در حاشیه سخنرانی هرمز فرهت در انجمن توسعه و تجدد پاریس، ایرج ادیب زاده مصاحبه ای، در رادیو زمانه، با این موسیقیدان سرشناس در باره موسیقی ایرانی انجام داد. آقای فرهت معتقد است که :
موسیقی سنتی برای نیازهای امروزی اکتفا نمیکند. چون موسیقی خیلی خصوصی و یک صدایی است و در یک محوطه و دنیای خاصی قرار دارد که با جمعیت و تکرار زیاد وفق ندارد...
ودر جواب این سوال که آیا فکر می کنید موسیقی سنتی باقی بماند می گوید:
امیدوارم که باقی بماند. اما نباید با دخل و تصرف در آن و اجرای زیاد آن ضایعش کرد.
نظرات آقای فرهت تامل انگیزند. من عاشق موسیقی سنتی هستم؛ علیزاده، مشکاتیان، لطفی، شهناز و ... جزیی از زندگی من اند، اما دردمندانه با صحبت آقای فرهت موافقم. سنت های ما ارتباط خود را با فضای آلوده فکری ایرانی امروز از دست داده است. هنرهای سنتی نیز از این قاعده مستثنی نیستند، علی الخصوص موسیقی ماکه داستانش به خاطر مخالفت روحانیون، جز قصه ناکامی ها، ساز شکستن و بی حرمتی ها چیزی نیست و با آنچه که مثلا همسایه قدیمیمان هندوستان که از فیض اسلام محروم ماند دارد، زمین تا آسمان متفاوت است. موسیقی ایرانی امروز با تمام فراز و نشیب هایش در همان مسیر قهقرایی قرار گرفته است که معماری ایرانی، مینیاتور ایرانی، قالی باقی ایرانی سالهاست که در این سراشیبی سقوط آزاد می کنند.
نظرات آقای فرهت تامل انگیزند. من عاشق موسیقی سنتی هستم؛ علیزاده، مشکاتیان، لطفی، شهناز و ... جزیی از زندگی من اند، اما دردمندانه با صحبت آقای فرهت موافقم. سنت های ما ارتباط خود را با فضای آلوده فکری ایرانی امروز از دست داده است. هنرهای سنتی نیز از این قاعده مستثنی نیستند، علی الخصوص موسیقی ماکه داستانش به خاطر مخالفت روحانیون، جز قصه ناکامی ها، ساز شکستن و بی حرمتی ها چیزی نیست و با آنچه که مثلا همسایه قدیمیمان هندوستان که از فیض اسلام محروم ماند دارد، زمین تا آسمان متفاوت است. موسیقی ایرانی امروز با تمام فراز و نشیب هایش در همان مسیر قهقرایی قرار گرفته است که معماری ایرانی، مینیاتور ایرانی، قالی باقی ایرانی سالهاست که در این سراشیبی سقوط آزاد می کنند.
به روابط موسیقی دانانمان نگاه کنید. کجا در ۴۰ سال پیش بنان و صبا بصورت هم چنین چنگ می انداختند که مشکاتیان و بیژن کامکار امروز می اندازند؟ آنها عاشق هم بودند و اینها مشغول تفاخر به هم و خرده گیری از یکدیگر. صبا، بنان، دوامی، پایور، یاحقی و... در تهران، بیگجه خانی و فرنام در تبریز، تاج و کسایی در اصفهان و حلقه های دیگردر گوشه وکنار به تولید و تجدید،وپالایش سنت و مشغول بودند.
البته نگاه من به آنان نیز نگاه به ایداآل نیست چه که هنر ایرانی بسیار پیشتراز ۵۰ سال پیش، که از دوره مشروطه که ایران با فرهنگ غرب مواجه شد، از مسیر خود خارج گردید. منتها آنست که قالب ها و سازوکارهای اجتماعی وسنتی ای که این فرهنگ در آن امکان بالیدن داشت، چون کارخانه های متروکه، تا ۴۰-۵۰ سال قبل باقی بود واین هنرمندان نیز ناآگاهانه و غافل از آنکه صاحب کارخانه دیگر نیست و خطوط تولیدبسته است به شیوه قدیم مشغول کار بودند و این غفلت ما را به اینجا رسانده است که امروز هستیم.
هرچه بود، آن بود که آنان نه برای پول کار می کردند و نه برای شهرت. فنا و از خود بیخبری قسمتی از فرهنگ وهنر ایران است، موسیقیدان ما همانقدر شهرت برایش مهم بود که برای معمار مسجدشاهاصفهان بر سر زبان ها بودن اهمیتی داشت. کجا بنان شهرت لطفی و یا شجریان را داشت. این روح هنر غربی است که فردیت هنرمند را مرکزیت می بخشد. هنر شرقی جلوگاه روح و حیات فکری یک جامعه بود و منیت در آن جلوه مختصری داشت. عرصه ای بود که هویت ملی در آن متجلی می شد. موسیقی دانان ۵۰ سال پیش شب و روز در کنار هم به کسب تجربه، به نوعی که با روح موسیقی ما مناسبت داشت، می پرداختند. بداهه نوازی که اساس موسیقی سنتی است، ریشه در این مجالس انسی داشت، که چشم همچشمی و حسادت در آن راه نداشت . اکنون این فضا از بین رفت، امکان آن گردهم آیی ها و شب نشینی ها نیز وجود ندار، اما هنوز هنرمند ما می خواهد بداهه نوازی کند و نمی شود. بداهه نوازی فضایی نیاز دارد و روابطی را مقتضی است که فرهنگ غربی همه آنرا بلعید.
تذکر پروفسور فرهت که می گوید نباید با «دخل و تصرف» موسیقی سنتی را ضایع کنیم تذکری بجاست که واقعیتی تلخ در آن نهفته است. واقعیتی که می گوید دست و اندیشه ایرانی دیگر محرم عروس موسیقی نیست. آنچه ما می سازیم، آنچه از فکر و روح ما نشآت می گیرد با جوهر این هنر سنخیتی ندارد. مانند ساختمانهای بی شکل و قواره ای که در کنار گنبد های گلین بافت قدیمی شهرها می سازیم.
آیا وقتی میرزا عبدالله موسیقی ایران را زیرو زبر کرد، به مخیله کسی خطور کرد که او موسیقی ما را ضایع کرد؟
---------------------------
(1)این مطلب را تحت تآثیر قسمت پایانی کتاب آسیا در برابر غرب، «جمال حق و نبوغ انسان» نوشته ام.
جمله آخرت مجبورم کرد که کل نوشته را دوباره از نو بخوانم. به نظرت میرزاعبدالله با ردیفی سازی موسیقی سنتی مقدمه غربی شدن آنرا فراهم کرد؟ فکر میکنم بخش مهمی از هنر غربی اهمیت بسیار اقبال مخاطب است، ولی به نظر نمیرسد در موسیقی سنتی ایرانی شاهد چنین پدیده ای باشیم. مشکلی که تو به آن اشاره میکنی بخاطر غربزدگی نیست چون در غرب هم هنرمندان به صورت هم چنگ نمی اندازند. به نظر میرسد این مشکل بخشی از یک بیماری فرهنگیست که ما را مبتلا کرده و متأسفانه به هنرمندان اصیل هم سرایت کرده است. چه میشود گفت جز اینکه وای به روزی که بگندد نمک.
پاسخحذفمنظورم از جمله آخر این بود که چون میرزاعبدالله این ارتباط را با جوهره هنر ایران داشته است و بقول خودم!محرم عروس فرهنگ وهنر ایران بود آنچه کرد نیز جز زایش دوباره هنر و غنی سازی موسیقی ما نبود.
پاسخحذفدر مورد چنگ اندازی و دیگر آداب ناشایست که بعضا در جامعه شاهد آنیم، باید بگویم که من هم معتقدم از غرب نیامدهاند. اما با شایگان موافقم که می گوید:
«جوهره سازنده آداب آسیایی را میتوان در این دو مفهوم یعنی حریم و حیاء خلاصه کرد» در حالیکه «ادب غربی مبتنی بر سازش اجتماعی و اصول مدنی است». او معتقد است که اگر در جامعهای بستر مناسب فکری وجود نداشته باشد حریم و حیاء دیگر در رفتارهای اجتماعی کارآمد نخواهد بود. ارتباط فرهنگهای آسیایی با تفکر غربی آنها را از این پشتوانه لازم که به آداب اجتماعی معنی می بخشید جدا کرد، لذا ایرانی همیشه بین رودربایستی و پرخاشگری در نوسان است. هر وقت حیایمان مانع از بروز رفتاری میشود، لحظهای بعداز آن پشیمانیم، و خود را مغبون میبینیم، چراکه این حیاء خالی از مضمون است، پشتوانه و یا بینش فکریای ندارد تا پویا و پایدار بماند.
شایگان می گوید:
«هرگاه گردونه سازنده این کل از هم بپاشد، همه چیز دگرگون می گردد و از جمله آداب و آنگاه است که امور همه در معرض تردید قرار میگیرند. زیرا همچنانکه که تفکر محلی ندارد و هنر بی جایگاه است، آداب نیز مضمون و محتوایی ندارند. شق دوم که که استقرار روابط مدنی باشد(منظور ادب غربی است)، هنوز بر جامعه ما مستولی نشده است، چه تحقق یافتن این روابط نیاز به زمان و تحول دارد که از امروز به فردا ممکن نیست در دوره فترت بین این دو، حریم اختلاط میشود و حیاء وقاحت و آنچه در اصل بازتابی از وجه رازآمیز عالم بود، وسیله ای برای مزاحمت عمومی. در اینجا هم با همان مساله ته مانده قالبهای آسیایی روبرو هستیم. یعنی صور خالی از هرگونه مضمون که در فضای ما شناورند و گاهای نیز ایجاد اختناق میکنند.در جامعهای که حریم متلاشی شود و نظام مدنی هم جایش را نگیرد، شرم و حیاء به آسانی به وقاحت و گستاخی مبدل میشود و رفتارهای خشونت آمیز و حتی مستهجنی که ما در بعضی از برخوردها میبینیم...»