خلاصهای از سخنرانی دکتر علیمراد داودی با همین عنوان(اینجا)
در این ایام که جامعه بهائی ایران دوره تلخی را که یاد آور سالهای اول انقلاب است از سرمیگذارند؛ از یک سو از طرف اولیای حکومت متهم به دخالت در آشوبهای اخیر و از سوی دیگر، بخاطر عدم دخالت در سیاست، ازجانب بعضی از هموطنان متهم به گوشه نشینی و سلامت طلبی شده است، بد ندیدم سخنرانی دکتر علیمراد داودی، استاد فلسفه دانشگاه تهران و یکی از اعضای فعال جامعه بهایی را در مورد دلایل عدم دخالت بهائیان در امور سیاسی مرور و خلاصه کنم. گفتنی است که پروفسور داوودی مدت کوتاهی بعد از همین سخنرانی در سال ۱۳۵۸ بدستور اولیای حکومت ایران در خیابان ربوده شد و هرگز بازنگشت.
محورهای اساسی سخنرانی دکتر داوودی به شرح زیر است
(۱) توسل به روشهای سیاسی بعضا با اصول اعتقادی تناقض پیدا میکند:
معمولاً سیاسیون شعاری دارند و آن شعار این است که می گویند: « هدف وسیله را توجیه می کند.» به این معنا که وسیله هرچه باشد ما می توانیم به آن متوسّل بشویم برای اینکه به هدفی که خوب است برسیم ولو این وسایل بد باشد. هر سیاستی ناگزیر این اصل را باید بپذیرد زیرا اگر قبول نکند شکست خواهد خورد. برای اینکه وقتی نخواهد به همه ی وسایل متوسّل شود و در بین وسایل انتخاب وسیله ی مطابق با قواعد اخلاق کند، چون طرف او و رقیب او این کار را نمی کند ناگزیر شکست را متوجّه او می کند. اگر بخواهد مداخله در امور سیاسی را به معنی تام خود به صورتی دربیاورد که به هر وسیله ای متوسّل بشود برای اینکه به هدفی که آن را خوب می داند برسد، آن هدف بعد از رسیدن به هدف تضییع شده، و پیداست که کسانی که ضایع می شوند چگونه می توانند هدفی را که خوب است به دست بیاورند یا وقتی به دست آوردند نگه دارند. هدف خوب وقتی به دست شخص ضایع و شخص فاسد افتاد خود آن هدف خوب هم آلوده می شود. پس به این جهت است که ما این اصل را هم قبول نمی کنیم که « وسیله هدف را توجیه می کند.»
(۲) تناقض عقلی: به یک مطلب دیگر هم توجّه بفرمایید و آن این است که در دنیای ما مداخله در سیاست ناگزیر مستلزم تحزّب است، مستلزم این است که افرادی مجتمع شوند و با یک مرام، با یک نظامنامه، با یک حرکت و خلاصه با یک سیاست متّفق القول شوند و کار کنند و الّا مداخله در سیاست بی معنی است. و البتّه هر کدام از این احزاب مرامی و اصولی دارند که ارتباط پیدا می کند با عقایدشان درباره ی خدا، درباره ی جهان دیگر، درباره ی زندگی و درباره ی هدف حیات. پس به این ترتیب شخص بهائی در عین حال باید از یک طرف اصول تعالیم بهائی را بپذیرد و صحیح بداند، از طرفی دیگر باید اصول تعالیم یک مرام حزبی را بپذیرد و صحیح بداند. شخصی هم نمی تواند در عین حال بهائی باشد و در همان حال تمسّک و تعلّق به یکی از احزاب سیاسی هم داشته باشد. البتّه این به آن معنا نیست که اهل بهاء تعلیمی در مورد اداره ی عالم، نحوه ی خدمت به مملکت، هدایت ملّت و امّت، وظایف ارباب حکومت نداشته باشند، برعکس، دیانت بهائی تعالیم اقتصادی و اجتماعی دارد و در عین تمسّک به حیات اخروی برای همه ی اینها هم اصول و فروعی دارد. منتهی مطلب این است که برای وصول به این هدف از راه سیاست پیش نمی رود(بند(۸) را ببینید) برای اینکه به هدف وحدت عالم انسانی که اساس تعالیم بهائی است برسد.
(۳) پس تکلیف امور سیاسی چه میشود؟
در عالم دو حرکت وجود دارد یکی حرکت باطنی، ذاتی، جوهری که خود عالم می کند و یکی حرکت اداری و تبلیغی احبّای الهی برای خدمت به عالم انسانی. به این معنا که هم اکنون جامعه بهایی حرکتی به اراده و به قصد تنفیذ تعالیم حضرت بهاءالله می کند برای اینکه عالم را برساند به وحدت عالم انسانی. از طرفی دیگر حرکتی هم به طور طبیعی و فطری، به اقتضای روابط ضروری منبعث از حقایق اشیاء، در عالم جاری است که به طور طبیعی واقع می شود.هدف یکی است منتهی به طور طبیعی از یک طرف عالم با حرکت ذاتی به سوی آن می رود و از طرفی دیگر با حرکت ارادی از طرف جامعه ی بهائی برای سعی در تبلیغ امر الهی، از آن طرف ذاتی و طبیعی امور سیاسی در آن مدخلی دارد که خود به خود جریانش را طی می کند، از این طرف که اهل بهاء به اراده و با تبلیغ امر جمال ابهی عالم را به سوی آن هدف می برند سیاست را دخالت نمی دهند. بنابراین معنی اجتناب از مداخله در امور سیاسی این است که ما که تبلیغ امر بهائی می کنیم، سعی در نزدیک ساختن قلوب و ارواح به همدیگر می کنیم. سعی در بسط و نشر وحدت عالم انسانی از طریق تعالیم بهائی می کنیم. در نشر و تبلیغ این تعالیم امور سیاسی را دخالت نمی دهیم و چون حیات فردی ما هم در خدمت این حیات اجتماعی است و اگر فرداً تضییع بشویم نمی توانیم جمعاً در سبیل وصول به این هدف سالک باشیم، به همین جهت در حیات خودمان هم مداخله در امور سیاسی را کنار می گذاریم تا بتوانیم بالانفراد از آفات اخلاقی، از آنچه معارض تقوای الهی است محفوظ بمانیم، و جمعاً عضو جامعه ای باشیم که از چنین افرادی تشکیل شده است و بنابراین می تواند متناسب با هدفی که دارد به راه بیافتد و کار کند و به مقصد برسد.(۷) را هم ببینید
(۴) فایده عملی برای جامعه بهائی
کسانی که خودشان را مخالف ما می دانند، همیشه منتظر فرصت بودند که بهانه ای سیاسی از جمع اهل بهاء به دست بیاورند و به آن مناسبت افراد احبّا را که از لحاظ دینی هیچ وقت نمی توانستند در معرض تهمت قرار بگیرند از لحاظ سیاسی در معرض تعقیب قرار بدهند. از عجایب امر یک نکته را در نظر بیاورید: جامعه ی بهائی را از یک طرف ملامت می کنند که چرا در امور سیاسی مداخله نمی کنیم، از طرف دیگر تهمت می بندند که در امور سیاسی مداخله می کنند، جنبه ی سیاسی دارند. جمع نقیضین را باید تماشا کرد و خندید یا گریست. آنچه مسلّم است هم خود ما و هم دیگران در این موضوع اتّفاق نظر داریم که ما در سیاست مداخله نمی کنیم. تهمت است و خودشان هم می دانند که تهمت است و هیچ وقت هم نتوانستند سندی یا مدرکی در این صد و سی و پنج سال ارائه کنند که به موجب آن اثبات شود که ما در موردی از امور سیاسیه مداخله کرده ایم. البتّه ممکن است فردی از اهل بهاء کار سیاسی کرده باشد، یا تعهّد سیاسی کرده باشد، ولی جامعه ی بهائی همیشه این قبیل اشخاص را از خود کنار گذاشته، به اصطلاح ما طرد و منفصل کرده تا جامعه را محفوظ نگه دارد. اگر چنین مدارکی و چنین دلایلی به دست می آورند مبنی بر اینکه ما در امور سیاسیه مداخله داریم آن وقت ملاحظه می فرمودید که چه با ما می کردند. مگر کم تشکیلات ما را ضبط کردند؟ مگر کم اماکن ما را توقیف کردند؟ گرفتند، گشتند و چیزی به دست نیاوردند. اگر به دست می آمد آن وقت می دیدید که احبّای الهی در چه مقامی قائم بودند. پس رواست که بگوییم: عدم مداخله در امور سیاسی حرز ماست.
(۵) فایده عملی برای دیگر خیرخواهان
در واقع مشروطه که در ایران پیش آمد عدم مداخله در امور سیاسی به دستور حضرت عبدالبهاء هم جامعه ی بهائی را محفوظ نگه می داشت و هم مشروطه ایران را محفوظ نگه داشت. چرا؟ برای اینکه مخالفین مشروطه نتوانستند بهانه پیدا کنند و بگویند که مشروطه خواهان بهائی هستند و از همین لحاظ آنها را خارج از اسلام بدانند و تکفیر کنند، همین خود سرّی بود، لطیفه ای بود، برای اینکه هم مشروطه در جریان طبیعی، قهری، ذاتی ناشی از حقایق اشیا که عرض کردم محفوظ بماند و هم اهل بهاء و دیانت بهائی در جریان ارادی روحانی خود محفوظ بماند.
(۶) دخالت در سیاست برای دیگران چه ثمری داشت؟
اگر بنا بود افراد احبّای الهی در این یکصد و سی و پنج سال که امر بهائی ظهور کرده و از ده ها عقبه و مرحله گذشته و اقسام پیچ و خم ها را در حیات فردی و اجتماعی خود دیده، در امور سیاسی مداخله کنند شما مطمئن باشید که الآن خبری و اثری به حسب ظاهر از امر بهائی باقی نمانده بود. چرا؟ برای اینکه هرکس از گوشه ای فرا رفته بود، هر کسی به جمعی پیوسته بود و با آن جمع راه زوال را سپرده بود و در نتیجه تشتّتی حاصل شده بود که اگر هم جماعتی به نام بهائی وجود داشتند فقط به صورت فرقه های موجود در تاریخ که نظائرش کم نیست بودند. در عمل بعد از دوره ی اوّلیه، بعد از فراهم آمدن مفدّمات ظهور بهائی جمعی که به حضرت بهاء الله نپیوستند و ناقض عهد حضرت نقطه ی اولی شدند، اتباع میرزا یحیی ازل، در امور سیاسی مداخله کردند و نشانش این است که به عنوان شخص بابی یا شخص ازلی از میان رفتند و اگر هم نامی مانده باشد خودشان عمداً این نام را مستور نگه می دارند برای اینکه کسی آنها را مخالف و یا خارج از اکثریت مردم تلقّی نکند. این در عمل تجربه ای خیلی روشن بود که به دست آمد. یعنی مداخلاتشان در امور سیاسی در واقع به منزله ی انحلالشان و از بین رفتنشان به عنوان یک جامعه ی دینی و مذهبی تلقّی شد و نتیجه داد و البتّه دلیلی نداشت که اهل بهاء هم از همین راه بروند و به این نتیجه نرسند.
(۷) آیا بدون شرکت در سیاست میتوان محب وطن بود و به کشور خدمت کرد؟
جواب خیلی روشن است، ما نسبت به سرنوشت مملکت بی اعتنا نیستیم. ما خودمان را از کاری که مربوط به مملکت است کنار نمی گیریم. بیت العدل اعظم در مقامی فرمودند احبّا تصوّر نکنند که به عذر عدم مداخله در امور سیاسی می توانند خود را نسبت به مصالح مملکت بی اعتنا بدانند یا کناره بگیرند یا شخص بی ثمر و بی اثری باشند. منتهی خدمت فقط از طریق سیاست نیست. اگر خدمت منحصراً باید از طریق سیاست پیشگی انجام بگیرد بهائی این خدمت را نمی کند امّا تصدیق می فرمایید که خدمات فقط انحصار به این خدمت ندارد. ما کارهای فرهنگی را که از جمله ی ضروری ترین خدمات در یک مملکت است به جان پذیره می شویم، کارهای علمی را به جان پذیره می شویم، در کارهای اقتصادی فعالیت صحیح و مثمر را در مدّ نظر داریم، کارهای عمرانی را به عنوان خدمت مورد توجّه و مقبول قبول می کنیم، سعی در تحصیل ثروت از طریق صحیح و مطابق قوانین را که منجر بشود به تقدیم مالیات به خزانه ی دولت تا آخرین دیناری که ممکن است بدون اینکه کسی بکوشد تا خود را جزءً و کلّاً از این امر معارف کند و این کار از لحاظ اصول تعالیم بهائی صحیح باشد، قبول می کنیم. بنابراین چه کسی است که می تواند بگوید بهائی خود را از سرنوشت مملکت برکنار می دارد؟
(۸) خدمت به ایران (بسیاری از بهائیان ایرانی نیستند)
بهائیان نسبت به مصالح مملکت بی اعتنا نیستند. علی الخصوص در مورد ایران باید گفت که جامعه ی بهائی بزرگترین مبلّغ بی نام و نشان ایران، فرهنگ ایران، قومیت ایران، اسم و رسم ایران و منافع ایران در سراسر جهان است. مردم این مملکت همه ی ایران را به عنوان وطن دوست می دارند امّا بهائیان بالاتر از این مقامند، ایران را به عنوان مرکز ظهور دیانت بهائی، به عنوان قربانگاه شهدای بهائی، به عنوان خاکی که با خون عزیزترین نفوس بهائی آمیخته و آغشته است، خاکی که خون نقطه ی اولی را در آن ریختند، خاکی که به قدم بهاء الله مشرّف شده است، تقدیس می کنند. امروز در بین صدهانژاد و قوم و ملّت و قبیله در سراسر دنیا، در بین میلیون ها نفوس، در بین ده ها مملکت، در چندین ده هزار شهر و قریه اسم ایران، رسم ایران، فرهنگ ایران، شیراز و طهران ایران تقدیس می شود. ما کم نداریم بهائیانی را که از سراسر دنیا روی به ایران می آورند برای اینکه در شیراز جبین بر خاکی بمالند که نقطه ی اولی از آنجا برخاست و در تبریزی اشک به چشم بیاورند که خون نقطه ی اولی در آنجا بر خاک ریخت. منتهی همین زیارت را که آرزوی دل و جانشان است که بیایند و ایران را ببوسند و برگردند، بیایند شیراز را بپرستند و طهران را بستایند و خاک تبریز را توتیای چشم خود کنند و برگردند، همین را هم اگر دولت یا ملّت یا مملکت نخواهد و صلاح نداند نمی کنند برای اینکه نه تنها به مصالح مملکت مطابق تشخیص خودشان عمل می کنند بلکه تشخیص دولتشان و ملّتشان را هم قبول دارند و اطاعت می کنند. بنابراین چگونه می توان یک چنین جمعی را نسبت به سرنوشت مملکت، نسبت به خدمت به این مملکت بی اعتنا دانست؟ این امر ظلم صریح هست که در حقّ اهل بهاء می شود.
(۹) امور سیاسی نهایتا به چه میانجامد؟
یک مطلب دیگر که گاهی بهانه می گیرند و عنوان می کننداین است که به آنها می گویند مداخله در سیاست برای استقرار عدالت است بنابراین چگونه می تواند جمعی خود را نسبت به استقرار عدالت بی اعتنا بداند؟ ولی ما می دانیم که این فقط ظاهر امر است. مداخله در امور سیاسی فقط برای جانشین کردن طبقه ای نسبت به طبقه ی دیگر، شخصی نسبت به شخص دیگر، مقامی نسبت به مقامی دیگر و امثال ذلک است. وقتی در جایی به عنوان مبارزه، با مطامع قیام می شود، اگر درست بنگریم و دقّت کنیم، می بینیم که به قصد تأمین مطامع و منافع شخصی دیگری بوده است که قبلاً این مطامع و منافع را نداشته است. پس در واقع اهل بهاء که خود را کنار می گیرند نمی خواهند آلت شوند، نردبان شوند برای اینکه کسی پا بر دوش آنها بگذارد و برسد به جایی که قبلاً در دست دیگری بود. کم نبودند از این قبیل اشخاص و کم نبوده است از این قبیل وقایع که چنین نتایجی را داده است. بنابراین اهل بهاء خوب می دانند که خدمت به عدالت از آن طریق ممکن است که خدمت به وحدت عالم انسانی و خدمت به صلح شود. خدمت به ترک تعصّبات شود. خدمت به اصلاح وجدان ها و بیدار کردن دل ها از لحاظ توجّه روحانی شود. جز به این ترتیب عدالت در عالم استقرار پیدا نمی کند. البتّه نسبت به جنبه های دیگر فعالیت بشری بدبین نیستیم، منتهی آن جنبه های دیگر را از قبیل همان حرکت ضروری، قهری و ذاتی عالم می دانیم که به طرف هدف اصلی و نهایی باید حاصل بشود.
-----------------------------
در دو مورد ترتیب جملات به نحوی تغییر کرد که در دسته بندی ما بهتر جای گیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر