خانم پارسی پور در مقاله جدیدشان به ریشه های تاریخی غیرتمندی مردان ایرانی پرداختند، که بسیار آموزنده و جالب بود.
این فشار ها دلایل سیاسی نیز دارد. وجود بازرسان ریز و درشت برای بررسی تن پوش زنان برای چیست؟ بقول سعیدی سیرجانی، بچه گوبازانی که مامور معاینه لباس زنانند، توی کوچه و بازار جلوی هر زنی را می گیرند، لای چادرشان را به یک طرف می زنند تا ببینند آیا به دستور خانقاه عمل کرده است یا نه. سعیدی سیرجانی در کتاب «شیخ صنعان» این دلیل سیاسی را توضیح می دهد، باقی را عینا از این کتاب می آورم:...وقتی ماموران ما عده ای از متخلفان را گرفتند و به زندان فراشباشی سپردند، خواهید دید که شوهران مغرور و برادران پرافاده و ادایشان با چه حالت عجز و التماسی به دست و پایتان خواهند افتاد و طلب بخشایش خواهند کرد و تعهد خواهند سپرد که از این به بعد مواظب رفتار عیال و ناموسشان باشند. همین عجز و التماسها باعث می شود مردم از یک طرف خودشان را به قلندر و خانقاه بدهکار احساس کنند و دیگر ارث پدرشان را از ما نخواهند و از طرف دیگر...
بنده فکر می کنم که دلیل سیاسی دیگر فشار به زنان ایجاد تضاد بیشتر بین جامعه ایران و خارج از ایران بویژه جامعه غربی است. بیاد بیاورید که شاه اسماعیل مذهب شیعه را از آن جهت بر ایرانیان تحمیل کرد تا با ایجاد تضاد دینی با اعراب در ایرانیان یک انگیزه قوی برای مبارزه با اعراب سنی مذهب بوجود آورد. برای دولت ایران نیز پیشبرد اهدافش زیر فشار غرب تنها در صورتی پشتیبانی (حتی عده قلیلی)از مردم را جلب خواهد کرد که مردم، غرب را به کل در تضاد با خود ببینند. البته فشار های لازم برای ایجاد این تضاد هزینه هایی هم دارد که در بعضی اوقات که خطر خارجی پر رنگ تر است اجتناب ناپذیر و قابل قبول است.
تعلیمات مذهبی نیز از عمده دلائل وجود این مشکلات است. دین اسلام اگرچه در ۱۴۰۰ سال پیش جایگاه زنان را در جامعه بهبود بخشید، اما پیروی از آن قوانین در عصر حاضر چیزی جز بیدادگری جنسی نیست. اگر به روح فعالیت های آزادی خواهانه زنان ایران توجه کنیم، با آنکه ادعا دارند که چیزی جز تعبیر و تفسیر جدیدی از قوانین اسلامی نمی خواهند، اما استقامت علما در مقابل این درخواست ها به وضوح می گوید که این درخواست ها در واقع تغییر(نسخ) قوانین اسلام است.
ایجاد تغییرات در وضعیت زنان ایران تاریخی ۱۵۰ ساله دارد. طاهره قرة العین اولین زن ایرانی بود که در راه تغییر وضعیت زنان در ایران اقدامی قابل توجه کرد. شخصیت ممتاز او و مقام برجسته علمی و دینی اش به او این امکان را داد که بتواند ندای تساوی زنان و مردان را به گوش جمع غفیری برساند. او نه تنها در وادی نظر امکان برابری زنان با مردان را به اثبات رساند بلکه در عمل نیز در این راه متحمل زحمات بسیای شد.
طاهره در حدود سال ۱۸۱۸ میلادی و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش حاجی ملّا صالح قزوينی بود و حاجی ملّا تقی عموی طاهره از بزرگترين علمای ايران بودند. شوهر طاهره ملّا محمّد پسر عموی ايشان بود ملّا تقی عموی طاهره در نزد شيعيان بشهيد ثالث معروف است. اولین اقدام طاهره از سلسله اقداماتی که او را سر حلقه زنان مبارز در راه بهبود مقام زن در جامعه ایران می کند، سرسختی و اشتیاقش در راه آموزش علم و دانش است که در آن زمان در انحصار مردان بوده است. طاهره فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب را نزد پدر آموخت و بسرعت مدارج ترقی را در علوم دینی طی کرد تا سر آمد همگنان شد. ادوارد بروان، خاور شناس برجسته و استاد دانشگاه کمبریج انگلستان در مورد طاهره می نویسد: ظهور بانویی چون قرة العین در هر عصر و کشوری از نوادر زمان است. اما در کشوری چون ایران حادثه ای بی نظیر بل معجزه است... اگر آیین بابی فاقد دلیل دیگری بر اثبات عظمت خود بود همین کافی بود که قهرمانی چون قرة العین آفریده بود.
افرادی چون دکتر علی الوردی استاد جامعه شناسی دانشگاه بغداد، شهاب الدین آلوسی مفتی بغداد که خود از محضر طاهره استفاضه نمود، گوبینو نویسنده فرانسوی، اقبال لاهوری و بسیاری دیگر از مشاهیر و دانشمندان بر عظمت و بزرگی او شهادت دادند.
متاسفانه وجود تعصبات دینی مانع از آن شد که ایرانیان با این شخصیت برجسته ایرانی و با عقاید او چنان که باید و شاید آشنایی پیدا کنند.
طاهره در دوره جوانی با آثار شیخ کاظم رشتی آشنا و از مریدان وی شد. در باب مسائل دینی با شوهرش که از مجتهدین بنام بود اختلاف نظر پیدا می کند و نهایتا او را ترک می گوید. طاهره ۲۹ سال داشت که برای ملاقات شیخ به کربلا می رود، اما متاسفانه زمانی به کربلا می رسد که شیخ وفات کرده است و شاگردانش مطابق وصایای او به دنبال یافتن قائم موعود در بلاد متفرق شده اند. در این زمان طاهره براساس رویایی که دید نامه ای به دامادش، که او نیز راهی سفر برای یافتن قائم بود، می دهد و از او می خواهد که نامه را به قائم موعود برساند. و چنین طاهره بدون ملاقات از جمله ۱۸ تن مومنین اولیه درآمد که باب آنها را به حروف حی ملقب نمود.
دومین اقدام متهورانه او بعد از سفر به کربلا، راه اندازی کلاس درس و بحث بوده است. طاهره همزمان کلاس درسی در منزل شیخ کاظم که به تازگی وفات کرده بود دایر می نماید و از پشت پرده به طلاب درس می دهد. تسلط او بر علوم دینی و کاریزما و وسعت نظرش به اندازه ای بود که علیرغم حضور مجتهدین بنام جانشین بلامناقشه شیخ شناخته می شود.
بعد از ایمان به سید باب بنا به دستور او راهی ایران شد. او ابتدا به همدان وا ز همدان به قزوین موطن خود مراجعت می نماید. در کتاب تاریخ نبیل شرحی از برخورد او با شوهر پیشینش که سعی در ارعاب و برگرداندنش به منزل داشته است آمده است که بلا تردید از شجاعت و اعتماد به نفسی مثال زدنی در اجتماعی حکایت می کند که زنان مملوک مردان بوده اند . حکایتی که الگویی است برای زنان برای رسیدن به آزادی در جامعه مردسالار ایران. نبیل می گوید:
پس از ورود بقزوين طاهره بمنزل پدرشان وارد شدند ملّا محمّد شوهر حضرت طاهره که پسر ملّا تقی بود و خود را بعد از پدر و عمويش تواناترين علمای ايران ميشمرد چون از ورود حضرت طاهره که دختر عمّو زوجهاش بود بقزوين خبر يافت بمشارٌ اليها پيغام فرستاد که از منزلپدر بمنزل شوهر انتقال کنيد واسطهء اين پيغام چند نفر از نسوان بودندحضرت طاهره در جواب پيغام ملّا محمّد چنين فرمود . " از قول من به آن نادان بيشعور بگوئيد که اگر در ادّعای قرابت و خويشاوندی با من راه صداقت ميپيمودی و علاقهء قلبی واقعی داشتی در اين مدّت که من در کربلا بودم لا اقل بديدن من ميآمدی و در حين مسافرت از کربلا بايران با من همراه ميشدی پياده راه ميپيمودی و با کمال صميميّت کجاوهء مرا محافظت ميکردی و تمام راه را بخدمت من ميپرداختی آنوقت چون صميّمت ترا مشاهده مينمودم از خواب غفلت بيدارت ميساختم و حقيقتامر الهی را برای تو شرح ميدادم حال که چنين نکردی و مدّت سه سال ميگذرد که از هم جدا هستيم بهتر آنستکه اين مفارقت ابدی باشد يعنی نه در اين دنيا و نه در جهان ديگری برای ما ملاقات و اجتماع ميسّر نشود آری جدائی ما ابدی و مفارقت ما دائمی است من از تو چشم پوشيدم و ديگر مورد اعتنا نخواهی بود " اين جواب که با نهايت شدّت و سختی اداء شده
بود چنان ملّا محمّد را بهيجان آورد و بحدّی ملّا تقی را برآشفته ساخت که بی محابا طاهره را کافر خواندند .
اما اوج قیام طاهره به بر اندازی رسم پرده نشینی زنان و از بین بردن سنت های رایج اقدام متهورانه او در گردهمایی در بدشت(محلی در نزدیکی شاهرود) بود. درسال ۱۸۴۸ میلادی زمانی که قریب به ۸۰ نفر از پیروان سید علی محمد باب در این شهر اجتماع نمودند طاهره نیز حضور داشت. لازم به ذکر است که اگر چه در میان پیروان سید باب از هر گروه و طبقه ای حضور داشته اند، اما آخوندهای بی نامی که هنوز شهرت و مکنت طبع حقیقت جویشان را باطل نکرده بود، طیف وسیعی از پیروان باب را تشکیل می دادند. طاهره در این جمع حجاب از چهره بر داشت و بی پرده در جمع حاضر شد. در کتاب تاریخ نبیل چنین آمده است:
ص ٢٦٢
باری در ايّام اجتماع ياران در بدشت هر روز يکی از تقاليد قديمه الغاء ميشد، ياران نميدانستند که اين تغييرات از طرف کيست... شيخ ابوتراب از جمله اشخاصی بود که از جريانات احوال در بدشت مطّلع بود روزی چنين حکايت کرد و گفت " در ايّام اجتماع بدشت حضرت بهاءاللّه را يک روز نقاهتی دست داد و ملازم بستر شدند جناب قدّوس بعيادت آمدند و در طرف راست حضرت بهاءاللّه نشستند بقيّهء ياران نيز تدريجاً در محضر مبارک مجتمع شدند در اين بين محمّد حسن قزوينی که اسم تازهء او فتی القزوينی بود وارد شد و بجناب قدّوس عرض کرد حضرت طاهره ميخواهند با شما ملاقات
کنند برخيزيد بباغ ايشان تشريف ببريد حضرت قدّوس فرمود من تصميم گرفتهام که ديگر با طاهره ملاقات نکنم از اين جهت بديدن او نخواهم رفت محمّد حسن بر گشت و ثانياً بمحضر قدّوس مراجعت نمود و خواهش کرد که ايشان بديدن طاهره بروند و عرض کرد حضرت طاهره حتماً بايد با شما ملاقات کنند اگر شما تشريف نياوريد حضرت طاهره خودشان باينجا خواهند آمد وقتی که ديد جناب قدّوس مسئولش را اجابت نکردند محمّد حسن شمشير خود را کشيد و در مقابل قدّوس نهاد و گفت من ممکن نيست بدون شما نزد طاهره برگردم و اگر تشريف نميآوريد با اين شمشيرمرا بقتل برسانيد قدّوس با چهرهء غضبناک فرمود هيچ وقت با طاهره ملاقات نخواهم کرد و آنچه را که ميگوئی انجام خواهم داد محمّد حسن در نزد قدّوس بزانو در آمد و گردن خود را حاضر و آماده نگهداشت تا قدّوس با شمشير سرش را از تن جدا سازند ناگهان حضرت طاهره بدون حجاب با
ص ٢٦٣
آرايش و زينت بمجلس ورود فرمود حاضرين که چنين ديدند گرفتار دهشت شديد گشتند همه حيران و سرگردان ايستاده بودند زيرا آنچه را منتظرنبودند ميديدند اينها خيال ميکردند که ديدن حضرت طاهره بدون حجاب محال و ملاحظهء اندام و مشاهدهء سايه آن حضرت هم جايز نيست زيرا معتقد بودند که حضرت طاهره مظهر حضرت فاطمه زهرا عليها السّلام است و آن بزرگوار را رمز عصمت و طهارت ميشمردند حضرت طاهره با نهايت سکون و وقار در طرف راست جناب قدّوس نشستند حضّار را آثار خوف و دهشت در چهره پديدار بود همه مضطرب بودند پريشان بودند خشم و غضب از طرفی و ترس و وحشت از طرف ديگر بر آنها احاطه داشت زيرا حضرت طاهره را بیحجاب در مقابل خود ميديدند بعضی از حاضرين بقدری مضطرب شدند که وصف ندارد عبد الخالق اصفهانی که از جملهء حاضرين بود از مشاهدهء آن حال با دست خود گلوی خويش را بريد و از مقابل حضرت طاهره فرار کرد و فرياد زنان دور شد چند نفر ديگر نيز از اين امتحان بيرون نيآمدند و از امر تبرّی کرده بعقيدهء سابق خود برگشتند عدّهء زيادی رو بروی حضرت طاهره ايستاده بودند مبهوت و حيران شده بودند و نميدانستند چه بکنند جناب قدّوس در جای خود نشسته بود شمشير برهنه در دست داشتند و آثار خشم و غضب در رخسارشان آشکار و چنان مينمود که فرصتی میطلبند تا حضرت طاهره را بيک ضربت شمشير مقتول سازند امّا جناب طاهره ابداً اعتنائی نداشت آثار متانت و اطمينان در چهرهاش پيدا بود ياران را مخاطب ساخت و در نهايت فصاحت و بلاغت بر نهج قرآن مجيد خطابهء غرّائی اداء فرمود و در خاتمهء بيان خود از قرآن مجيد اين آيه را تلاوت کرد " اِنَّ المُتَّقِينَ فی جَنَّاتٍ وَ نَهرٍ فی مَقعَد صِدقٍ عِندَ مَليکٍ مُقتَدِرٍ " ( قرآن :٥٤-٥٥)...
ص ٢٦٤
بعد فرمود من هستم آن کلمه ايکه حضرت قائم به آن تکلّم خواهد فرمود و نقباء از استماع آن کلمه فرار خواهند نمود آنگاه متوجّه حضرت قدّوس شده و بايشان فرمودند : " چرا در خراسان امور اساسيّهای را که نافع و بمصلحت امر بود انجام نداديد؟" قدّوس جواب دادند من آزاد هستم و آنچه را که صلاح و صواب بدانم مجری ميسازم و مقيّد باجرای آراء ياران خود و ديگران نيستم آنگاه جناب طاهره حاضرين را مخاطب ساخته فرمودند خوب فرصتی داريد غنيمت بدانيد جشن بگيريد امروز روز عيد و جشن عمومی است روزی است که قيود تقاليد سابقه شکسته شده همه برخيزيد با هم مصافحه کنيد. باری آنروز تاريخی تغيير عجيبی در رويّه و عقايد حاضرين داد روز پر هيجانی بود در عبادات طريقهء خاصّی ايجاد شد و رويّه و عقايد قديمه متروک گشت بعضی همراه بودند بعضی اين تغيير را کفر و زندقه ميپنداشتند و ميگفتند احکام اسلامی هيچوقت نسخ نميشود عدّهای ميگفتند اطاعت حضرت طاهره واجب است هر چه بفرمايد لازم الاجرا است جمعی معتقد بودند... از اجتماع ياران دربدشت مقصود اصلی که اعلان استقلال امر مبارک و آغاز نظام جديد بودحاصل شد آنروز بمنزلهء نفخ صور بود احکام و قواعد جديده اعلان گشت.طاهره بعد از واقعه بدشت بدست محمود خان، کلانتر تهران، دستگیر شد. فراشان محمود خان با فرو بردن دستمالی در دهانش او را به به قتل رساندند و جسدش را در چاهی در باغ مدفون نمودند. طاهره در هنگام مرگ ۳۶ سال داشت.
افرادی چون دکتر علی الوردی استاد جامعه شناسی دانشگاه بغداد، شهاب الدین آلوسی مفتی بغداد که خود از محضر طاهره استفاضه نمود، گوبینو نویسنده فرانسوی، اقبال لاهوری و بسیاری دیگر از مشاهیر و دانشمندان بر عظمت و بزرگی او شهادت دادند.
متاسفانه وجود تعصبات دینی مانع از آن شد که ایرانیان با این شخصیت برجسته ایرانی و با عقاید او چنان که باید و شاید آشنایی پیدا کنند.
طاهره در دوره جوانی با آثار شیخ کاظم رشتی آشنا و از مریدان وی شد. در باب مسائل دینی با شوهرش که از مجتهدین بنام بود اختلاف نظر پیدا می کند و نهایتا او را ترک می گوید. طاهره ۲۹ سال داشت که برای ملاقات شیخ به کربلا می رود، اما متاسفانه زمانی به کربلا می رسد که شیخ وفات کرده است و شاگردانش مطابق وصایای او به دنبال یافتن قائم موعود در بلاد متفرق شده اند. در این زمان طاهره براساس رویایی که دید نامه ای به دامادش، که او نیز راهی سفر برای یافتن قائم بود، می دهد و از او می خواهد که نامه را به قائم موعود برساند. و چنین طاهره بدون ملاقات از جمله ۱۸ تن مومنین اولیه درآمد که باب آنها را به حروف حی ملقب نمود.
دومین اقدام متهورانه او بعد از سفر به کربلا، راه اندازی کلاس درس و بحث بوده است. طاهره همزمان کلاس درسی در منزل شیخ کاظم که به تازگی وفات کرده بود دایر می نماید و از پشت پرده به طلاب درس می دهد. تسلط او بر علوم دینی و کاریزما و وسعت نظرش به اندازه ای بود که علیرغم حضور مجتهدین بنام جانشین بلامناقشه شیخ شناخته می شود.
بعد از ایمان به سید باب بنا به دستور او راهی ایران شد. او ابتدا به همدان وا ز همدان به قزوین موطن خود مراجعت می نماید. در کتاب تاریخ نبیل شرحی از برخورد او با شوهر پیشینش که سعی در ارعاب و برگرداندنش به منزل داشته است آمده است که بلا تردید از شجاعت و اعتماد به نفسی مثال زدنی در اجتماعی حکایت می کند که زنان مملوک مردان بوده اند . حکایتی که الگویی است برای زنان برای رسیدن به آزادی در جامعه مردسالار ایران. نبیل می گوید:
پس از ورود بقزوين طاهره بمنزل پدرشان وارد شدند ملّا محمّد شوهر حضرت طاهره که پسر ملّا تقی بود و خود را بعد از پدر و عمويش تواناترين علمای ايران ميشمرد چون از ورود حضرت طاهره که دختر عمّو زوجهاش بود بقزوين خبر يافت بمشارٌ اليها پيغام فرستاد که از منزلپدر بمنزل شوهر انتقال کنيد واسطهء اين پيغام چند نفر از نسوان بودندحضرت طاهره در جواب پيغام ملّا محمّد چنين فرمود . " از قول من به آن نادان بيشعور بگوئيد که اگر در ادّعای قرابت و خويشاوندی با من راه صداقت ميپيمودی و علاقهء قلبی واقعی داشتی در اين مدّت که من در کربلا بودم لا اقل بديدن من ميآمدی و در حين مسافرت از کربلا بايران با من همراه ميشدی پياده راه ميپيمودی و با کمال صميميّت کجاوهء مرا محافظت ميکردی و تمام راه را بخدمت من ميپرداختی آنوقت چون صميّمت ترا مشاهده مينمودم از خواب غفلت بيدارت ميساختم و حقيقتامر الهی را برای تو شرح ميدادم حال که چنين نکردی و مدّت سه سال ميگذرد که از هم جدا هستيم بهتر آنستکه اين مفارقت ابدی باشد يعنی نه در اين دنيا و نه در جهان ديگری برای ما ملاقات و اجتماع ميسّر نشود آری جدائی ما ابدی و مفارقت ما دائمی است من از تو چشم پوشيدم و ديگر مورد اعتنا نخواهی بود " اين جواب که با نهايت شدّت و سختی اداء شده
بود چنان ملّا محمّد را بهيجان آورد و بحدّی ملّا تقی را برآشفته ساخت که بی محابا طاهره را کافر خواندند .
اما اوج قیام طاهره به بر اندازی رسم پرده نشینی زنان و از بین بردن سنت های رایج اقدام متهورانه او در گردهمایی در بدشت(محلی در نزدیکی شاهرود) بود. درسال ۱۸۴۸ میلادی زمانی که قریب به ۸۰ نفر از پیروان سید علی محمد باب در این شهر اجتماع نمودند طاهره نیز حضور داشت. لازم به ذکر است که اگر چه در میان پیروان سید باب از هر گروه و طبقه ای حضور داشته اند، اما آخوندهای بی نامی که هنوز شهرت و مکنت طبع حقیقت جویشان را باطل نکرده بود، طیف وسیعی از پیروان باب را تشکیل می دادند. طاهره در این جمع حجاب از چهره بر داشت و بی پرده در جمع حاضر شد. در کتاب تاریخ نبیل چنین آمده است:
ص ٢٦٢
باری در ايّام اجتماع ياران در بدشت هر روز يکی از تقاليد قديمه الغاء ميشد، ياران نميدانستند که اين تغييرات از طرف کيست... شيخ ابوتراب از جمله اشخاصی بود که از جريانات احوال در بدشت مطّلع بود روزی چنين حکايت کرد و گفت " در ايّام اجتماع بدشت حضرت بهاءاللّه را يک روز نقاهتی دست داد و ملازم بستر شدند جناب قدّوس بعيادت آمدند و در طرف راست حضرت بهاءاللّه نشستند بقيّهء ياران نيز تدريجاً در محضر مبارک مجتمع شدند در اين بين محمّد حسن قزوينی که اسم تازهء او فتی القزوينی بود وارد شد و بجناب قدّوس عرض کرد حضرت طاهره ميخواهند با شما ملاقات
کنند برخيزيد بباغ ايشان تشريف ببريد حضرت قدّوس فرمود من تصميم گرفتهام که ديگر با طاهره ملاقات نکنم از اين جهت بديدن او نخواهم رفت محمّد حسن بر گشت و ثانياً بمحضر قدّوس مراجعت نمود و خواهش کرد که ايشان بديدن طاهره بروند و عرض کرد حضرت طاهره حتماً بايد با شما ملاقات کنند اگر شما تشريف نياوريد حضرت طاهره خودشان باينجا خواهند آمد وقتی که ديد جناب قدّوس مسئولش را اجابت نکردند محمّد حسن شمشير خود را کشيد و در مقابل قدّوس نهاد و گفت من ممکن نيست بدون شما نزد طاهره برگردم و اگر تشريف نميآوريد با اين شمشيرمرا بقتل برسانيد قدّوس با چهرهء غضبناک فرمود هيچ وقت با طاهره ملاقات نخواهم کرد و آنچه را که ميگوئی انجام خواهم داد محمّد حسن در نزد قدّوس بزانو در آمد و گردن خود را حاضر و آماده نگهداشت تا قدّوس با شمشير سرش را از تن جدا سازند ناگهان حضرت طاهره بدون حجاب با
ص ٢٦٣
آرايش و زينت بمجلس ورود فرمود حاضرين که چنين ديدند گرفتار دهشت شديد گشتند همه حيران و سرگردان ايستاده بودند زيرا آنچه را منتظرنبودند ميديدند اينها خيال ميکردند که ديدن حضرت طاهره بدون حجاب محال و ملاحظهء اندام و مشاهدهء سايه آن حضرت هم جايز نيست زيرا معتقد بودند که حضرت طاهره مظهر حضرت فاطمه زهرا عليها السّلام است و آن بزرگوار را رمز عصمت و طهارت ميشمردند حضرت طاهره با نهايت سکون و وقار در طرف راست جناب قدّوس نشستند حضّار را آثار خوف و دهشت در چهره پديدار بود همه مضطرب بودند پريشان بودند خشم و غضب از طرفی و ترس و وحشت از طرف ديگر بر آنها احاطه داشت زيرا حضرت طاهره را بیحجاب در مقابل خود ميديدند بعضی از حاضرين بقدری مضطرب شدند که وصف ندارد عبد الخالق اصفهانی که از جملهء حاضرين بود از مشاهدهء آن حال با دست خود گلوی خويش را بريد و از مقابل حضرت طاهره فرار کرد و فرياد زنان دور شد چند نفر ديگر نيز از اين امتحان بيرون نيآمدند و از امر تبرّی کرده بعقيدهء سابق خود برگشتند عدّهء زيادی رو بروی حضرت طاهره ايستاده بودند مبهوت و حيران شده بودند و نميدانستند چه بکنند جناب قدّوس در جای خود نشسته بود شمشير برهنه در دست داشتند و آثار خشم و غضب در رخسارشان آشکار و چنان مينمود که فرصتی میطلبند تا حضرت طاهره را بيک ضربت شمشير مقتول سازند امّا جناب طاهره ابداً اعتنائی نداشت آثار متانت و اطمينان در چهرهاش پيدا بود ياران را مخاطب ساخت و در نهايت فصاحت و بلاغت بر نهج قرآن مجيد خطابهء غرّائی اداء فرمود و در خاتمهء بيان خود از قرآن مجيد اين آيه را تلاوت کرد " اِنَّ المُتَّقِينَ فی جَنَّاتٍ وَ نَهرٍ فی مَقعَد صِدقٍ عِندَ مَليکٍ مُقتَدِرٍ " ( قرآن :٥٤-٥٥)...
ص ٢٦٤
بعد فرمود من هستم آن کلمه ايکه حضرت قائم به آن تکلّم خواهد فرمود و نقباء از استماع آن کلمه فرار خواهند نمود آنگاه متوجّه حضرت قدّوس شده و بايشان فرمودند : " چرا در خراسان امور اساسيّهای را که نافع و بمصلحت امر بود انجام نداديد؟" قدّوس جواب دادند من آزاد هستم و آنچه را که صلاح و صواب بدانم مجری ميسازم و مقيّد باجرای آراء ياران خود و ديگران نيستم آنگاه جناب طاهره حاضرين را مخاطب ساخته فرمودند خوب فرصتی داريد غنيمت بدانيد جشن بگيريد امروز روز عيد و جشن عمومی است روزی است که قيود تقاليد سابقه شکسته شده همه برخيزيد با هم مصافحه کنيد. باری آنروز تاريخی تغيير عجيبی در رويّه و عقايد حاضرين داد روز پر هيجانی بود در عبادات طريقهء خاصّی ايجاد شد و رويّه و عقايد قديمه متروک گشت بعضی همراه بودند بعضی اين تغيير را کفر و زندقه ميپنداشتند و ميگفتند احکام اسلامی هيچوقت نسخ نميشود عدّهای ميگفتند اطاعت حضرت طاهره واجب است هر چه بفرمايد لازم الاجرا است جمعی معتقد بودند... از اجتماع ياران دربدشت مقصود اصلی که اعلان استقلال امر مبارک و آغاز نظام جديد بودحاصل شد آنروز بمنزلهء نفخ صور بود احکام و قواعد جديده اعلان گشت.طاهره بعد از واقعه بدشت بدست محمود خان، کلانتر تهران، دستگیر شد. فراشان محمود خان با فرو بردن دستمالی در دهانش او را به به قتل رساندند و جسدش را در چاهی در باغ مدفون نمودند. طاهره در هنگام مرگ ۳۶ سال داشت.
از طاهره اشعار فراوانی به جای مانده است که نشان از درونی پر التهاب، فکری خلاق و روحی پر توان است. به یکی از این اشعار از سی دی Solace of the Eyes با صدا و ساز صهبا مطلبی گوش کنید:
خال به کنـج لب یکی طره مشکــــــفام دو
وای بحــال مرغ دل دانـه یکــــی و دام دو
محتسبست وشیخ و من صحبت عشق درمیان
از چه کنم مجابشان پخته یکی و خـام دو
ازرخ وزلف ای صنم روزمن است همچو شب
وای به روزگــار من روز یکــی و شــــام دو
ساقی مــاه روی مـن از چه نشسته غــافلی
باده بیـــار و می بده، نقــد یکـی و دام دو
مست دو چشم دلربا همچو قرابه پر زمــــی
درکف ترک مست بین باده یکی و جام دو
کشته تیغ ابرویت گشته هزار همــــــچو من
بسته چشم جــــادویت میــم یکی و لام دو
وعده وصــــل می دهـــی لیک وفا نمی کنی
من به جهان ندیده ام مــرد یکی و کــام دو
گاه بخوان سگ درت گاه کمینه چاکــــــرت
فرق نمــی کند مــــرا بنده یکی و نــــام دو
----------------------------------------
مراجع
ttp://www.avayezan.org/divan.pdf
http://www.kalam.se/ghoratoleyn.html
http://reference.bahai.org/fa/t/others.html