«استعمار، اسلام را سدی در برابر منافع خود میدانست. بنابراین برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان یک دین جدید ساخت.»
اولین سوالی که برای من پیش میآید آنست که «راستی چه اتحادی وجود داشت که نیاز به تفرقه افکنی باشد؟» مگر 70 هزار فرقه مسلمان نداریم؟ آیا فرقههای 4 امامی، 5 امامی، 7 امامی، ½8 امامی. حنفی، زیدی شافعی، علیاللهی و معتزلی، .... که در طول تاریخ در جنگ و نزاع باهم بودهاند نشانه اتحاد است؟ راستی آیا در عراق کسی غیر از مسلمانان این همه مسلمان را کشته است؟ آیا این اتحادی است که استعمار از آن میهراسد؟ راستی آیا بوجود آوردن یک دین جدید باعث اتحاد تمام این فرقهها بر علیه آن دین نمیشود؟(چنانچه در مورد دیانت بابی شده بود) عقل هم یار خوش است
دیگر آنکه، داستان استعمارستیزی اسلام و اسلام ستیزی استعمار یک جوک تاریخی است(1). هم آخوندها و هم استعمار همواره به فکر منافع مادی و معنوی خود بوده اند، سرشان در یک آخور بوده است و تمام اختلافشان بر سر قسمت کردن این منافع بوده است. داستان تحریم قند توسط علما به بهانه وجود پودر استخوان سگ در آن و بعد فتوای حلال بودنش، البته بعد از دریافت رشوه کافی، با این ترفند که اگر آنرا قبل از گذاشتن در دهان در چای غسل دهند نجاست برطرف میشود را حتما شنیده اید. این اوج استعمار ستیزی علماست.
وضع دنیا با صدایی رسا داد میزند که اسلام امروزی و استعمار در بسیاری از نقاط جهان دست در دست هم دارند. هرجا استعمار هست، علمایی هم هستند که ترویج خرافه پرستی، زن ستیزی، خشونت، چاه جمکران و ... میکنند. راستی چرا در اروپا استعمار نداریم؟ شاید بگویید که چون آنها باهمند و از یک قماشند. اما واقعیات تاریخی خلاف این را میگویند. صادق زیبا کلام در کتاب «سنت و مدرنیته» نشان داده است که جنگهای بین اروپائیان با یکدیگر بیشتر از جنگ های آنان با کشورهای اسلامی بوده است. منتها هر جا آخوند قدرت داشته است، ضربه پذیرتر بوده و این جنگها به نفع استعمار به پایان رسید. علتش آنست که عقاید خرافی که آخوندها مروج آنند بهترین یاور استعمار گران است. جنگ آخوند و استعمار، اگر وجود داشته باشد:
- در بهترین حالت یک جنگ زرگری است. چنانچه اسناد نشان میدهند، فدائیان اسلام، اخوان المسلمین، حجتیه، طالبان، القاعده و ده ها گروه اسلام گرای دیگر به منظور مبارزه با گسترش کمونیسم و با دلارهای آمریکایی تاسیس شدند.
- و در بدترین حالت یادآور داستان مولانا در مثنوی است. حکایت آن مخنث و پرسیدن لوطی ازو در حالت لواطه (2)که این خنجر از بهر چیست گفت از برای آنک هر کی با من بد اندیشد اشکمش بشکافم.
(1) از آنجا که آخوندها به شکل موفقیت آمیزی اسلام را به نام خود مصادره کردهاند، هرجا بخواهیم اعمال و رفتارشان را نقد کنیم، متاسفانه باید نام اسلام را ببریم. راستی کسی به اندازه این علما به اسلام ظلم نکرده است.
(2) به نظرم، این یکی از زیباترین داستانهای مثنوی است و به احتمال زیاد مولانا آنرا در وصف آقای احمدینژاد سروده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر