیل است) یعنی اعضای محافل روحانی محلی و ملی، توسط آحاد افراد جامعه بهایی هر سال انتخاب می شوند. همچنین نه نفراعضای مرکز جهانی بهایی که در شهر حیفا(اسراییل کنونی) واقع است هر ۵ سال یکبار توسط نمایندگان بهاییان سراسر عالم انتخاب می گردند. عمده وظایف این افراد طرح نقشه های خدمت به عالم انسانی است. نقشه هایی که به بهاییان سراسر عالم، و حتی غیر بهاییان داوطلب، این فرصت را می دهد که با شرکت در این نقشه ها مشغول خدمت به همنوعان خود در گوشه و کنار دنیا شوند. کار محافل ملی هر مملکت سازماندهی نیرو ها در جهت انجام این نقشه هاست. این نقشه ها که گاهی ۲ ساله یا ۵ ساله و بعضا ۱۰ ساله می باشند دارای اهداف مشخصی است. اهدافی که مهمترین آن تبلیغ دیانت بهایی و آشنا سازی مردم با اصول آن مانند ۱-توجه به لزوم و امکان صلحی عمومی بین دول عالم ۲-وحدت نوع بشرو ترک تعصبات نژادی ۳- تطابق دین و خرد۴-تساوی حقوق زنان و مردان ۵-ترک تقالید ۶- تحری انفرادی حقیقت ۷- تعلیم و تربیت عمومی اطفال و .... است. هر بهایی در هر جای عالم که باشد با راهنمایی های محافل ملی و محلی در مسیر این اهداف به شیوه های مختلف و متناسب با شرایط محلی گام بر می دارد.
حال جناب سیف زاده، عضو محترم کانون حقوق بشر ایران، توضیح دهید که کدام حرکت محفل ملی ایران در خلاف این اصول و در جهت خواسته های ساواک بوده است. جامعه بهایی حتی وقعی به دشمنی ها و تهدید های گروه حجتیه نمی نهاد. خلاصه مذاکرات تمام محافل ضبط و در اختیار شماست آنها را بخوانید تا متوجه شوید که تا چه میزان جامعه بهایی فارغ از تهدید های وارده به اصول اساسی خود مشغول و پایبند بوده است.ما را نه با ساواک کاری بوده است و نه با انجمن های تحت حمایت آن.
اما صحبت های آقای مسعود بهنود هم که یک تاریخدان و روزنامه نگار برجسته می باشند بیشتر از سیف زاده به حقیقت نزدیک نبوده است.
۵)مسعود بهنود ادعا می کند که "...وقتی که حکومت مرکزی ایران با خشونت با بنیانگذار بهاییت برخورد کرد جانشینان این گروه ناگزیر از ایران بیرون آمدند و ناگزیر شدند که کمک بطلبند..." منظور آقای بهنود خروج بهاالله از ایران بسمت عراق می باشد. اما آنچه که باید به آقای بهنود یاد آوری شود آنست که بهاالله و خانواده اش جانشین گروهی نبوده اند. بهاءالله تنها از محبان سید باب بوده و از آنجا که وزیر زاده ای محترم بوده است این تعلق خاطر مورد توجه حکومت قرار گرفت. از طرفی دیگر بهاءالله بنا به حکم دولت علیه از ایران خارج و همراه خانواده و جمعی از بابیان به عراق تبعید گردید و دیگر نمی دانم که قضیه کمک طلبیدن چه می باشد. ای کاش آقای بهنود زحمتی می کشیدند و توضیحی می دادند که بهاء الله غیر از آنکه به عده ای از پادشاهان عالم از جمله ناصرالدین شاه الواحی فرستاد و آنان را دعوت به امر الهی و خیر و صلاح نوع بشر نمود دیگر چه تقاضایی از ایشان کرده است. آیا حاصل این کمک ها آن بوده است که تا پایان حیات، بمدت ۴۰ سال، از تهران به بغداد از بغداد به استامبول از استامبول به ادرنه و از ادرنه به عکا واقع در اسراییل تبعید گردید و در طول این مدت به اعلام رسالت خویش و بسط شریعت و نزول آیات و الواح پرداخت؟
۶)آقای بهنود در ادامه این مصاحبه به بیان مطالب دیگری می پردازد که ذره ای راه به حقیقت ندارند. ایشان معتقدند که بهاییان تا کودتای مشروطه پنهان بوده اند و دلیل آن را پنهان بودن عقاید ازلی آقای یحیی دولت آبادی می دادنند. اگر این دلیل مقبول عقل سلیم است، پس هم اکنون نیز بهاییان پنهانند چون نه نامی از ازلی ها هست و نه نشانی. کجا شنیده اید که در طول ۶۰-۷۰ سال اخیر یک ازلی کاری کرده باشد یا آزاری دیده باشد؟ خلط مبحث ازلی ها و بهاییان نشان از نا آگاهی جناب بهنود از تاریخ دیانت بهایی دارد. صبح ازل خود را جانشین باب می دانست و این در حالی است که بهاء الله اعلام یک شریعت جدید نمود. آقای بهنود در هر موردی توضیحی با ذکر دقایق می دهد جز در مورد موضوع مصاحبه و گمانه زنی های خود در مورد بهایی ها. مثلا بدون آنکه به بحث مربوطی باشد توضیح مبسوطی راجع به تیمسار باتمانقلیچ و عکس تیمسار بر روی مجله تایم بو می دهد،و ارتباط او با شاه را و شباهتش به سرهنگ های یونان را عنوان می نماید، اما توضیح نمی دهد که چگونه بهاییان "تحت پوشش" انگلستان قرار گرفتند. ایشان از وجود عکسی که باتمانقلیچ را در حال خراب کردن حظیرة القدس نشان می دهد اطلاع دارد و آنرا عنوان می نماید اما هیچ توضیحی در این مورد که انگلستان چه امکاناتی در اختیار بهاییان قرار داده است به خواننده نمی دهد؟ آیا در این زمینه تحقیقی کرده اند؟ آیا در طول سالها مطالعه و غور و تعمق در تاریخ ایران به مدرکی دال بر این ارتباط دست یافته اند؟ راستی چرا وقتی صحبت از بهاییان است کسی خود را لازم به رعایت شرافت و موازین اخلاقی نمی کند؟
موخره:
دشمنی آخوندهای ایران با بهاییان چیز جدیدی نیست و علت این دشمنی و تنفر نیز واضح است. این دشمنی ریشه در یکی از اساسی ترین دستاوردهای دیانت بهایی برای نوع بشر یعنی نفی اداره انفرادی جامعه و نفی طبقه روحانی است. در دیانت بهایی افراد به هیچ وجه تن به تقلید از دیگران نمی دهند. تحری حقیقت امری انفرادی است و هرکس شایسته آنست که فهم شخصی و ادراک خود از دین و سایر امور را میزان قرار دهد. اما دشمنی روشنفکران و بعضی روشنفکر نماها با دیانت بهایی داستان غم انگیز دیگری است و حاکی از سر خوردگی قشر روشنفکر ما از جهت گیری ها و وضعیت خود دارد. وقتی در جواب این سوال خانم محمدی که می پرسد:
"به این ترتیب آن نظری که انجمن حجتیه را دست پرورده ساواک میداند... شما معتقدید که در هر دو سمت، هم بهاییان و هم در مبارزه با بهاییان، رژیم گذشته دست داشت؟"
آقای سیف زاده می گوید:
"بله، این حقیقت داشت که این دو تا را به بازی میگرفتند برای اینکه مبارزه علیه رژیم سابق را در مسیر خودش که داشت به طرف تعالی پیش میرفت، منحرف بکنند. این اصل ماجرا بود."
بنده هم معتقدم که اصل دشمنی جناب سیف زاده با بهاییان در این قسمت نهفته است. جناب سیف زاده بخوبی واقف هستند که بهاییان چه در آن رژیم و چه در این رژیم سر سختانه در حال مبارزه اند اما قادر به درک آن نمی شوند که هدف بهاییان در این مبارزه بسی فراتر از تغییر یک رژیم است. آقای سیف زاده تنها متوجه این موضوع می شود که آنچه او و هم رزمانش به عنوان هدف قرار داده اند از دید بهاییان قابل اعتنا نبوده و نیست. لذا در صدد تحقیر بر می آید بطوریکه در آخر کلام می گوید:
"عدهای از آنها هم البته آگاهانه برای اینکه مسایلی مثل گرانی، تورم، مسکن، آزادیهای مردم و حق شهروندی را از دید مردم خارج بکنند، زمینهی دستگیری دو تا سه تا بهایی بیچاره را فراهم میکنند."
باید خدمت آقای سیف زاده اعلام نمایم که همین بیچارگان بوده اند که از ابتدای انقلاب یعنی زمانی که شخص شما دادستان بوده اید در معرض تند باد حوادث بی شمار واقع شدند اما از خرد وکلان-زن و مرد-تحصیل کرده و بی سواد- دارا و ندار چون کوه ایستاده اند و به تمام روشنفکران ایران که به تلنگری تغییر موضع داده اند و بعضا به جناح مخالف خود پیوسته اند درس آزادی داده و معنی آزادی عقیده را آموخته اند . پیروزی بهاییان در این راه جشن بزرگ تمام دگر اندیشان ایران خواهد بود. روز پیروزی اندیشه بر خشونت خواهد بود.
-------------------------------------------------------------
(۱)از دیگر خبرها و گزارشاتی از این دست می توان به خبر دستگیری ۲ بهایی اصفهان اشاره نمود. در حالی که بیشتر خبر گزاریها به مصاحبه رادیو فردا با فرهاد ثابتان، سخنگوی جامعه بهایی در این رابطه اشاره کرده اند و ضبط و انهدام دو قبرستان بهایی و عدم دسترسی بهاییان به محلی برای دفن اموات را در خبر گنجانده اند، رادیو زمانه بصورت یک طرفه اعلام نمود که این ۲ بهایی به جرم دفن غیر مجاز اموات دستگیر شده اند.
همچنین می توان به مصاحبه منتشر شده در زمانه توسط اردوان روزبه با مجتبی منتظری، فرزند آیت الله منتظری،در مورد فتوای آیت الله منتظری در مورد بهاییان اشاره نمود که در کل سعی در کم رنگ نمودن جنبه های مثبت این فتوا داشته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر