ما ایرانیان آن قدری که از امتیازات تقویم خود شنیده ایم از دلایل این امتیازات اطلاعی نداریم. تقویم بهایی بر اساس تقویم شمسی است و واقیعت آن است که هر آن چه از امتیازات تقویم خورشید محسوب، تقویم بهایی آن مزیات را حفظ نموده است و علاوه بر آن نوروز را عید مذهبی بهاییان قرار داده است. این بدان معنی است که اگر چند سال دیگر جمهوری اسلامی عید غدیر را جانیشین نوروز نماید، بهاییان ایران و جهان همچنان عید نوروز را به ترتیب قبل جشن می گیرند.
و اما امتیازات تقویم شمسی در 2 چیز است:
1) گردش زمین به دور خورشید به عنوان یک واحد زمان (سال) انتخاب گردیده است،
2)شروع سال بر یکی از اعتدالین (اعتدال بهاری) قرار دارد.
مساله وجود 12 ماه هیچ مبنای طبیعی ندارد مثلا سال تبتی گاهی 13 ماه دارد. از آنجا که در زبان فارسی از کلمه ماه هم به معنی ماه آسمان و هم به معنی ماههای سال استفاده می شود، ممکن است چنین تصور کنید که باید بین آندو ارتباطی باشد. البته در تقویم قمری این ارتباط وجود داشته و باعث کاستی های آن نیز شده است. اعراب زمان یک گردش کامل ماه(قمر) بدور زمین را یک واحد زمانی قرار دادند و آن را یک ماه و یا به عربی یک "شهر" نامیدند. اعراب همچنین می دانستند که تقریبا بعد از هر 12 ماه قمری در زمین وضعیت آب و هوا به وضع کنونی اش بر می گردد. پس 12 ماه را یک سال قرار دادند و با این مشکل مواجه هستند که سال قمری354=12×29 روز است که با آنچه که در نظر شان بوده است یعنی برگشت وضع کنونی که ۳۶۴ روز طول می کشد در تناقض می باشد.
در تقویم ایرانی زمانی را که زمین یک دور کامل در مدار خود بدور خورشید می زند را یک سال نامیدند. مدار زمین بدور خورشید بیضی است و چهار راس دارد. در دو راس آن که به زمین دورترند ابتدای تابستان و زمستان را تعیین می کند و دور راس نزدیکترابتدای اعتدال بهاری و پاییزی را مشخص می سازد.
سال ایرانی در ابتدای اعتدال بهاری برای نیم کره شمالی قرار دارد که برای مردمان نیمکره جنوبی آغاز پاییز است، یعنی مردم نیم کره جنوبی می توانند به تقویم ایرانی به خاطر تقویمی که اول سال را در پاییز قرار داده است خرده بگیرند.
در انتخاب عدد 12، بعنوان تعداد ماههای سال ایرانی، فقط تقلید از بابلیان منظور نظر بوده است و گرنه اگر سال را به 16 قسمت هم تقسیم می نمودند باز هم سال شمسی دارای همان اعتباری بوده است که اکنون دارد.
از تمام این حرفها که بگذریم توجه بفرمایید که تقویم بهایی یک تقویم مذهبی است. در ابتدای هر ماه بهایی بهاییان به ضیافت می روند، در آخرین ماه روزه می گیرند و در "ایام ها" مهمانی می گیرند. این تقویم برای بهاییان همان کاربردی را دارد که تقویم قمری برای مسلمانان ایرانی. تقویم بهایی نه سرفصل تعالیم بهایی است و نه از لوازم آن. اگر شما یا هر بهایی دیگر با تقویم دیگری راحت ترید می توانید از آن استفاده کنید.
برای من همیشه جالب بوده است که چرا مسلمانان در جستجوی دیانت بهایی چنان درگیر جزییاتند که قادر به دیدن تصویر کلی نمی شوند. به قدری به قال یقول مشغول می شوند که از روح کلام غافل می شوند.
به گمانم این بر می گردد به روشی که دین را از علمای خود آموختند. در این شیوه یادگیری دین عبارت است از حفظ نمودن تعدادی نامتناهی از باید ها و نبایدها. مثلا برای خواندن نماز دهها نوع شک در ارتباط با انواع "حدث" وجود دارد که با اعداد کد گذاری شده اند، شک بین 3-4. یک مسلمان معتقد سالها وقت صرف کرده است تا تمام این ریزه کاری ها یاد بگیرد. عمری پای منبر نشسته است. کسالت آور ترین خطبه ها را گوش داده است تا به انواع "غسل و حدث" عالم گردد. حال بعد از عمری که کمی با این همه قواعد آشنایی یافت آنوقت بخواهد دین عوض نماید؟؟؟؟روز از نو روزی از نو؟ کدام صاحب عقلی چنین بلایی به سر خود می آورد؟ از این روست که در جستجوی تعالیم بهاالله هم همیشه به جزییات رجوع می نمایند و روح تعالیم را در آن می جویند
از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خود پنداشت صاحب دلق را.
قسمتهایی از تعالیم بهاالله نظرشان را جلب می نماید که بهاالله خود تاکید دارد که جزو اهداف اصلی رسالتش نبوده است.
بهاالله در ابتدای کتاب اقدس می فرماید"لا تحسبنّ انّا نزّلنا لکم الاحکام بل فتحنا ختم الرّحيق المختوم باصابع القدرة و الاقتدار يشهد بذلک ما نزّل من قلم الوحی تفکّروا يا اولی الافکار"
آنچه ظهور بهاالله آورده است "فتح ختم رحیق مختوم بوده است." این شراب سر به مهر استقرار مدنیت الهی بر زمین است. صلح عمومی و وحدت نوع بشر است. باید ببینید که بهاالله در این زمینه ها چه تعالیمی را آورده است.
بهاييت به نظر ميرسد كه يك حزب سياسي باشد تا ايين چرا كه حضرت محمد ص اخرين پيام اور است و بعد از او پيام اور نيست و عبدابهانيز پيام اور نيست چرا كه كتاب ندارد و ايشان خود را موعود زمان ميداند ولي اين امكان دارد كه در خلسه وجودي ايشان بوذه باشدكه خود را بعد از امام حسن عسگري موعود زمان شناخته و اين ايين ظاهرا ساختگي بهاييت را اورده است و گرنه امام زمان حضرت محمد مهدي است و 0000 تا بعد خدا نگهدار صاحب بلاگ خوشحال از نظريات ايشان
پاسخحذفآسمان
پاسخحذفحرفهای شما متاسفانه سر و ته ندارد که جواب بدهم. تمام اظهارات شما نا درست است. عبدالبها ادعای پیامبری نکرد، او فرزند بهاءالله و جانشینش بود. بهاءالله دارای دهها کتاب و صدها اثر است. کسی خود را جانشین امام حسن عسکری نخوانده است. در ضمن ادعای آخرین پیامبر بودن محمد هم زائیده تخیلات علمای اسلام است ودر اصل اسلام چنین چیزی وجود نداره.
بر اساس مدارک و شواهد مطالب عنوان شده توسط شما کاملا صحیح میباشد . تشکر از اطلاع رسانی .
حذف