«اسلام و رفتار با غیر مسلمانان» عنوان مقالهایاست که در آن ابوالحسن نواب، رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب قم، با پرگویی، به توجیه رفتار غیر انسانی حاکمان ایران با بزرگترین اقلیت دینی کشور، یعنی بهاییان، پرداخته است. به تازگی متوجه شدم که این آخوندها ترجیحا عناوین حوزی خود را مثل «حجتالاسلام» و نظایر آن در مقاله ذکر نمیکنند. دلیل آن چیزی نیست جز اطلاع حضرات از تاثیرات منفی ذکر این عناوین بر ذهن خواننده. مقاله در آدرس زیر بخوانید
البته سخنان ایشان مقدمه و موخرهای دارد که در آن نامی از دیانت بهایی برده نمیشود، اما دیگر چه کسی است که نداند وقتی یک آخوند نفتی راجع به «اقلیت غیر مسلمان» درافشانی میکند مشکلش چیست و چه استخوانی در گلو دارد.
این آخوند در منقبت رفتار برادرانه و انسانی مسلمانان در طول تاریخ با پیروان سایر ادیان، و حتی ملحدان، مثنوی هفتاد من کاغذ میسراید؛ از تیغ در پای زن یهودی تا باطریسازان ارمنی. تا به آنجا میرسد که میگوید:
«درباره بهاییت باید نکتهای را یادآوری کنم. من در کنفرانسی در ژنو هم مطرح کردم. گفتم اگر کسی در انگلستان اعلام کند که از اعضای اصلی القاعده یا طالبان است، دولت انگلستان حاضر است به او اقامت بدهد؟»
آنچه آقای نواب، در این مثال شیرین، اما بی ربط، فراموش کرده اند که ذکر کنند این است بفرمایند که وضع بهاییان در ایران با وضع متقاضیان اجازه اقامت در کشور بریتانیا چه شباهتی دارد. این یکی در سرزمین آباء و اجدادیش، ایران، اسیر آزار و تبعیض حکومت میباشد، و آن یکی مهاجری است که به کشوری دیگر گریخته و تقاضای اجازه اقامت می نمایند.این یکی وجودش سرشته با خاک ایران است، و آن یکی بیگانه با زبان، فرهنگ و تمدن کشور میزبان. عجیب زمانهای است که شیخ نفتیها، غره از دلارهای سرازیر شده بسوی قم، چنان عقل از سرشان پریده که خود را صاحب مملکت میدانند و برای ساکنین اصیل این سرزمین تعیین اصالت و تابعیت میکنند
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد
پـاردمش دراز بـاد آن حیــوان خوش علــــــف
آخوندهایی که شاه اسماعیل از بحرین و حلب به این سرزمین به میهمانی بر سر سفره ایرانیان فرا خواندشان، اکنون دایه دلسوز تر از مادر شدند. چند صد سال خوردند و غیر از آنکه منشاء آشوبهای فراوان داخلی و جنگ های خانمان سوز با همسایگان شوند و مملکت را به باد دهند، و با آداب و سنن ایرانی به ستیز برخیزند، کوچکترین مشارکتی در فرهنگ، هنر، صنعت و یا علم در این آب و خاک به یادگار نگذاشتند. اگر اشتباه میگویم یک آخوند اسم ببرید که کاری برای این مرز وبوم کرده باشد. تمام تاریخ ما مملو از داستان های سهم خواهیشان از دربار و مکر و حیلت هاشان برای دسترسی به قدرت و در دست گرفتن عنان اختیار مردم است. اکنون که خود بر گرده سوارند، دیگر دانی که چهها کنند. این در حالی است که بهاییان در تاریخ ۱۵۰ ساله خود، علیرغم تمام مشکلات، موفق به ارائه خدمات بسیاری به سرزمین مادریشان بوده اند. آنگاه که این شیخکان از جیب ملت میخوردند و پابر حلقوم آزادی، دموکراسی و مشروطه گذاشتید، بهاییان حمام و بهداشت را به ایران آوردند و در مجامع کوچک خود مشق دموکراسی کردند و به ایرانیان آداب مشورت در امور آموختند. زمانی که شما فریاد میزدید که علم و دانش مخالف اسلام است، و مدارس دخترانه را همردیف فحشاخانه می خواندید، بهاییان به ساخت چندین مدرسه در ایران همت گماشتند، و به تعلیم و تربیت دختران، دوشادوش پسران، اهمیت دادند. مو قعی که ملاهای بی فرهنگ موسیقی ایران را به نابودی کشاندند، سازها را می شکستند و صاحب هنران را خانه نشین میکردند، میرزا عبدالله نامی، از بهاییان این مرز و بوم، موسیقی فراموش شده ایران زمین را جانی تازه داد و آنرا به ایرانیان باز شناساند. در حالی که ملاهای قم بر منابر مشکلات عمیقه حیض و نعوظ راست مینمودند، و مشام سادهلوحان را به اسرار حدث و شکوک مختلفه معطر میساختند، دکتر داودی ها، دکتر راسخ ها و ده ها بهایی دیگر در دانشگاههای این مملکت مشغول تربیت دانشمندان آینده این سرزمین بودند.
این آخوند ادامه میدهد:
« بهاییت از دید ما یک دین نیست. یک فرقه استعماری است که امروز هم مرکزیتشان در جایی است که امنیت و آرامش مسلمانان هر لحظه از سوی آنجا تهدید میشود؛ یعنی اسرائیل. این چالشی است بین کشور ما و غرب. غرب خودش این نقطه سرطانی را درست کرده تا به جان ما بندازدش و از ابزار دین علیه کشور ما استفاده کند؛ عین همان کاری که طالبان و القاعده با اسم دین میکنند. هیچ کشور اسلامی برای کسی که صریحا و علنا بگوید عضو القاعده است، هویت دینی قائل نمیشود. بهاییت هم مثل همان است.»
می گویند معلم از شاگردی که تمام انشاهایش در مورد مار بود میخواهد که اینبار راجع به پلنگ بنویسد. هفته بعد شاگرد به پای تخته میرود و انشایش را چنین میآغازد: «پلنگ حیوانی است که دمش چون مار دراز است» و بعد انشای همیشگی اش راجع به مار را می خواند.
"بهاییان مرکزی دارند که در اسرائیل است" و ادامه داستان همان انشای همیشگی اسرائیل است.
آیا ایشان میگوید که اگر قبرستان بهاییان با بلدوزر ویران میشود، بخاطر آنست که بستگان این مردگان، که هنوز زندهاند، دینی دارند که پیامبرش ۱۵۰ سال پیش به جایی تبعید شد که ۵۰ سال بعد از وفاتش حکومتی در آن سرزمین مستقر شد که اختلافات زیادی باحکومت ۳۰ ساله جمهوری اسلامی دارد؟ خدا در کنار حقوق نفتی، کمی هم عقل نصیب این وراجان کند. و از آن احمقانه تر تشبیه بهاییان به القاعده است؛ راستی چگونه میتوان دینی را که تمام آثارش سفارش به محبت به نوع انسان است، دینی که اساس تعالیمش صلح عمومی و وحدت عالم انسانی است دینی که محبت به دشمنان را نیز توصیه میکند با گروهی مسلح که هدفشان نابودی و قلع و قمع غیر مسلمانان است مشابه دانست؟
این آخوند ادامه میدهد:
«البته حق بهاییان به عنوان شهروند ایرانی، سلب نمیشود... اما هروقت غرب پذیرفت اعضای رسمی القاعده در دانشگاههای غربی بهرایگان به دانشگاه بروند، آنوقت میتوانند انتقاد کنند که چرا اگر کسی رسما بگوید بهایی است، نمیتواند در دانشگاههای ایران درس بخواند.»
این سخن ایشان را نیز جز به جهل ایشان از سیستم حکومتی غرب بر چیزی حمل نتوان کرد. مرا یاد حرف آخوند همتایش، جنتی، میاندازد، که در نماز جمعه، شورای نگهبان آمریکا را مورد عتاب و خطاب قرار داده بود. باید به این فیلسوف اعظم گفت القاعده یک حزب رسمی، مانند حزب دموکرات یا سایر احزاب، نیست که عضو بپذیرد. عضویت در القاعده با شرکت در عمل تروریستی و یا اعلام آمادگی برای انجام آن محروز میشود. وگرنه کسی برای آنکه نام القاعده را برگزیده است گناهکار شناخته نمیشود؛ در واقع حتی میتوان در دانشگاه کلوپ القاعده نیز راه اندازی کرد، بدون آنکه کسی مزاحم جنابعالی بشود.
نواب ادامه میدهد که:
«وقتی ارتباط این فرقه با دشمن اصلی ایران اینقدر واضح و روشن است، نمیتوان آنها را یک گروه دینی به حساب آورد. اگر یک گروه تروریستی بین مسیحیان ایجاد شود، خود مسیحیان هم تحملشان نمیکنند. مگر جداییطلبانی که در اروپا دین خاصی هم دارند، کسی کاری به دینشان دارد؟! دولت مرکزی میگوید «تو جداییطلب هستی و میخواهی اساس ما را در خطر بیندازی. حالا هر دینی داری، داشته باش!». مثلا اگر بین هندوها یک گروه تروریستی شکل گرفت، آنوقت دولت هند به این خاطر دست از سرشان برمیدارد؟! نه. میگوید هندو هستی که باش. برای من مهم این است که علیه امنیت کشور اقدام کردهای.»
آقای آخوند باز هم موضوع انشاء یادش رفت. عادت دارد که جمله اول پارگراف را درباره بهاییان بگوید و بعد از چند کلمه شروع میکند آسمان و ریسمان بهم بافتن. از همه چیز میگوید: جدایی طلبان، هندو ها، طالبان، القاعده، انگلستان، اسرائیل، تروریست، باطریسازی. تا آنجا که به بهائیان مربوط میشد، از ایشان میخواهم بپرسم که اگر این ارتباط اینقدر واضح است، چرا مدرکش را در این سی سال نشان کسی ندادید؟ چرا نوچه های سادهلوحتان را داغ به دل میگذارید؟ حیف نیست که این همه مدرک و دلیل «واضح» دارید اما همه را پیش خودتان نگه داشته ایدو حتی در یک دادگاه هم از آنها استفاده نمی کنید؟ حیف نیست که با اینهمه دلیل روشن و برهان واضح باز هم برای سرکوب بهاییان دلائلی میآورید که عقل از درک آن قاصر است؟ بگذارید یکی از این دلايل را از رهبر فقید جمهوری اسلامی نقل نمایم. ایشان در یکی از سخنرانی های اوايل انقلاب که تازه موج بهایی کشی به راه افتاده بود، سند جاسوسی بهاییان را چنین افشاء کرد:
ما فکر میکردیم که بهایی ها آدم های مظلومی هستند، تا آنکه آمریکا شروع به اعتراض کرد که چرا بهایی ها را میکشید؟ و حالا ما فهمیدیم که بهایی ها آمریکایی هستند(نقل به مضمون)
بلی، این یکی از محکمه پسندترین دلایلی بود که بنیانگذار سیستم ولایت فقیه، یعنی اعلم و افضل مجتهدین عصر، که یک حقوق دان و قانونگذار اسلامی است برای قتل بیش از ۲۰۰ بهایی و حبس صدها نفر ارائه کرد.