۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

کار عمل، فرمی در موسیقی سنتی

در آلبوم «بی تو بسر نمی‌شود» گروه اساتید: علیزاده، کلهر، شجریان(محمد رضا) و شجریان(همایون) قطعه‌ایست به نام «چندان که گفتم» که می‌توان کاملا آوازش خواند و نه ترانه و یا تصنیفش نامید؛ اجرایی ‌است آرامش بخش، ساده و در عین حال زیبا از شعری از حافظ. حسین علیزاده آن را کار عمل نامیده است و در توضیح اسم می‌گوید که این قطعه در روند تمرینها و اجراها شکل گرفت و برای همین کار عمل نامیده می‌شود.
امروز ویژ‌ه‌نامه هفتادسالگی بی‌بی‌سی‌ را نگاه می‌کردم. در دقیقه ۷:۳۵ سخنی از توجه به موسیقی‌های محلی ایران در BBC رفته است و کمی بعد نامه‌ای از ملک‌الشعرای بهار به BBC خوانده می‌شود:
«صدای لندن خوب می‌رسد. چند روز قبل یک صفحه که آقای امیر معز برای شما از بندر عباس گرفته بود و تصنیفی محلی و سازی ساده داشت شنیدم. بقدری خوب و لطیف و کار عمل بود که جانی تازه به من بخشود و تا چند روز بی‌اختیار برای رفقا از آن تعریف می‌کردم.»

ظاهرا لغت کارعمل در ارتباط با موسیقی پیشینه‌ای طولانی تر از آلبوم بی‌ تو به سر نمی‌شود دارد.

دل من

به بهانه‌های ساده خوشبختی خود می‌نگرد

۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

سپاه پاسداران در آینه تاریخ

از تکاندهنده ترین صحنه‌ها، در رویدادهای پس از انتخابات ۸۸، حمله بی‌رحمانه نظامیان به معترضین با استفاده از سلاح سرد و گرم بود. اسناد بسیاری، شامل عکس و ویدئو و اظهارات بیشمار شاهدان عینی، ابعاد استفاده گسترده نیروهای سپاهی و امنیتی، بسیجیان  و شبه نظامیان هودار دولت را از سلاحهای گرم و تیراندازی به سوی مردم به خوبی روشن  می‌سازد.
اگر یک قرن به عقب برگردیم، در خرداد ۱۲۸۵ ه.ش[1]، ایران در تب و تاب انقلاب مشروطه بود[2]. مردم به شدت به ناکارآمدیهای دولت و نابسامانیهای مملکت معترض بودند. کشور در تلاطلم و انقلاب بود. آدمیت در صفحه ۱۶۴ از کتاب «ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران» به عوامل بازدارنده حکومت از برخورد خشونت بار با مردم نگاه گذارایی دارد. از جمله می‌گوید: 
«...در موردی امیر بهادر(وزیر جنگ) در انجمن دربار پیشنهاد کرد:«شهر را مثل روسیه به توپ ببندند و مردم را تنبیه کنند». اما حاجی مجدالدوله «خیلی به امیر بهادر تند شده و حرفهای بسیار سخت گفته بود».
آدمیت می‌افزاید: «... برخی آزادیخواهان از سرکردگان ارودی نظامی شهر، تعهد اخلاقی گرفتند که در قیام مردم دست به شمشیر نبرند. آنان هم به سوگند وفاداری خویش وفادار ماندند.»
در توضیح مطلب فوق در پاورقی صفحه ۱۶۵ آمده است: 
«ناظم الاسلام شرح اقدام مدیر مجمع آدمیت را می دهد که از فرماندهان فوج ساخلو شهر«قول و عهد تعهد گرفت که شلیک به مردم نکنند، و اگر حکم دولت بر شلیک شد مخالفت کنند» آنرا در وقایع جمادی‌الاول ۱۳۲۴ ذکر کرده که اوج هیجان بود.(تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول صفحه ۲۴۳-۲۴۴)»
مقایسه عملکرد قوای نظامی تحت امر علی خامنه‌ای، در سرکوب ملت، با رفتار متفاوت نیروی نظامی در عهد قاجار گواهی دیگر از حرکت قهقرایی ایران در یک قرن گذشته است.
--------------
[1]خرداد ۱۲۸۵ ه. ش مطابق است با june 1906 و جمادی‌الاول ۱۳۲۴ ه.ق
[2]حدود سه ماه بعد از آن تاریخ یعنی در مرداد ۱۲۸۵ ه.ش فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه امضاء شد.

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

آسیب شناشی حرکت های ملی، و دشمن شناسی علی خامنه‌ای

فریدون آدمیت در کتاب «ایدولوژی نهضت مشروطه ایران»‌ در اواخر فصل دوم با عنوان «مردم در پرخاش و ستیز» از نا آرامی های پایان دوره ناصرالدین شاه می‌نویسد. در صفحه ۴۷ دو گزارش از وزیر مختار انگلیس می آورد و نتیجه‌گیری‌اش را در پایان در سه بند شرح می‌دهد که بند سوم آن به نظر در مورد زمان ما هم درست می‌آید:
«آن دو گزارش بر روی هم چند نتیجه مهم بدست می‌دهند. یکی استمرار اعتراض عام است علیه دولت ناصری، ... دوم اینکه از تشکل حرکت ملی علیه دستگاه حکومت سخن می‌رود...سوم هراس توهم آلود بیش از اندازه‌ای اذهان را فراگرفته بود. بدین معنی که هر شورشی موجب اشغال مملکت از طرف قوای نظامی بیگانه خواهد گردید! چنان توهمی پیشتر هم بود، پس از این در دوره نهضت مشروطه خواهی هم بود، بلکه در دوره های مختلف تاریخی هم وجود داشت. این عامل روانی همان اندازه که به حرکت های ملی آسیب رسانده، به قدرتهای ارتجاعی حیات بخشیده است
مردم ایران قرنها با هراس از اشغال سرزمینشان زیسته‌اند.

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

سوالی درباره یک حکم جزایی جالب در جمهوری اسلامی ایران

ماده ۶۳۰ قانون جزایی می‌گوید: «هر گاه مردی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکين زن داشته باشد، می‌تواند در همان حال آنان را به قتل برساند».
ماده ۶۲۹ قانون مجازات اسلامی می‌گوید : قتل در مقام «دفاع از قتل يا ضرب و جرح شديد» مشروع است.

حال فرض کنید که آقای الف همسر خود را با آقای ب در بستر مشاهده می‌کند و با استناد به قانون ۶۳۰ کاردی را برداشته به وی حمله می‌کند. آنگاه آقای ب هم که در معرض مرگ حتمی قرار دارد، با استناد به ماده ۶۲۹ از خود دفاع کرده و آقای الف را ناکار می‌کند، تکلیف چیست؟

۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

قطار جهان

عنوان مقاله می‌گه: بنیادگرایان مذهبی وارث زمین خواهند شد. به نظرم این دنیا از خیلی وقت پیش از کنترل خدا خارج شده و کسی هم جلوی این قطار بی ترمز رو نمی‌تونه بگیره
خدا هم درمونده از هرچه در اختیار داره استفاده می‌کنه ولی کاری از دستش ساخته نیست.

۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

مشکل من با بعضی از این سبز ها

تا دیروز که ریش داشتند، می‌گفتن:‌این اصلا دین نیست، فرقه ضاله هست
امروز که سکولار شدند میگن:
آقاجان همه ادیان خرافه هستن، بهایی و غیر بهایی نداره!
شانسه ما داریم؟!

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

اخبار گوسفندی در آستانه عید قربان

در آستانه این عید سعید، گوسفندان همیشه در صحنه، با امضای طوماری خواستار محاکمه هرچه سریعتر اعضای انجمن حمایت از حیوانات، به خاطر تشویش اذهان عمومی شدند.



پایگاه مقاومت منتظران شهادت، در آستانه عید قربان، اقدام به برگزاری یک دوره کلاسهای فشرده با عنوان «ایثار و تجربه شهادت» کرد. گفتنی‌است که این کلاس ها بعد از عید برای کسانی که دوستان و نزدیکان خود را از دست داده اند کلاسهای روان درمانی برگزار می‌کند.


صبح امروز، گوسفندان پایگاه منتظران شهادت، عید سعید قربان را به محضر شبان اعظم و نائب بر حقش، صنف قصابان، کله‌ پاچه پزان، کارد و چاقو سازان و بالاخص مردم گوسفند دوست تبریک گفتند.


سندیکای بوقلمون های ارتدکس شرق آمریکا نیز عید سعید قربان را به گوسفندان جمهوری اسلامی ایران تبریک گفت.

گفتنی است، کاروان گوسفندانی که هفته گذشته برای عملیات شهادت طلبانه در لبنان ثبت نام کرده بودند، شب گذشته راهی مناطق اشغالی شد.

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

اتحاد نوع چهارم

من يك نفر از ياران ايرانم و اكنون مي خواهم مراحل تكامل مفهوم و روح و حقيقت اتحاد را، آن گونه كه در جرگه ي جمع ما تحقق يافته و همچنان نيز در حال تكوين است، بيان دارم تا جلوه اي باشد از روح خلاق ظهور ابهايي و مبشّري باشد براي تحقق اتحاد عالم انساني.
سالياني مي گذشت كه هر يك از ما، در بطن جامعه ي سرفراز بهاييان ايران مي زيستيم؛ امّا يكديگر را نمي شناختيم و از همديگر خبري نداشتيم؛ با وجود اين، با هم متحد بوديم؛ چون به جامعه اي تعلق داشتيم كه متكي بر تعاليم جديد الهي، همه ي اعضاء و آحادش، با ريسمان و سيم هايي نامرئي به هم وصل بودند؛ جامعه اي كه بازوي قدرتمند اتحاد روحاني گذشته اش، ستمگران خونخواره اي چون ناصرالدين شاه را به خاك افكند و پاهاي پولادين وحدت الهي امروزيش، ظالمان بي سابقه اي چون حاكمان كنوني را مستأصل كرد؛ جامعه اي كه منتخبان اعضايش به نام "محفل روحاني ملي بهاييان ايران"، براي اداره ي امورش تلاش مي كردند و بي ادّعا و بي سروصدا، حوايج روزمره اش را بر طرف مي ساختند؛ جامعه اي كه قلوب نيرومند اعضايش چون دانه هاي مرواريد به هم پيوسته و بازوان برومند آحادش چون ديرك هاي آهنين در هم تنيده بود. ما نيز، همچون هزاران مؤمنان خلق بهاء، هر يك برخوردار از روح نباض اين اتحاد بوديم؛ و اين، اتحاد نوع اوّل بود؛ امّا همچنان در كنه وجدان، از خود مي پرسيديم آيا غليان روح اتحاد مي تواند بيش از اين باشد؟
زمان گذشت و طبق وعده ي الهي، حاكمان روحاني پاي بر اريكه ي فرمانروايي نهادند و به فوريت و به درستي، از آن جامعه ي جميل، تصور يك هيكل را كردند و از جمع مديران منتخبش، "محفل روحاني ملي بهاييان ايران"، تجسم يك سر را نمودند؛ امّا با عنادي ديرينه، ناگهان به اين هيكل تاختند و با بعضي تركيده، به اين سر ضربه زدند و عاقبت، به تصوّري كودكانه، قطعش نمودند؛ يعني محفل ملي اوّل را مفقود الاثر كردند، تا آن هيكل بيفتد و بميرد. به فوريت و بر اساس قانون بديع الهي، سري ديگر به جاي آن روييد. با سبعيّت، و به اين اميد كه اين بار ديگر آن پيكر ساقط شود و نابود گردد، اين سر را هم زدند؛ يعني محفل ملي دوم را تير باران نمودند. اما باز هم به حكمت بي بديل رباني، سري بديع، با شكلي جديد و عمل كردي شديد، به جاي آن روييد كه نامش "هيأت ياران ايران" شد؛ هيأتي متكامل و مترقي. ما، در مراحل نهايي تكامل اين هيأت عضو آن بوديم و در اين مرحله، حس مي كرديم كه نه فقط اجسادمان، بلكه ارواحمان نيز بسي بيش از ازمان و احوال عادي، به هم نزديك است. اوقاتي بسيار، در چشمان يكديگر تصوير خود را مي ديديم و ايامي بي شمار، در كلام همديگر انديشه ي خويش را مي خوانديم. گاهي آن من نبودم كه براي بهبودي اوضاع جامعه اي ستمديده سخن مي گفتم، بلكه يار مقابلم بود و هنگامي او نبود كه براي تسكين آلام اقليتي زخم ديده نظر مي داد، بلكه من بودم. در سرماي سخت بلايا، گرماي همبستگي حقيقي جانمان مي بخشيد؛ و اين اتحاد نوع دوّم بود. امّا همچنان در عمق جان، از خود و حالا ديگر گاهي هم از يكديگر، مي پرسيديم آيا جلوه ي اتحاد مي تواند مرحله ي كامل تري هم داشته باشد؟
ايام سپري شد و غدّاره ي ستم قدرتمداران با طرحي تازه به جولان آمد و كمند كينه ي متكبّران به شكلي جديد به جنبش برخاست. روزي در حالي كه براي رسيدگي به امور جامعه اي در هم كوفته، به مشورت نشسته بوديم، عوامل بغض و كين وارد شدند و دستگيرمان كردند و به زندانمان بردند. در تنگناي سلولي در اوين افريتي، باز هم به هم نزديك تر شديم. ماه ها گذشت و بدون توجيه و توضيحي، همچنان اوين نشين و با هم قرين بوديم و كسي هم نمي دانست چرا و به چه دليل. يك سال و نيم بي دادگاه بوديم و منتظر حكم بيدادگاه. عاقبت و در حقيقت، به دليل حفاظت از جامعه اي گرفتار در چنگال قهر و غضب و قلدري، هر كدام به بيست سال زندان محكوم شديم؛ اما به تقدير حيّ قدير، براي آن كه نشان داده شود همواره فرجي هست، ناگهان بيست سال، به ده سال تقليل يافت. ولي تعفّن شديد ظلم پيشين هر گز اجازه نداد رائحه ي قليل عدل پسين به مشام كسي آيد. حبس و زجر بي گناهان ظلم است؛ حتي اگر زمانش هم كاهش يابد. " كسي كه يك نفر را بكشد، انگار جميع ناس را كشته است." بعد از صدور حكم، ما را به زنداني ديگر واقع در شهري دور تر بردند؛‌ زندان گوهر دشت كرج، جايي كه چيزي نمانده است شرارتش شهرت اوين را پشت سر بگذارد. و اكنون هم، پنج نفره در اطاقي پنج متري به سر مي بريم. پنجره اي آهنين و زنگ زده در جوار سقفي سياه و موكتي كثيف و پلاسيده در كفي سيماني و نه هيچ چيز ديگر. دو همكار مؤمنه ي ديگرمان نيز در بخش زنان همين زندان اسير سلولند. تمام ساعت هاي پيوسته ي روز، در ارتباط دست هايمان با يكديگر مي نشينيم و همه ي دقايق در هم رفته ي شب، در تماس ابدانمان با همديگر مي خوابيم. چقدر زواياي سيماهاي يكديگر را كاويده ايم و چه مقدار جريان نفس هاي همديگر را حس كرده ايم. دست من گويي دست ديگري است و پاي او انگار پاي من است. تحرّك، تنها از آن اصواتمان است و تفرّج، فقط از آن افكارمان. من در چهره ي لاغر يار مقابل فقط يك روح مي بينم و او در چشمان گود افتاده ي من تنها يك جان مشاهده مي كند. ما، در فضاي خسته ي اين سلول، به هم بسته ايم و در هم تنيده ايم و يكي گشته ايم و اين اتحاد نوع سوّم است. با اين وصف، يقين داريم كه حقيقت اتحاد باز مي تواند بيش از اين باشد و اكنون الهام گونه، مرحله ي پيشرفته تري از آن را پيش بيني مي كنيم.
زمان هم چنام مي گذرد؛ براي ما بسيار كند؛ و براي ستمگران بسي تند. عدالت عَلَم كردند و بيست سال را به ده سال تقليل دادند. بي ترديد، اين سؤال بر ذهن هر انسان باوجداني خطور مي كند كه چنين حكمي را كدام بيدادگاه بيست سال بُريد و كدام دادگاه ده سال كرد؟ گويي بيدادگاه و دادگاه يكي شده اند. ما كه ذرات هواي ايران بر بي گناهيمان گواهند، و لحظات گذران زندان بر مظلوميّتمان شاهد. بگذريم، گفته اند بايد همچنان ده سال ديگر، پنج نفره، در يك اطاق پنج متري تهي به سر بريم. باز هم ابدانمان با هم مماس تر، و احوالمان به هم نزديك تر، و ارواحمان در هم تنيده تر خواهد شد و اين فرايند تا نهايت ممكن، ادامه خواهد يافت. امّا اين بار انگار اوضاعي ديگر حاكم است. گويي زمان آبستن واقعه اي است؛ و اطاق حامله ي حادثه اي. ذرات ديوار سلول در انتظارند و ملوكول هاي هواي حجره در انديشه. قلوب هزاران مؤمن خلق بهاء مترصّدند و اذهان مليون ها مردم دنيا منتظر. آري، در اين اطاق محقر و مغموم، پديده اي بديع در حال تكوين است و موجودي عجيب در شرف تولد. به وقوع حادثه چيزي نمانده است. همه چيز و همه كس مي گويد به زودي فجر رهايي سرخواهد زد و صبح آزادي برخواهد دميد. آخر عدالت آن چيزي نيست كه از بيداگاه هاي حاكمان مي تراود؛ بلكه آن است كه از مشيت خداوند رحمان نشأت مي گيرد؛ و اين مشيت، مهيمن و مقتدر و نافذ است؛ پس عدالت راستين همواره جاري است و در زمان مقرّر كار خود را خواهد كرد؛ اكنون بايد چنين باشد، تا همه كاملا امتحان شوند؛ مردم ايران امتحان شوند؛ و خيل ستمگران امتحان شوند؛ خلق جهان آزموده گردند؛ و حاميان حقوق انسان آزموده گردند؛ و اين نيز البته از جلوه هاي عدالت حقيقي است. آري، زماني نمانده است كه تكوّن يك حقيقت روحاني برترين، يك كره ي عجيب آتشين، يك روح متحد رنگين، در بطن اين اطاق غمگين تمام شود؛ آنگاه اين روح بديع، سقف را خواهد شكافت و آهسته و باوقار، بر فراز فضاي ايران زمين استقرار خواهد يافت. همه ي خلق هاي اين ديار مبهوت ديدارش خواهند شد و انگشت اعجاب بر دهان خواهند برد. آنگاه هر كسي مي پرسد اين كره ي نورين رنگين چيست؟ اما كسي پاسخي نمي داند. پاسخ را من مي دانم، من كه با ذرات ديوار اين اطاق مأنوس بوده ام؛ جواب را ما مي دانيم، ما كـه با ملكول هـاي هـواي اين سلـول سركـرده ايم؛ فقط من و ما مي دانيم آن پديده ي برجسته چيست. آن، اتحاد نهايي ارواح ما است، كه به زيور ايمان به جمال و جلال موعود و محبوب عالميان مزيّن است؛ اتحادي كه فقط و فقط مي تواند در كوره ي گدازان بلايا و به نام نامي حضرت بهاءالله حاصل شود؛ و آن، اتحاد نوع چهارم است. در آن روز رهايي، ما، با ابداني تكيده؛ امّـا جبين هايي روشن و ارواحي چون گلشن، به نزد عزيزان خود باز خواهيم گشت؛ ولي آن كره ي نارين نورين، همچنان بر فراز فضاي زيباي ايران زمين باقي خواهد ماند تا شاهدي باشد از پيروزي حق منيع بر باطل شنيع، و نشاني باشد از اتحاد موعود عالم انساني.
23/7/1389

و آنگاه خداوند همبرگر را آفرید




کی گفته همبرگر آدمو چاق می‌کنه؟ من هر روز از حوالی ظهر، که به مدرسه می‌آم، تا شب دیر وقت که خونه برمی‌گردم چهار-پنج وعده غذا، شامل انواع میوه، یکی دو لیوان شیر با خرما، انواع سبزیجات به صورت پخته به همراه نون سیاه و یا سبزی خام، یه عالمه بادُم زمینی، چندین قوری چای با کشمش و ... می‌خورم و می‌نوشم: باز هم گشنمه.
امروز صبح از ده صبح که مدرسه اومدم تا حالا که نزدیک هشت شبه، فقط یک همبرگر خوردم(بدون چیز) و هنوز سیرم، سیرِ سیر. فقط هرچی آب می‌خورم بازم تشنمه... عجب معجزه‌ای می‌کنه این غذا :)

۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

Iranian Judiciary system in 12 steps---By Arya

The Iranian Justice system is greatest marvel of The Islamic Republic of Iran no other country has ever achieved on creating such innovative system.
Here is how it works:
  1. Arrest for no particular reason
  2. Jailed for many months
  3. torture and abuse just for the heck of it
  4. appearing in court for 5 mins
  5. assigning an intelligence agent as public defendant
  6. Charging with a generic undefined crime
  7. appearing in court for 1 minute
  8. extorting money and property from suspects
  9. take a shot at getting a forced confession
  10. Release for a short time so suspects can see what they miss
  11. sudden arrest because they miss their suspects
  12. Jailed for many years/Execution/exile/disappearance or accidental death of the detainee
    -------------------------
    Please note that this system is so intelligently designed that may work in any order or possible variation that you can imagine.
    Some detainees also have a choice of express justice which can get them from home to execution in less than 3 days.
    Detainees may also choose not to enter the justice system, depending on their conviction, in which case they can spend time with some unofficial government personnel in less than official settings facing some unofficial hospitality, pondering on the issue that whether God exists or not

.

۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

حاشیه‌ای بر متن

چند ماه پیش دوستم سپهر نکته‌ جالبی را (البته مثل همیشه بدون ماخذ[1]) در مورد آیین حج مسلمانان مطرح کرد؛ می‌گفت که حج یکی از مناسک رایج در بین اعراب جاهلیه بود و پیامبر اسلام نیز آنرا وارد رسوم اسلامی کرد. البته قبل از این میدونستم که بسیاری از احکام مانند قصاص و سنگسار از رسوم یهودیان بود که به اسلام راه یافت، ولی اینکه چنین مناسک مهمی که در قلب اعمال اجتماعی اسلام قرار دارد از اعراب جاهلیه باشد، کمی به نظرم عجیب آمده بود. این موضوع رو در سایت قبلی کاویان، نگاه دیگر، که توسط پرشین بلاگ فیلتر و حذف شده، با دوستان مسلمانی، که در بحث شرکت می‌کردند در میان گذاشتم تا موضوع کمی روشنتر بشه، اما کسی اظهاری نظر نکرد. کمی بعد کاویان هم در همین سایت نگاه به موضوع جالبتری اشاره کرد و آن اینکه «الله»‌ یعنی مقدسترین هویت در دین اسلام خود نام بت بزرگ اعراب جاهلیه در کعبه بوده است.
امروز مقاله اکبر گنجی با عنوان «چهار زنه کردن مردان قرن بیست و یکم» را در روز‌آنلاین می‌خوندم که به نقل قول زیر از کتاب حجه‌الله بالغه از شاه ولی‌الله دهلوی [2] بر خوردم:
"راسخان در علم می دانند که شرع اسلام درباب نکاح و طلاق و معاملات و زینت و لباس و قضاء و حدود و قسمت غنائم چیزی نیاورد که اعراب ندانند یا در قبولش تردید کنند. بلی گاهی تصحیح خطاها رخ می داد مثل ربا که در میانشان رواج یافته بود و از آن نهی شدند... دیه قتل در زمان عبدالمطلب ده شتر بود. دید که با ده شتر دست از آدمکشی بر نمی دارند آن را به صد شتر رساند و پیامبرهم آن را نگاه داشت و عوض نکرد. اولین قسامه را ابوطالب برگزار کرد. از هر غارت یک چهارم به رئیس قوم می رسید پیامبر آن را یک پنجم کرد. قباد و انوشیروان پسرش مالیات و عشریه می گرفتند شرع هم چیزی نزدیک آن را آورد. بنی اسرائیل زانیان را سنگسار می کردند و دست دزد را می بریدند و قاتل را می کشتند، قرآن هم همان را آورد و امثال اینها بسیار است که بر شخص محقق مخفی نخواهد ماند. بلکه اگر تو زیرک باشی و به جوانب احکام محیط باشی خواهی دانست که انبیأ علیه السلام در آئین و آداب عبادات هم چیزی نیاوردند که خودش یا مثلش در میان قومشان نباشد. البته تحریفات جاهلی را از آن زدودند و اوقات و ارکان مبهم و امور مهجور مانده را ضبط و ترویج کردند".

در دیانت بهایی هم به نظر می‌رسد چنین مواردی وجود دارداما با دو تفاوت عمده: اول آن که این ایده‌ها نه فقط از یک قبیله و سنت خاص که از ایده‌ها و تفکرات ملل مختلف وارد دین بهایی شده است و دوم آنکه بعضی از این ایده‌ها بر خلاف رسوم جاهلی که معمولا به منظور همراهی با قوم وارد دین اسلام شده‌اند، علیرغم مخالفت با رسوم رایج در ایران و ممالک اسلامی که جامعه بهایی در آن نشو و نما می‌نمود وارد فرهنگ و ادبیات دینی شد. مثلا از یک طرف عید نوروز برگرفته از فرهنگ ایران بوده و تبدیل به یک عید مذهبی شده است و از طرف دیگر، بنا به حدس Juan Cole در کتاب Modernity and the Millennium، عبدالبهاء در بیان صریح و واضح ایده‌ جدایی دین از سیاست در صفحات آخر کتاب «مقاله شخص سیاح» ، علیرغم وجود این ایده در الواح و آثار متعدد بهاءالله، متاثر از مقاله‌ای از یک پروفسور دانشگاه نیویورک که در سال ۱۸۶۳ منتشر شد بوده باشد.(برای دیدن نام مقاله و نویسنده رجوع کنید به: مدرنیته و عصر جدید، صفحه ۳۲). ایده جدایی دین از سیاست بهیچ وجه به منظور همراهی با رسوم رایج در ممالک عثمانی ویا روش حکومتداری در ایران مطرح نشده، بلکه به منظور تعدیل و تغییر روشهای جاری بوده است.
------------------------------------
[1] اطلاعات تاریخی سپهر بیشتر مواقع دقیق هستند، مخصوصا اگه در مورد جنگ جهانی دوم باشه
[2]ج 1، ص 105

۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

نمونه‌ای از ترجمه‌های کاتب‌البیت، عبدالله شهبازی


عبدالله شهبازی در کنار هم‌رزمش بازجو شریعتمداری
دوستانی که می‌خواهند نظر بنده را راجع تاریخنگاری آقای شهبازی بدانند به این عکس نگاه کنند
hhttp://domjonbanak.blogspot.com/2011/09/blog-post.html

پیش درآمد: ما قبلا عادت داشتیم که با توجه به اسناد و مدارکی(1)، که جناب شهبازی در سایت خود، مبنی بر دریافت سفارشاتی برای نگارش تاریخ مورد نظر مقام معظم ارائه کرده است، ایشان را «مورخ سفارشی» بخوانیم، اما از آنجا که علی خامنه‌ای این روزها با علوم انسانی سردماغ نیست، ترجیح دادیم عنوان آقای شهبازی را به «کاتب البیت» تغییر دهیم.
درآمد: جناب کاتب البیت، اخیرا، در یکی از قلم‌فرسایی‌هایش با عنوان «بازگشت گلدبرگ»، دست به ترجمه‌ای انقلابی از یک مقاله خارجی زد، که باعث سرور فراوان شد. در مقاله ایشان از قول ژان کول آمده است:
«يک نئوکان درمانده جنگ‌طلب چه بايد بکند؟ اين گروه سياسي شامل موجودات زهرآگين و عنودي چون جيمز وولزي، رئيس سابق سيا، و جان بولتون، سفير سابق آمريکا در سازمان ملل، است.»
کلمه «موجودات زهرآگین عنود» نظرم را جلب کرد. به اصل مقاله که مراجعه کردم دیدم که جمله‌ فوق ترجمه‌ای است از:
What should a poor warmongering Neoconservative do? This political grouping includes WASPS such as
کاشف به عمل آمد که ایشان کلمه مبارکه WASP را به معنی «موجودات زهر‌آگین عنود» ترجمه کرده است. به نظر می‌رسد که این نابغه تاریخ شناس در این ترجمه معنی بیولوژیکی کلمه را مطابق مقاله
مد نظر قرار داده باشد، بدون آنکه از خودش بپرسد که چرا آقای کول این کلمه را باحروف بزرگ نوشته است. حتما بیچاره فکر کرده که آقای کول هم مانند رفیقش بازجو شریعتمداری از شیوه‌های نامانوس برای تاکید استفاده می‌کند، با این فرق که حسین بازجو از علامت ؟؟؟؟؟ یا !!!!!!!! استفاده می‌کند و ژان کول از حروف بزرگ. حال آنکه اگه این تاریخدان نابغه به ‌صفحه
نگاهی می‌انداخت متوجه می‌شد که معنی لغت، نه «موجود زهر آگین»، که مخفف
White Anglo-Saxon Protestant
است. از تاریخدان سفارشی چه انتظاری بیشتر از این است؟
--------
(1)صفحه 5, 6 و 7 را برای رويت اصل سفارشات ببینید.



۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

There is *only* one way


زمانی توماس جفرسون گفت تمام انسانها با هم برابرند، گفته‌ای که ینکی ها و خانواده رئیس جمهور بسیار این روزها آنرا به رخمان می‌کشند... ما می‌دانیم که همه آدمها، به شکلی که آنها می‌گویند، یکسان آفریده نشدند. بعضی‌ها باهوشتر از دیگرانند. بعضی موقعیتهای بهتری دارند، موقعیتهایی که با آنها به دنیا آمدند. بعضی مردان بهتر پول می‌سازند و بعضی خانم ها کیک های خوشمزه‌تری می‌پزند. بعضی ها با تواناهایی هایی فراتر از حد طبیعی بدنیا می‌آیند.
اما در این کشور یک جا هست که همه مردم در آن برابرند، فقط یک نهاد انسانی وجود دارد که به یک گدا و راکفلر یکسان می‌نگرد، یک احمق و انیشتن در آن برابرند و یک بی سواد با رئیس یک کالج در آن مساویند. آن نهاد، آقایان، دادگاه است.


از کتاب کشتن مرغ مقلد



Thomas Jefferson once said that all men are created equal, a phrase that the Yankees and the distaff of the Executive branch in Washington are fond of hurling at us..... We know all men are not created equal in the sense some people would have us believe -- some people are smarter than others, some people have more opportunity because they're born with it, some men make more money than others, some ladies make better cakes than others -- some people are born gifted beyond the normal scope of most men

But there is one way in this country in which all men are created equal -- there is one human institution which makes a pauper the equal of a Rockefeller, a stupid man the equal of an Einstein, and the ignorant man the equal of any college president. That institution, gentlemen, is a court

"-Atticus Finch To Kill A Mockingbird", by Harper Lee


۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

رهبر جنبش سبز کیست؟

نکتهای هست که رژیم ایران خیلی بهتر از مردم سبزش متوجه‌اش بوده و امیدوار است که مردم از آن غافل بمانند؛ این که رهبر جنبش سبز نه موسوی است و نه کروبی! جنبش واقعی اصلاحات ایران اگر رهبری داشته باشد، این رهبر کسی نیست جز سید علی محمد باب و بعد از او بهاءالله.

هول نکن آقا. فحش نده خانم! بنده اینقدر در مدرسه از این فحشها از معلم تربیتی و دیگران شنیدم که پوستم کلفت شد. فکر می‌کنی که ۰ ۱۴ سال حبس برای هفت مدیر جامعه بهایی برای چیست؟ دستگیری فله‌ای بهاییان در شهرهای مختلف نشانه چیست؟ عوض فحش دادن برو یه لیست تهیه کن از چیزایی که بدنبالش هستی. ببین چند درصد اونها را باب و بهاءالله ۱۵۰ سال پیش مطرح کردند. اونوقت حساب کار دستت می‌آد. آره عزیزم، عوض عصبانی شدن کمی فکر کن و انصاف داشته باش.

اون موقع که «طاهره قرهالعین»‌ بدون حجاب در مقابل علما ظاهر شد، ندای بیرون آمدن زنان از پستوی غفلت و نادانی را سرداد و گفت زن = مرد، آخوند میرفت بالای منبر و به گوشتان میخواند که: بهایی ها معتقد به بی بندو باری جنسی هستند و شما هم باور کردید. اگه اونموقع گوش دلت باز بود، شاید امروز زنان و خواهران ما کمتر در خیابان های میهنمون تحقیرمی‌شدند.

اون زمان که بهاءالله گفت‌:

وقت آن رسیده که مردم دست از تقلید علما بردارند، بساط علما را برچینند، و با عقل و هوش خود به جستجوی حقیقت بپردازند، آخوند فریاد میزد واسلاما، وادینا، که اسلام=روحانیت است، بهاییان قصد دارند به اسلام لطمه وارد کنند، ایمان شما را بدزدند، معنویات شما را نابود کنند. اگر اون موقع به شعور و خردت اعتماد می‌کردی و علما را قیم خود نمی‌کردی، امروز درد خنجرشان را در پشت خود احساس نمی‌کردی. آنانی که خمس و زکاتتان را دریافت کردند، اما وقتی در خاک و خونتان دیدند دم بر نیاوردند، الا قلیلی که بر نیات این قلیل هم اعتماد نشاید.

وقتی بهائیان کتاب «رساله مدنیه» را که درباره لزوم مجلس و تمشیت امور از طریق مشورت منتشر کردند، علما فریاد میزدند که مشروطیت و تاسیس مجلس شورای ملی توطئه انگلیس است که بهاییان آنرا ترویج می‌کنند.

وقتی بهاءالله گفت کلیه تعصبات دینی، نژادی، جنسیتی، وطنی و ... باید از بین برود، علما میگفتند که بهاییان ترویج جهان وطنی می‌کنند تا آمریکا را بر ما مسلط کنند. چون بهاییان جاسوس آمریکا انگلیس و ... هستند.

وقتی بهاءالله ندا داد:

ای اهل عالم، سراپرده یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید، همه بارِ یک دارید و برگ یک شاخسار، آخوند داد زد که نخیر، این خلاف حکم قرآن است. مسلمان از غیر مسلمان بهتر است. مرد از زن بهتر است، آزاده از برده بهتر است و ملا از همه شان بهتر است. شما هم به او گوش دادید، و حسابی طعم غیر مسلمان بودن را به ما چشاندید.


اکنون هم انصاف بده، تک تک این قهرمانان خودساخته سبزتان را آوردند جلوی دوربین و همه را وادار به اعترافات رنگاوارنگ کردند. آنها هم که در امان ماندند دراصول با حاکمان ایران توافق دارند. مدیران جامعه بهایی را چه؟ آیا آنها را توانستند چنین خرد و ذلیل کنند؟

تنها گروهی که از ۱۵۰ سال پیش تا کنون حرف تغییر را با نیتی خالص و با عمل پاک دنبال می‌کند، بهاییان هستند. حرفشان را گفتند، و پایش ایستادند و هزینه دادند و از کسی کینه‌‌ای بدل نگرفته‌اند. این هفت نفر مدیران جامعه بهایی دو سال در بازداشت به سر بردند و تحت سخت ترین شرایط از عقیده خود دست نکشیدند، و متانت و وقار خود را به ارعاب و تحقیر و شکنجه نباختند. اینان هم ایرانیانی هستند چون سایرین، اما بی‌ مدعا. هدفشان معلوم، و حسابشان مشخص است. خیرخواه تمام مردم دنیا، حتی زندانبانان خود هستند و فقط یک چیز میگویند:

«تغییر در وضع ایران نیازمند تغییرات ریشه‌ای در عالم اندیشه و افکار است. نیاز به خانه تکانی روحی و فکری است. چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید»

----------------------------------------

امروز مقاله زیر را در رادیو زمانه دیدم که به موضوع مربوط است

نقش بهاییت دردموکراسی خواهی ایران

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

برای شیوا-از مانا نیستانی

«برای شیوا» یکی از بهترین کارهای مانا نیستانی است. این اثر اگرچه نام فعال سیاسی و مدافع حقوق بشر، شیوا نظر‌آهاری، را بر خود دارد، اما استفاده از سمبلهای مختلفی مثل بچه معصوم بر تبرزین خونین، آینه، موی و شانه و دستهای بیرون آمده از لای میله های زندان، به آن لحنی اساطیری داده است، که مرز زمان و مکان را درمی‌نوردد و ترجمان تجربه‌های تلخ انسان از ظلم‌ها و ستم ها، در گذشته و حال، و در هرجای دنیا می‌تواند باشد.

«برای شیوا» از مانا نیستانی

مثلا گهواره کودک در کنار مار و یا در مهلکه جنگ در اسطوره ها یافت می‌شوند. استفاده از این سمبلها به این کارتون معنویت و یا صداقت خاصی هم بخشیده است که مستقل از داستان شیوا نظر‌آهاری با هرکسی رابطه‌ای درونی برقرار می‌کند.
با این حال، جز در مورد تبرزین خونریز که سمبل حکومت ایران است، رمزگشایی کردن از سایر سمبلهای موجود در این اثر چندان هم ساده نیست. آیا آن دختر بچه شیواست، یا جنبش سبز مردم ایران؟ چرا او روی تبرزین نشسته است؟ آیا دستانی که موی کودک را شانه می‌زنند، دستان شیواست و یا دست مردم ایران است که در زندان اسیرند و برای شیوا دلسوزی می‌کنند؟ و اینکه آینه چه نقشی در این ماجرا دارد؟
«برای شیوا» بی تردید از کارتونهای ماندگار است که در آینده نزدیک درباره آن بیشتر از این نوشته خواهد شد. این اثر جزئی از تاریخ جنبش سبز ایران و همچنین تاریخ هنر ایران است.
------

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

(5)Healthy, Delicious One World Cafe

My lunch today was awesome
Salmon, Beens, Rice and Salad
$6.00

41 South 300 East
Salt Lake City, UT 84111
(801) 519-2002


یاد ده زن بهایی شیراز که بی‌گناه اعدام شدند

ردیف بالا از راست به چپ:
۱-مهشید نیرومند-۲۸ ساله
۲-زرین مقیمی ابیانه-۲۹ ساله
۳-مونا محمودنژاد-مونا محمودنژاد،‌ ۱۷ ساله
۴-اختر ثابت-۲۱ ساله
۵-سیمین صابری- ۲۲ ساله
ردیف پائین از راست به چپ
۶-نصرت یلدایی-۵۶ ساله
۷-طاهر ارجمندی-۳۲ ساله
۸-شهین دالوند-۲۵ ساله
۹-رویا اشراقی-۲۲ ساله
۱۰-سیمین صابری-۲۴ ساله

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

(4)Healthy, Delicious One World Cafe

This is Chicken Curry with rice. The rice is not visible though

$4.00

Fresh wild plum on the way from OWC to U of U. Click on the picture to see in the bigger picture how fruitful this tree is


Windy at One World Cafe, she is super kind to every customer. She makes the cafe feel more like home. She is a grandma and works a volunteer in OWC. To Windy every customer is special. I think she's got the talent for dealing with peoplee

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

(3)Healthy, Delicious One World Cafe

I asked for some extra rice today, so they charged $6:50 instead of $5:50. I wish I had asked something else, like potato, beans, or salad. I enjoyed it anyways
$6.50



41 South 300 East
Salt Lake City, UT 84111
(801) 519-2002

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

(2)Healthy, Delicious One World Cafe

غذای امروز یک کم آبکی شد، Windy زیاد روش آب لوبیا ریخت
Seasoned Chicken Kebab on the stick, Beens and fresh Salad

$6.00
They prepare the beens themselves in "One World Cafe", so you don't need to worry about all the preservatives that you might unwillingly consume by eating the canned beens

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

(1)Healthy, Delicious One World Cafe





One World Cafe سر راه دانشگاهم هست
این رستوران non profit هست
غذای سالم، متنوع و ارزونی داره. غذاهاش ارگانیک هستن.
دور و بر ظهر که دارم مدرسه می‌رم، سر راه ناهارم رو اونجا می‌خورم
تصمیم گرفتم واسه چند روز از ناهارم عکس بگیرم و اینجا پست کنم





41 South 300 East
Salt Lake City, UT 84111
(801) 519-2002




$5.50

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

Iranian president's got talent too

حدود چهار سال پیش احمدی‌نژاد، با پیش بینی سقوط استکبار جهانی-آمریکای جهانخوار، در اقدامی امام زمانی، و به توصیف خودش «عالمانه»، در معاملات نفتی، یوروی اروپایی را جانشین دلار آمریکایی کرد، تا با این حرکت هم آمریکا را بخوبی ادب کرده باشد[1] وهم در رقابتهای اقتصادی آمریکا و اروپا، طرف اروپا را، که با ایران در بحث انرژی هسته‌ای ملایم تر برخورد کرده بود، گرفته باشد[2].

متاسفانه چندی نگذشت که این این پیشگویی ایشان هم غلط از آب درآمد و یوروی اروپایی عزیز سقوط چشمگیری کرد. اگرچه این اتفاق برای احمدی‌نژاد هیچ اهمیتی نداشت، اما مردم ایران حدود چهار میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار بابت پیشگویی ایشان پرداختند[3].

امروز در خبرها آمد که ایران می‌خواهد یورو را با درهم اماراتی عوض کند، واحد پول کشوری که کمتر از 0.1 ایران جمعیت و کمتر از 0.05 ایران مساحت دارد اما اقصادش بر اساس پیشگویی، رویای صادقه و تعبیر خواب حضرت یوسف، علم جفر و سایر مزخرفات حکومت آیت‌اله خامنه‌ای اداره نمی شود.

آنچه غم‌انگیزتر است آنست که امارات با این درخواست ایران موافقت نکرد.

و این بود پایان یکی از ماجرا جویی های آقای احمدی‌نژاد در نبرد با استکبار جهانی، ماجراجویی‌ای که سایت «دکتر احمدی نژاد» از آن به عنوان یکی از سه حادثه مهم نشست اوپک در ریاض یاد کرد[4].



------------------

1-ما در قطع ارتباط با دلار سود سیاسی و اقتصادی داشتیم زیرا دیگران نیز در پی ما ارتباطشان را با دلار قطع کردند و به تدریج به دلار ضربه وارد شد بی بی سی

2 محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری ایران سال ۲۰۰۷ در نشست سران کشورهای عضو اوپک در ریاض دلار را "تکه کاغذی بی ارزش" خواند و خواهان خرید و فروش نفت به ارزهای دیگر شد، درخواستی که با مخالفت عربستان سعودی مواجه شد. بی بی سی

3-معاون اقتصادی بانک مرکزی گفت که در پنج ماه اول سال جاری خورشیدی(یعنی ۱۳۸۷) حدود چهار میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار از ارزش داراییهای ارزی ایران کاسته شده است. بی بی سی

4-http://drahmadinejad.parsiblog.com/Archive57665.htm


5-خبر زیر در سایت «خواندنیها» هم به موضوع مرتبط است

۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

از نامه* سرگشاده کدیور به رفسنجانی**

  • محروم کردن شهروندان بهائی از امکان ادامه تحصیل در دانشگاهها به دستور رهبری نقض آشکار قانون اساسی و موازین شرعی (مطابق فتوای مرحوم آیت الله منتظری) است.
  • در جمهوری اسلامی افراد به صرف داشتن عقیده مورد تعرض و مواخذه قرار می گیرند. این استثا نیست، قاعده و رویه کشورداری آقای خامنه ای بوده است. راستی با کدام دلیل شرعی و مستند قانونی در دوران ایشان دراویش نعمت اللهی یا بهائیان را مجازات می کنند؟ بطلان عقیده عقوبت دنیوی ندارد. ایشان شرعا و قانونا مجاز نیستند هیچ شهروند ایرانی را به دلیل عقیده اش مورد تعرض و مؤاخذه قرار دهند.
  • احيای حقوق عامه، گسترش عدل و " آزادی‌های مشروع" کلمات زیبائی است که هرگز در زمان زمامداری آقای خامنه ای محقق نشدهاست. حکومت آقای خامنه ای در جهت اماته حقوق عامه، زیرپاگذاشتن عدالت و سلب آزادی های مشروع موفق بوده است. کدامآزادی مشروع را شما سراغ دارید که از ملت سلب نشده باشد؟ آیا آزادی بیان و قلم مشروع نیست؟ رهبری نماد خفقان و سرکوب در نزد اهل قلم و فرهنگ و هنر شده است. آیا آزادی های مذهبی مشروع نیست؟ می توانید از دراویش و مسلمانان اهل سنت بپرسید. آیا حقوق شهروندی هم نوعان بهائی رعایت شده است؟ تنها آزادی این زمانه آزادی تملق و مداحی و چاپلوسی است، که آنهم نامشروع است.


------------------

* این نامه تحت عنوان «استیضاح رهبر» بر روی اینترنت منتشر شده است

http://www.rahesabz.net/story/19667

مقاله استیضاح رهبر در سایت شخصی محسن کدیور: کلیک

** بنده این مقاله را هنوز نخوانده‌ام. موارد بالا را یکی از دوستان زحمت کشیدند و روی فیس بوک قرار دادند. اگر مشکلی در نقل قول وجود دارد می‌توانید در کامنت‌ها برایم بنویسید.