تا که سر کنم غزل عاشقانه ای
گر شکوه از غمش نکنم سوزدم جگر
زین نخله سخت می کشدآتش زبانه ای
کشتی شکست و پهنه ی دریاست بیکران
موجی مگر که باز برد تا کرانه ای
گفتیم زیر بارش باران خون چشم
ای دست روزگار برآری زمانه ای
عمری دودیده ام در این ظلمت آه آه
از خضر پی خجسته ندیدم نشانه ای
سیمرغ عزت از این مرز و بوم رفت
ماندست ازاوبه گنبد گیتی فسانه ای
براین درخت پیر که ضربست نام او
برگی، بری، شکوفه سرخی جوانهای
شعر دوم هم از بروشور سی دی «شاعر تمبک، استاد ناصر فرهنگفر*» که مجموعهایست از کارهای او نقل میکنم. این شعر نشان از طبع طنز و زبان سلیس وی در شاعری دارد.
هرچنـــــد که بنیان هنــــــــر زلزله خیزه
در ضرب مـــرا هست مقامی بتونیــــــزه
سرپنجه شیـر است مـــــرا در زدن ضرب
هشـــــــــدار که با من نکنی هیچ ستیـــزه
این پوست که امروز کشم بر سرآن دست
در ملک ختـــــــــا بود غـــــــــــزالی قلمیزه
گفتند که در ضرب تویی منحـــصر امروز
گفتم بله این بســته به ذات است و غریزه
میرفت به نام دگـران ثبت شود ضــــــرب
صد شکر که دیگر شده فرهنگفــــــــریزه
-------------------------------
* آیا میتوان یک ساعت به تکنوازی تمبک گوش داد؟ اگر این آلبوم را شنیده باشید، حتما جوابتان مثبت خواهد بود.
آرش فرهنگفر در مصاحبهای در باره پدرش از طبع شعر او نیز کمی میگوید؛ مصاحبه را اینجا بخوانید.
هست در شهر محبت تازهها
پاسخحذفدر کتاب دوستی شیرازهها
این شعر از عفت قاجار، دختر فتحعلی شاه( مادرش فرمانفرما) و خواهر طیبه شاعر میباشد
با احترام
صوفی علوی
sufi_alavi@yahoo.com